تصاویر متحرک نامربوط «زیر نور کم»

«زیرنورکم» با نام قبلی «سمفونی تولد» در سال ۹۵ ساخته شده و این روزها بعد از شش سال اکران آنلاین شده است.
محمد وزیری به عنوان اولین ساخته سینماییاش سعی کرده با بهرهگیری از پیچیدگیهای خاص به سمت سینمای مفهومی یا روانشناسانه حرکت کند، اما زیرنورکم فاصله زیادی با ژانر مورد نظر او دارد. آنچه شکل گرفته تصاویر متحرک نامربوطی است که تنها به همدیگر وصل شدهاند و تعدادی بازیگر و سیاهیلشکر هم از جلوی دوربین میگذرند.
نکته مهم این است که چنین شبهفیلمهایی با یک ایده ذهنی ساخته میشوند؛ ایدهای خنثی که حتی به طرح و جلوتر از آن به فیلمنامه هم نمیرسد و چفت و بست دراماتیکی حتی در سادهترین شکل ممکن در آن احساس نمیشود.آدمهای فیلم بیهویت و اخته و روانپریش هستند، روابط در ذهن فیلمساز مانده و مخاطب رابطهها را نمیفهمد، حتی در خلاصه فیلم هم به نکاتی اشاره شده که اساساً در فیلم کارکردی ندارند.فیلمساز فکر کرده با ایجاد فضایی گنگ میتواند وارد جریانات ذهنی یکی از کاراکترهایش بشود، اما آنقدر همه چیز در سطحیترین شکل جلوی دوربین رفته است که مهمترین اصل ماجرا را نمیدانیم! رابطه رؤیا با حامد آنقدر نامفهوم است که نمیشود نوع روابط آنها را تشخیص داد.
موضوع فیلم همان کلیشههای رایج است؛ موضوع خیانتها و شکها و زندگی در گذشته و اینکه رابطه زن و شوهری به دلیل اتفاقاتی که در گذشته رخ داده تحتالشعاع قرار میگیرد. فیلمساز در اولین ساختهاش نه توانسته نوآوری کند و نه مخاطب را وارد قصه کند چراکه قصهای در کار نیست. آنچه در زیر نور کم میبینیم موقعیتهای منسوخشدهای است که نمونهاش را بارها دیدهایم.پلان به پلانهای فیلم پُز روشنفکری میدهد و این به دلیل نابلدی فیلمساز در بسترسازی است، به طوری که ما هیچ پیشفرض یا شناختی از رؤیا و حامد و فریبا نداریم و فقط دیالوگهایی میشنویم که انگار به مخاطب ربطی ندارند. به طور مثال سکانس تولد رؤیا در کافه با میزانسنهای شلخته و ابتداییاش مخاطب را گمراهتر میکند و اساساً زمان مجهول است و منطق سکانسهای قبل و بعد مشخص نیست، انگیزه وزیری در ابهامپردازی و گنگسازی نشانه چیست؟ چرا این فیلم قادر به قصهگویی مشخص هر چند در اندازه خودش هم نیست؟فیلم در اجرا هم ضعفهای بیشماری دارد که فیلمساز آنچنان مشغول پز دادن با پلانهای اشتباه بوده که یادش رفته محتوایش را سروسامان بدهد، اساساً ریشه چنین فیلمی از پوچانگاری میآید و تبدیل به اثری دلی میشود؛ اثری که برای خودِ فیلمسازش است، به همین دلیل این فیلم بعد از شش سال توانست اکران آنلاین شود، یعنی برای کارگردانش اکران شدن یا نشدنش مهم نبوده و حالا مخاطب با مبلغ ۳۰ هزار تومان باید فیلمی را ببیند که ندیدنش بهتر است.زیر نور کم اگر روی پرده سینما اکران میشد، نابلدی فیلمساز در پلان گرفتن لو میرفت. در سکانس واژگونی خودرو یا سکانس تولد در کافیشاپ اجرا به قدری آشفته و الکن است که اساساً نمیتواند حتی در قاب تلویزیون یا موبایل تأثیربرانگیز باشد.
زیر نور کم حتی پتانسیل لازم برای یک فیلم کوتاه را هم ندارد، به همین دلیل این فیلم در بهترین حالت میتواند سیاه مشقی برای کارگردانش باشد. صابر ابر مانند همیشهاش در نقش مردی گیج و مبهوت ظاهر شده که تکرار بازی همیشگیاش است. انتخاب لیلا زارع برای نقش رؤیا بدترین گزینه است.
بازی اگزجره با بیان تصنعی به شدت بد است. با ساخت این گونه از فیلمها نگاه مخاطب به سینمای جدی تنزل پیدا میکند و بهتر است این فیلمها در جمع محدودتری نمایش داده شوند چراکه نه هنر هستند و نه تجربه که برای همه قابل نمایش باشند.