رضا یا هملت در اصفهان امروز

رضا یا هملت در اصفهان امروز
فیلم رضا، فیلم مستقل از کارگردانی تازه کار ولی باسواد را در روزی پاییزی در شهر لیون فرانسه با مخاطبین فرانسوی به تماشا نشستم. در وهله ی اول آنچه مخاطب را جذب، و ریتم کُند داستان را مطلوب می کند زیباشناسی فیلم است که کارگردان با انتخاب اصفهان به عنوان لوکیشن فیلم و شات های هنری از معماری و طبیعت این شهر ارائه می دهد. شایان ذکر است که اکثر مخاطبین فرانسوی از ندیدن ترافیک و هرج و مرج تهران و کسب تجربه ی بصری جدید از ایران از طریق سینمای ایران ابراز خرسندی کردند. لذت بصری صحنه های فیلم برداری شده از شهر اصفهان، همراه با بازی نور و سایه، که ازمشخصه های معماری این شهر است و در طول فیلم به غنای جلوه های هنری فیلم افزوده، مخاطب غربی را یک ساعت و سی و چهار دقیقه در جهانی از جنس هزار و یک شب شناور می کند. حضور پررنگ اصفهان در فیلم آن را از یک لوکیشن عادی خارج کرده و تبدیل به یک شخصیت زنده می کند. پرسه زنی های 'دندی وار' شخصیت اصلی فیلم در محله های شهر از او 'فلانوری' بودلری و از اصفهان هزارتویی اسطوره ای می سازد.
فیلم در ابتدا روایت گر دست و پنجه نرم کردن مردی به نام رضا با طلاق توافقی اش است. رضا، که گویی پس از این طلاق دچار شک و تردید به ارزش وجودی اش شده، در زنان دیگر (دوست قدیمی، دختر کافه دار، دخترعمه، رهگذر اسب سوار...) که اکثرا بی اسم و بی چهره می مانند (کلوز آپی از چهره ها نداریم، سولماز غنی را بیشتر از صدایش میشناسیم) دنبال آیینه ای برای تایید هویت و زیبایی و جذابیت وجود خویش میگردد. خودمحوری رضا -- که تیتر فیلم، کلوزاپ های فیلم، اکثر پلان های فیلم و داستان فیلم را به خود اختصاص داده -- در کنار منطق، سادگی و صداقتش، از او شخصیتی قابل قبول و قابل خود همزادپنداری از طرف مخاطب می سازد. شخصیت هنر دوست، ادبی، روشنفکر و مدرن رضا او را قادر به توافق بر طلاق زنی که هنوز دوستش می دارد در جامعه ای استوار بر پایه ی سنت می گرداند. گرچه رضا سعی در 'دم را غنیمت شمردنی' از جنس خیام می کند، گذر از این هجران برایش آسان نیست. با این حال، رضا، در روزهای ناامیدی پس از طلاق، همانند پیرمرد افسانه ای پا به مرگِ داستانی که در حال نوشتن اش است، سعی در لذت بردن و زندگی کردن دارد: لذت های چشایی، بصری، لامسه و غیره که فیلم مانند 'شعری در تصویر' همادوش رضا به مخاطب نیز منتقل میکند ( از جمله این لذت ها می توان به موسیقی داستان که به طور زنده و غیرمونتاژی از سنتی تا مدرن، از غربی تا شرقی با انتخاب های درست گوش را می نوازد اشاره کرد).
انتخاب شهر اصفهان، جدای از انتخابی صرفا استتیک، با درون مایه ی داستان و چالش شخصیت ها نیز در توازن است. به عنوان شهر نمادینِ همجواری سنت و مدرنیته، اصفهان به انتقال چالش هایی که نسل جوان در دوراهی ها و زیر فشار های نامتجانس سنت و مدرنیته بر سر راه دارند نقشی موثر ایفا می کند. رضا گرچه مرمت گر خانه های باستانی ست، در روابط اش با آدم ها و زندگی شخصی اش قادر به مرمت به این آسانی نیست. میزانسن های فیلم از درون اتاق های مدرن با چهارچوب های حفظ شده ی بناهای قدیمی و پنجره هایی به سمت آثارباستانی یادآور این هم زیستی متناقض سنت و مدرنیته در دل شهر اند و چگونه زیستن آن توسط انسان مدرن است.
در ابتدای فیلم مخاطب با صبوری رضا را محصور در کادر در و پنجره به تماشا می نشیند تا لباس های راحتی اش را در آورد، لباس بیرون بر تن کند، تردید کند، لباس بیرون را در آورد و لباس راحتی خانه را دوباره بر تن کند. بدین ترتیب اولین برخورد مخاطب، مواجهِ با شخصیتی مردد است که چشمکی به شخصیت معروف تردید در ادبیات، یعنی هملت، می زند. در طول داستان، با وجود فضای شوخ و لایت فیلم، ارجاع به مرگ و حتی وقوع آن هم برای رضا و هم در روایت موازی افسانه ی پیرمرد که صدای اوف رضا روایت می کند، خبر از همان درون مایه و فلسفه ی اصلی زندگی، هنر و ادبیات، یعنی "بودن یا نبودن" اینبار در فضایی مدرن و غیرتراژیک می دهد.
زیر متن ادبی داستان پیرمرد منتظر مرگ که به موازات داستان فیلم روایت می شود، به فیلم حال و هوایی اسطوره ای و شاعرانه می بخشد. در پایان فیلم پیرمردی که قرار بود بمیرد نمی میرد و از ازدواجش با دختری باکره اصفهان متولد می شود. همان شخصیت مهم فیلم. همان شهری که با تمام زیبایی اش سنت درپی و بن آن طوری ریشه دارد که محکوم به نمردن است.
در نهایت فیلم "رضا" را میتوان فیلمی غنی دانست که میداند چه میخواد، سخت نمیگیرد، و حرف و هنرش را تر و تمیز انتقال می دهد. رضا به ما یادآور شد که چقدراین روزها جای فیلم هایی که زیباشناسی و حساسیت هنری-ادبی را دوباره مورد توجه قرار بدهند درسینمای ایران خالی ست.
شفیقه کیوان،
لیون، اکتبر 2019