نقد سریال وانداویژن قسمت 6 و 7
نقد سریال وانداویژن(قسمت 6 و 7)
به نام خدا
دوباره انتظار و دوباره غافلگیری...
نقد زیر ممکن است حاوی اسپویل داستان باشد پس حواس خود را شش دونگ جمع کنید.
در نوشته پیشین به بررسی اپیزود های 1 تا 5 این مینی سریال پرداختیم. امروز قسمت 6 و 7 اون رو مورد بررسی قرار خواهیم داد. پس با این نقد همراه باشید.:
فیلمهای ابرقهرمانی، اگر تا دیروز فقط به خاطر اکشن و جلوه های ویژه شان (و البته داستان پردازی شان) شناخته میشدند، امروزه ساختار خود را با کوین فایگی شکستند و از زندان بزن بکوب ها رها شدند. امروز و فردا فیلم های ابرقهرمانی قرار است همانند یک گونه سینمایی در ژانر های مختلف و سبک های متفاوت به شما ارائه شوند. چیزی که ما مصداقش را در سه سریال جدید مارول داریم میبینیم. یعنی:
1_وانداویژن
2_فالکون و سرباز زمستان و
3_ شی هالک
...........
قسمت 6 فاز چهارم را بررسی میکنیم.
اگر خاطر شما عزیزان باشد، در نقد های پیشین گفتم که مارول و فایگی قصد ور رفتن با کمیک های خود را دارند. ابتدای جشن هالووین، ما شاهد واندا و ویژن در لباس های کمیکی خودشان هستیم.
لباس هایی که گرچه فانتزی، شوخی، یا یکجور ادای دین به کمیک ها میباشند، اما این نکته را به یاد تماشاگر و مخاطب مارول می آورند که منبع و بیس اصلی این جهان کتاب ها و مجلات کمیکش است.
ویژن اما برخلاف واندا سعی دارد از حقیقت آگاه شده و شاید آن را قبول کند. چیزی که واندا شاید حتی به آن فکر هم نمیکند.
ما شاهد تکه تکه شدن ویژن هستیم. صحنه ای دردناک به سبک باروکی که فشار فانتزی را به فشار رئال و حقیقی بدل میکند و با یک موسیقی دراماتیک سنگین، قلب تماشاگرش را به تپش وا میدارد. شاید این هویت و شناسنامه اعضای این کمپانی است. شاید هم سبک و سیاق متفاوتشان است که حتی با انتشار پشت صحنه فیلم، فیلم هایشان برای ما باور پذیر اند و ما با آنها زندگی میکنیم. با آنان الگو میسازیم، راجع به آنان بحث و نزاع میکنیم و با آنان جان میدهیم. به قول اسکورسیزی فیلم های مارول جزء هنر سینما نیستند، بلکه خود هنری جدای از سینمایند. هنری که سینما در ژانر فانتزی اش به این شدت قدرت ادای خود به مخاطب را ندارد. گاهی هم مخاطب در سینما بی معنا و گم است. سینمای ایران چیزی تحت عنوان مخاطب ندارد. چون فیلم ها نه برای مردم بلکه درباره مردم ساخته میشوند و همین درباره مردم بودن هم چیزی نمادین و غیر رئالیستی است. شاید در سال های آینده گونه ی ابرقهرمانی به کلی از سینما جدا شده و به هنر نهم بدل شود(این را میگوییم زیرا چندی پیش صنعت بازی های رایانه ای هنر هشتم معرفی شد)
و این صنایع غول آسا با هم رقابت و در عین حال تعامل و رفاقت کنند. شاید فرم ساختاری اینگونه فیلم ها به دلیل دوری از واقعیت و سبک Fantasy در سینما نهی و نفی شود، اما لااقل محتوایی را برای مخاطب مشخص خود تعیین کرده و لشگری عظیم برای خود میسازد. آری، با نگاه عمیق به سینما و تاریخ سینما ما نمیتوانیم بگوییم که فقط این نوع از فیلم ها هنر و سینمااند. هنر هفتم وقتی هنر تلقی میشود که به تمام ژانر ها، سبک ها، علایق و هیجانات مردم آگاه و تنوع محتوایی پایه اصلی اش باشد.
سینما بدون مخاطب هیچ است و در این وادی، مخاطب فقط با تنوع و رنگارنگی ژانر در سینما به وجود می آید. (البته برای داشتن سینمایی جهانی (مثل امریکا یا چین) در کنار تنوع ژانری، پنج عامل دیگر ضرورت دارد.
