اثری پر زرق و برق

"گرگ وال استریت" (2013) فیلمی کمدی-درام ساخته مارتین اسکورسیزی کارگردان مشهور و کهنه کار است که آثار موفقی چون "راننده تاکسی"(1976) و "رفتگان" (2006) در کارنامه اش دیده میشود. اسکورسیزی دارای سابقه درخشانی در فیلمسازی است و تاکنون موفقیتهای فراوانی در کسب جوایز بین المللی داشته است. "گرگ وال استریت" داستان واقعی بلند پروازیهای جردن بلفورت دلال سهام نیویورک در دهه نود میلادی را روایت میکند. بلفورت با کلاهبرداری و دغلبازی در بازار موفق میشود تا در 26 سالگی به میلیونری در آمریکا تبدیل شود و تا جایی پیش میرود که مطبوعات به او لقب "گرگ وال استریت" میدهند. (مطالعه این نقد پیش از تماشای فیلم توصیه نمیشود.)
در 19 اکتبر 1987 جردن بلفورت(لئوناردو دی کاپریو) کارگزار بورس در پیامد سقوط ناگهانی ارزش سهام در روز موسوم به "دوشنبه سیاه" از شغلش بیکار میشود. این واقعه جرقه ای میشود که به سمت کلاهبرداری کشیده شود اما پلات داستان در هیچ جا به گونه ای جدی پیگیر مشکلات اقتصادی پیش آمده برایش نمیشود. کارگردان ریشه خلاف کاری های بلفورت را نه فقر و فلاکت که حرص و آز بیکرانش در بوالهوسی و تمایل دیوانه وار به ولخرجی و اشرافی گری میداند.
در فیلم نشان داده میشود که چگونه بلفورت با دوز و کلک به جذب مشتری میپردازد و موفق میشود تا سهام کم ارزش مورد نظرش را به قیمتی غیر واقعی به مشتریان نگون بخت بفروشد. خریداران این قبیل سهام عمدتا از اقشار فرودست جامعه هستند که رویای ثروتمند شدن و کسب سودهای هنگفت را در سر می پرورانند. جردن بلفورت با چرب زبانی و دروغ پردازی از بابت فروش این قبیل سهام کمیسیون های بالایی دریافت میکند و در این رهگذر به درآمد هنگفتی میرسد.
کارگردان در کنار کسب درآمدهای نامشروع زندگی شخصی بلفورت را نشان میدهد و ابتذال شخصیت و فروپاشی خانواده اش را به موازات پیشرفت های شغلی اش به تصویر میکشد. بر خلاف رویکرد فیلمسازانی نظیر الیور استون به وال استریت که بیشتر ساز و کار های معیوب سیستم سرمایه داری را عامل افول ارزش های اخلاقی میدانند از نگاه اسکورسیزی این آسیب ها در نفس اماره یا به تعبیر روانشناختی آن در "لیبیدو" انسان ریشه دارد. در جریان فیلم بلفورت در اثر استعمال مواد مخدر مشاعر خود را از دست میدهد و در حالیکه نشئه میشود از عقلانیت و وجدان فاصله میگیرد!
جردن بلفورت سایرین را نیز به نیرنگ بازی تشویق میکند و با سخنرانی در جمع کارکنان شرکت به توجیه بینش خود در زندگی و کسب درآمد نامشروع میپردازد. بلفورت با بیان اینکه پولدار زیستن را به فقیر بودن ترجیح میدهد ضمن خودستایی به توجیه جاه طلبی هایش میپردازد و اظهار میکند:" در فقر هیچ شرافتی نیست!"
در فیلم قایق شخصی و لوکس بلفورت به موتیف پرمعنایی مبدل میشود که به درک بهتر تم داستان کمک میکند. در آغاز از این قایق برای شهوت رانی و خوشگذرانی بهره میبرد و حتی از آن برای فخر فروشی و تحریک مامورین پلیس به اخذ رشوه استفاده میکند. در ادامه آزمندی و ولع سیری ناپذیرش سبب میشود تا با این قایق به سفری پر مخاطره برود که به دگردیسی اش می انجامد! در جریان این سفر با طوفان سهمگینی مواجه میشود و با غرق شدن قایقش تا آستانه مرگ پیش می رود. پس از این حادثه بلفورت به فلسفه زندگی و فرجام کارهایش می اندیشد و به پوچی زندگی فانی اش پی میبرد. در ادامه میکوشد تا الکل و مواد مخدر را ترک کند و زندگی سالمتری در پیش گیرد!
پایان بندی فیلم همان چیزی است که از کارگردانی چون اسکورسیزی انتظار میرود. در اثر سماجت های مامور درستکار و وظیفه شناس پاتریک دنم(کیل چندلر) بلفورت به اتهام کلاهبرداری و پولشویی بازداشت میشود و در نهایت همچون فیلمهای "کازینو"، "رفقای خوب" و "رفتگان" اعضای دار و دسته تبهکار به یکدیگر خیانت میکنند تا پوچی ادعاها و روابط دوستانه آنها به مخاطب نمایان شود. در "گرگ وال استریت" سرانجام قانون جایگاه برتری می یابد و ارزشهای حاکم بر سیستم مقبول و دست نخورده باقی می ماند! بلفورت با لو دادن همکارانش به پلیس تخفیف درخور توجهی در مجازاتش میگیرد و برای گذراندن دوره محکومیت سه ساله به زندانی مناسب حال ثروتمندان منتقل میشود. در پایان در حال آموزش اقتصاد و بازاریابی سالم به علاقه مندان به تصویر کشیده میشود.
"گرگ وال استریت" فیلمی است که هم سکانسهایی کمدی دارد که همه را به خنده می اندازد و هم مضامینی جدی را در برمیگیرد که مخاطب به اندیشه فرو میرود. فیلمنامه از زاویه دید راوی سوم شخص که دانای مطلق است به داستان نمی نگرد و انتخاب بلفورت در جایگاه راوی موجب میشود تا مخاطب ارتباط مناسبی با فیلم برقرار کند. "گرگ وال استریت" در مجموع فیلمی پر زرق و برق و سرگرم کننده است که در میان آثار اسکورسیزی رکورد بیشترین فروش را در گیشه به خود اختصاص داده است.