افول کرازینسکی

نقد فیلم یک مکان ساکت 2
به نام خدا
بدون تردید A quiet Place از بهترین لاوکرفت های 10 سال اخیر است. ساخته ی جان کرازینسکی اگر بهترین نباشد قطعا جزو 5 تای اول است. لاوکرفت میراثی از اچ پی لاوکرفت بزرگ است که به عنوان ژانری جوان پسند خودش را از ادبیات به جریان مدرن سینما اضافه کرد.گرچه سردمداران این جنس فیلم ها فرنچایز Alien ریدلی اسکات و یا Fly دیوید کراننبرگ هستند و امروزه به نظر میرسد به ژانری بی جان و بی رمق تبدیل شده اما یک مکان ساکت نقیضه ای است بر این ادعا. البته لاوکرفت های ماقبل بد و ماقبل پاپ کورنی مثل Underwater اند که به این ادعا دامن میزنند.
پس وجود فیلمی مثل یک مکان ساکت، یک پوئن مثبت و یک امید برای لاوکرفت است.ژانر لاوکرفت زیر شاخه ای از گونه ی وحشت است که عناصر ترس آن شامل موجوات کیهانی و عمدتا هیولا های فضایی میشود. تاریخچه ی لاوکرفت در سینما به دو الی سه دهه پیش برمیگردد اما ما اینجا قصد مطالعه تاریخ سینما را نداریم. ما میخواهیم نگاهی اجمالی به سری دوم یک مکان ساکت بیندازیم و به این نتیجه برسیم که چرا دنباله ی این فرنچایز فوق العاده که قرار است ادامه دار باشد، قدرت، سرپایی، ساختار و آن شوخ طبعی خاص کرازینسکی را ندارد و گویا قرار است روند ادامه ی این داستان سیری نزولی داشته باشد!.
یک مکان ساکت:پارت دوم، به مراتب ضعیف تر از سری اول بود. شاید اصلی ترین دلیل این امر تغییر فرمول کرازینسکی برای فیلم بود. در سری اول تاثیر گذاری و سرپایی فیلم به ایده ی جدیدش بسته بود. آن هم برای ژانری که تقریبا مرده.
عدم وجود دیالوگ و یا دیالوگ های کمِ فیلم که خود کرازینسکی و امیلی بلانت به خوبی آن را درآورده بودند به فیلم قدرتی میداد که در سری دوم از دست رفته بود. فیلم، با فلش بکی چند دقیقه ای از روز اول آن واقعه آغاز شده و سپس کات به ادامه ی داستانی که در فیلم قبل رها شده بود(و چه خوب و ماندگار میشد اگر ادامه دار نبود) تا اینجا هیجانِ کار بالاست و کرازینسکی تکنیک خود را به رخ میکشد. اما همین که آنها به کلین مورفی برمیخورند، کار خراب میشود و از یک سوم ابتدایی فیلم به بعد، سری دوم برخلاف فیلم ساختار شکن اولی،به یک فیلم استودیویی لوس با شالوده ای سانتیمانتال تبدیل میشود. همان طور که دفعات متعدد گفتم، تجارت و پول سینما را بیمار میکند و گویی کرازینسکی خلاقِ ما هم مسمومِ پول و وارنر برادرز شده. این طبیعی نیست، زیرا بیشتر فیلمسازان جوان یک دهه اخیر که در گونه ی وحشت فعالیت میکنند(مثل جیمز ون.. جرمی سالنیر.. آری استر.. رابرت اگرز و یا جوردن پیل) به راحتی تن به خواست استدیو ندادند. برخی از آنان مستقل اند و برخی دیگر با قد علم کردن، جلوی از بین رفتن فیلم خود به دست استدیو را گرفتند. مهم نیست که استدیو نمیخواهد تصویر سر بریده شده ی دختری کوچک که توسط مورچه ها احاطه شده (و اتفاقا نقطه ی عطف فرم فیلم است) را از فیلم حذف کند. وقتی استر میگوید این باید باشد، پس این باید باشد.
کرازینسکی که یکی از امید های آینده ی گونه وحشت بود و این ادعا را با A quiet Place 1 ثابت کرد، با ساخت سری دوم، فیلمش را به قعر کشاند. آمار نشان میدهد 80 درصد دنباله های فیلم هایی که با سیاست های تجاری(یعنی به قصد فروش) تولید میشوند، هویت و اقتدار فیلم اصلی را نیز از بین میبرند. بلایی که اخیرا بر سر کانجورینگ3 و یا لایو اکشن های دیزنی افتاده.بار ها و بار ها سینمای تجاری و صرف سرگرم کننده را نقد کردیم، پس این دفعه دست از گفتنش میکشیم. به جای آن مینشینیم و با دیدن دنباله های ضعیف فیلم های خوب، به این فکر فرو میرویم که آیا فیلمساز از عمل خود آگاه است یا نه، و اگر هست راه چاره چیست.؟
راه چاره یک جمله است:
کناره گیری و سپردن میدان به کسی که دغدغه اش حقیقی باشد. همین و بس!