آرتروز فکری روئسای رسانه ای

آرتروز فکری روئسای رسانه ای
به قلم فعال فرهنگی / ادریس پوردهقان
آرتروز بیماری ای است که به مفاصل حمله می کند و نتیجه اش این می شود که بیمار نمی تواند مفاصلش را به راحتی تکان دهد . واما آرتروز فکری بیماری است که وقتی به انسان حمله می کند فرد قدرت خلاقیتش را از دست می دهد ،دیگر نمی تواند نوآوری کند ، همیشه مستاصل است و قادر به یافتن راه حل های جدید نیست .
این یادداشت در مورد معضلی است که برخی از مدیران مجموعه های فرهنگی و رسانه ای دچارش می شوند و با اینکه دچار آرتروز فکری هستند ولی همچنان پایشان را در کفش برتری فرو می برند گرچه هیچ برتری ندارند اما آنقدر با تصمیمات نابخردانه و انجام فعالیتهای منفعلانه بر طبل به اصطلاح مدیریتشان می کوبند تا عرصه را برای زیر دستانشان تنگ کنند.
در این بیماری مغز هنوز هم این توانائی را دارد که کار کند و تصمیمی جدید برای رهائی از بحران بگیرد اما چون آرتروز گرفته قادر به تفکر و خلاقیت نیست و نمی تواند تمام قدرت خود را بکار ببند
با تفحصی در رفتار و روانشانسی کردار و گفتار مدیران رسانه ای درگیر با این بیماری درمی یابیم که آنها بطور مادر زادی با این بیماری زاده نمی شوند بلکه در برهه ای از زمان کاملا با نشاط و سرحال بدور از هرگونه علائمی هستند ، اما از زمانی که به خود می آیند و متوجه می شوند که در طول سالیان دراز از زندگی خود فقط مصرف کننده پولهای بی زبان پدرانشان بوده اند تازه علائم این بیماری در آنها ظاهر می شود و اغلب این بیماران از جمله کسانی هستند که پدرانشان اوضاع مالی مناسبی دارند.
بطور مثال پسری که اوضاع در س خواندنش زیاد نرمال نیست و از سن جوانی با پولهای پدرش و ترفندهای بسیار زیرکانه راه را برای ورود به جرگه مدرک دارندگان عالیه باز می کند ، بعد از گرفتن مدرک خواه ناخواه باید همرنگ جماعت باشد و بالجبار کت و شلوار را بر تن می کندو به دنبال شغلی برازنده می گردد که باز هم با پول پدر مجموعه ای فرهنگی یا مجموعه ای رسانه ای را که سالها دیگری برای نهادینه کردن نامش زحمت کشیده ، خریداری می کند و قتی بر صندلی مدیریت آن مجموعه می نشیند تازه علائم این بیماری در وی ظاهر می شود .
در این وضعیت بدنبال نیروهائی نخبه که ضعفهای شخصیتی ناچیزی هم دارند می گردد و با داشته های فکری و اندیشه کارکنانش برای رسیدن به پله های ترقی برنامه ریزی می کند و اندک ضعفهای آن فرد را نیز برای روز مبادا و پتک کردن بر سرشان نگه می دارد .
اغلب این افراد بسیار حسود و کینه توز هستند و در واقع گرگی می شوند در لباس میش که دیگران را پله می کنند و هر وقت هم به چالش می رسند دستشان مقابل جیبهای پدر دراز شده تا از آن چالش بیرون بیایند یا در زمان های بحرانی و تنگناهای مالی و میسر نشدن خواسته مالی از پدر تصمیم به جیره بندی حقوق و مزایای کارکنانشان دست می زنند بطوریکه در تعداد قند مصرفی در مجموعه فرهنگی شان نیز دقت نظر می کنند.
چشم و هم چشمی از نمونه های دیگر این بیماری است که آنها را تا ورطه نابودی می کشاند ولی دست بردار نبوده و همچنان بر کوته فکری شان ادامه می دهند ، این روباه صفتان زمانی که حنایشان نزد کارکنان بی رنگ می شود لاجرم به دنبال فردی می گردند که نقش " دُم" آنها را بازی کند که در زمان کارزار وقتی از وی سوال شد ؛ ای روباه شاهد تو کیست ؟ بگوید دُمم .
با انتخاب فرد مذکور قطعات پازل جور می شود و بیمار با کمی پول خرج کردن وجهه ای مصنوعی برای دُم خود می سازد تا حرفش در میدان کارزار خریدار داشته باشد تا وی بتواند از مهلکه فرار کند.
فرد مبتلا به آرتروز فکری در هر سن و سالی که باشد از فکر کردن و خلاقیت و آموختن رنج می برد ، نمی تواند مطالعه کند ، نمی تواند برنامه های آموزشی و مفید را تماشا کند و نمی تواند از دیگران بیاموزد ؛ در چنین حالتی فرد دوست دارد در همین وضعیت بماند و خود را از هر حرکتی دور می دارد .
کله شقی و یکدندگی و عدم پذیرش راه درست نیز از جمله علائم این بیماری است که اغلب این مدیر نماها با آن درگیر بوده و هرکجا که به چالش می افتند دو راه را می شناسند یا فردی که برایش وجهه کاذب ساخته اند را به جلو می اندازند که دیوار دفاعی باشد و یا همان راه سابق که جیب پدر هست را بهترین راه مقابله با چالش می دانند.
این نوع مدیران بیمار کارهایشان را طوطی وار انجام داده و در نهایت در تله روز مرگی گرفتار می شوند، این بیماری تا حدی پیش می رود که عده ای کارکنان مجبور می شوند برای از دست ندادن نان زندگی شان بظاهر خود را به آرتروز فکری بزنند و عده ای اینقدر باید مقابله کنند که نتیجه اش نابودی است ، که البته علت نابودی قدرت و توانمندی مدیر بیمار نیست بلکه قدرت و نفوذ پولهای پدری است که موجب می شود کارمند منتقد به ورطه نابودی کشیده شود.
با این اوصاف بهتر است مدیران بالادستی که هنوز به این بیماری دچار نیستند با تصمیمی عاقلانه ریشه اینگونه افراد را که همچون بختک بر پیکره مجموعه های فرهنگی و رسانه ای کشور چسبیده اند را قطع کنند تا دیگران و آنانی که با آثارشان حرفی برای گفتن دارند خودی نشان داده و برای اعتلای فرهنگ این مرزو بوم تلاش کنند