1_اصلاح صنعت و اقتصاد سینما
2_ یادگیری فرم و محتوا
3_داشتن فرنچایز چند رسانه ای
5_داشتن جنبه ساختار شکنی و نقیضه
از بحث دور نشویم. وانداویژن در آخرین لحظه قسمت 6،به غیر قابل تحمل ترین و غیر قابل باور ترین شکل ممکن دردناک میشود. وقتی که واندا عصبانی شده و محدوده ی هکس را افزایش میدهد، دوباره تپش قلب ما بالا میگیرد و با اینکه یک منطق تصنعی دارد به ما میگوید همه ی این ها cgi و پرده سبز است، اما ما این چیز ها سرمان نمیشود. حس گریز گرایی در سینما با جنگ جهانی دوم آغاز شد و اکنون میراث آن دارد توسط ما خرجو دیده میشود. به راستی که هنر سینما والا ترین و افسانه ای ترین هنر جهان است...
...... ......
حال به بررسی آخرین اپیزود منتشر شده، یعنی قسمت 7 میپردازیم. :
پس از آنکه گذشت با خود گفتم افسانه ی من دوباره شروع شد. این حس که فقط با دیدن یک لوگو به انسان تحمیل میشود چیز جدید و زیبایی است. چیزی که ما با دیدن اوگوی سایر کمپانی ها مثل فاکس، یونیورسال یا... تجربه نمیکنیم.
قسمت 7 وانداویژن برخلاف عوض کردن دوره زمانی، دوره سبکی را تغییر داد و این قسمت به فیلم های مصاحبه ای(اگر نام دیگری دارد ذکر نکردم) شبیه بوده و به این سبک در سینما ادای دین کرده. من نمیدانم به چه دلیل برخی به مارول و فیلم هایش توهین میکنند. از فروش های میلیاردی اش در جهان و به خصوص بازار چین و هند میترسند، از مرگ سبک های سینمایی خودشان میترسند یا جنبه ی تنوع را ندارند. این در حالی است که وانداویژن در همین 7 قسمتش به خلاقانه ترین شکل ممکن به دوره های سینمایی.. تلوزیونی ادای احترامی کرده که بی ادعایی در آن موج میزند. من نمیگویم فیلم هایی که جزو مارول نباشند فیلم نیستند، صد در صد این حرف اشتباه است و هیچ ژانری نباید با دیگری مقایسه شود. هر ژانر با خودش مقایسه میشود و همه در کنار هم چیزی به نام سینما را تشکیل میدهند. به همین سادگیست. پس چرا برخی هنوز نمیفهمند؛ فقط خوشان میدانند...
کار خوب دیگری که مارول میکند شخصیت پردازی درست در کنار برنامه ریزی دقیقش است. شخصیت های جیمی وو یا دارسی که در فاز های دوم و سوم کمی به آنها پرداخته شد، اکنون میتوانند جان تازه ای گرفته و آقای فیلم خود باشند. با اینکه امکان ساخت فیلم جدا برای هر شخصیت وجود ندارد، اما مخاطب با توجه به این شخصیت پردازی ها به سادگی با این دنیا ارتباط میگیرد.
از استعارات سبکی و تلوزیونی نظیر مصاحبه با بازیگران که نمونه آن را همگی در انیمیشن فصل موج سواری دیده اید که بگذریم، به ویلن اصلی میرسیم. اگر فیلم را ندیدید از خواندن ادامه متن جدا خودداری کنید.
ویلن اصلی ما که در آخر معلوم میشود کیست و چه کار هایی کرده، همان اگنس یا به قول کمیکش آگاتا هارکنس است. بیایید با کمب تحقیق با این شخصیت آشنا شویم.
آگاتا هارکنس کیست؟!
آگاتا هارکنس است شخصیت داستانی است که به نظر می رسد در کتاب های کمیک آمریکایی منتشر شده توسط مارول کمیک . او یک جادوگر قدرتمند است ، که به عنوان یک قهرمان شوم و معلم واندا ماکسیموف به تصویر کشیده می شود ، و همچنین مادر نیکلاس اسکرچ است . آگاتا به عنوان یکی از جادوگران اصلی محاکمه جادوگران سالم به تصویر کشیده شده است . او زنده ماند و بعداً در تداوم مارول به شخصیتی مهم تبدیل شد و از فرانکلین ریچاردز به عنوان پرستار بچه خود محافظت کرد و بعداً واندا ماکسیموف ( جادوگر قرمز مایل به زرد ) را در جادوی واقعی راهنمایی کرد . آگاتا همچنین یک آشنا به نام آبنوس داشت ، موجودی گربه مانند که می توانست حضور موجودات عرفانی را حس کند.
با جستجو در گوگل میتوانید اطلاعات جامع تر و کامل تری را در اختیار داشته باشید. خدا را چه دیدیم. شاید با این روند کمپانی، تا 10 سال دیگر به جز سینمای ابرقهرمانی هیچ چیز دیگری یافت نشود. اما تا آن موقع باید به خاطر داشته باشیم که هیچ چیز در دنیا قوی تر و مهم تر از حقایق نیست. حقیقت را نمیشود دور زد. شاید بتوانیم خودمان را درون چیزی مثل هکس گیر بیندازیم و از حقایقی که میدانیم فرار کنیم، اما هیچوقت پایان کار با دروغ به اتمام نمیرسد. امیدوارم از این نقد بیشترین لذت را برده باشید...