جستجو در سایت

1399/05/07 17:02

برسد به دست لیلا حاتمی

برسد به دست لیلا حاتمی
برسد به دست لیلا حاتمی تازه ترین رمان سعید محسنی است . رمانی که سعی در متفاوت بودن دارد و برای اثبات آن به سلاخی کلمات می رود . محسنی نیز که پیش از این تجربه نویسندگی کتاب های : «دختری که خودش را خورد» و «نهنگی که یونس را خورد هنوز زنده است» را داشته با نگارش این رمان تجربه متفاوتی را کسب کرده است .

  بکتیکت 

نقد رمان تازه نشر چشمه

قبل از نقد باید این توضیح را بدهم که انتشارات ضامن کیفیت اثر نیست البته که مشخصا درباره این کتاب صحبت نمی کنم اما بعضا دیدم که از معاملات و بنگاه های در این خصوص حاشیه هایی ایجاد شده است . 

برسد به دست لیلا حاتمی تازه ترین رمان سعید محسنی است . رمانی که سعی در متفاوت بودن دارد و برای اثبات آن به سلاخی کلمات می رود . محسنی نیز که پیش از این تجربه نویسندگی کتاب های : «دختری که خودش را خورد» و «نهنگی که یونس را خورد هنوز زنده است» را داشته با نگارش این رمان تجربه متفاوتی را کسب کرده است . رمان تقدیم می شود به کسی که سالها از مرگ او می گذرد و نویسنده هنوز خود را راضی نکرده تا بر سر مزارش رود . خواننده به محض مطالعه چنین بیانیه ای خود را برای روبه رو شدن با یک داستان متفاوت آماده می کند . 

*در سوگ شمس

رمان با تحریر نامه ای آغاز می شود . همه زیر متن های به وجود آمده در ادامه این داستان ارجاعاتی است که به فصل ابتدایی آن ارتباط پیدا می کند و این شیوه نشانه گذاری از سوی یک مولف او را به یک مدرنیست با گرایشات سنتی تبدیل کرده . «برسد به دست لیلا حاتمی» زبان جذابی دارد اما این زبان به ژانر رمان که تماما سعی در متفاوت بودن آن دارد کمکی نکرده و تنها قداستی نامفهوم به آن بخشیده است . به همان اندازه که نام رمان وسوسه بر انگیز است نامه ای که به آقای سامان محوری نوشته شده انگیزه ای نامفهوم از خودکشی را در خود جای داده که از قاعده تازه مولف برای طرح یک داستان خبر می دهد . قسمتی از ادبیات شمس تبریزی در ابتدای این فصل به عنوان پیش درآمد انتخاب شده و این کوتاه واره ها در تمامی فصول دیده می شوند که ارتباط مفهومی درستی با کلیت داستان برقرار می کنند . اما مسئله اساسی من با چنین ژانری بر سر مفهومی است که از آن خارج می شود . مولف همانگونه که در پی پند خواننده برآمده ، در تلاش برای آموختن و کشف و شهود است . ژانر توصیفی تحقیقی محسنی باعث شده تا خواننده کمی بیش از آنچه لازم است در هزارتوی داستان گم شود . دقیقا مانند فصل سوم «سلاخِ کلمات» که ابعاد تازه ای از شخصیت یک دوست را برملا می سازد . جدولی که طرح کرده بر اساس رویدادهای لحظه ای و تداعی خاطرات متروک است . نویسنده از یک استعداد عمیق سخن می گوید که بیش تر آن ، تنه به خود است . در لحظاتی از داستان با شعر روبه رو می شویم در لحظاتی به مریلین مونرو و راسکلنیکوف اشاره می شود و در سطر های بعدی او در لفافه نقد خود را به بازیگری ، جک نیکلسون و آنتونی کوئین ارائه می کند . اگر چه در نهایت همه این ارجاعات به رمان مربوط می شود چرا که نویسنده سعی در ساختن شخصیت های داستان خود دارد اما مفهوم زدگی و سرخوردگی مولف از یک استعداد بروز نیافته شدیدا قابل ملاحظه است . 

*بیدل

همچنان خواننده به دنبال کشف شخصیت ها در داستان می گردد و بیش از آنکه چیزی که قرار است به دست لیلا حاتمی برسد در قصه اهمیت پیدا کند شخصیت کسی که با انداختن خود در آب اقدام به خود کشی کرده دارای عمق می شود . البته می توان برداشت کوچکی از این شخصیت با خوانش قسمتی از شمس که در ابتدای فصل آمده داشت : «چو در دریا افتادی و شنا نمی دانی ، مرده شو تا آبت بر سر نهد . اما داستان هرچه شخصیت ها و ابعاد جدیدی از آنان را برملا می سازد چراهای بیشتری در ذهن خواننده به وجود می آورد . مسئله اصلی مولف بر سر چگونگی یک رویداد است و چرای آن در پس زبانی که نشانه هایی از «بهرام صادقی» را در خود دارد نیست . سوال بزرگ از سعید محسنی این است که چرا سعی در پنهان کردن زوایای اندیشه خود در زبان شخصیت ها دارد و مدام در حال بیانیه صادر کردن است ؟ . «برسد به دست لیلا حاتمی» به همان اندازه که جاه طلبانه نوشته شده مفهومی از جذابیت تردید در خوانده ایجاد می کند . اسماعیل ایوبی با نوشتن نامه ای به سامان محوری از غریب بودن یک دوست خبر می دهد اما عمیقا غربت خود را نشانه گرفته . نویسنده بسیار سعی دارد تا با خواننده خود رو راست باشد و این تلاش در جایگاه یک مولف عمیقا محترمانه است . اما نمی توان هم داستانی مدرن روایت کرد و هم مفهومی کلاسیک را بازتاب داد . از آنجایی که در فلسفه تنها ابژه قابل بررسی خودکشی و چرایی آن است ، نویسنده با آگاهی به این موضوع سعی در برداشتن پرده از این راز دارد اما غفلت بزرگ او از چگونگی این عمل است . چرا که چگونگی هر کنشی ما را به چرایی آن می رساند . سعید محسنی همواره در تلاش است تا خواننده را به طور مستقیم با این چرایی روبه رو کند و خود سانسوری بالایی در آن برای به نمایش گذاشتن چگونگی دارد . کتاب سعی می کند تا علاوه بر حفظ تار و پود های ادبیات پارسی شکل تازه ای از آن را بروز دهد اما این تلاش به همان اندازه که قابل ستایش کمکی به کشف و شهود خواننده نمی کند . در واقع نقیضه شکل گرفته میان فرم و محتوای اثر این اجازه را به خواننده نمی دهد و مدام با او در حال کُشتی گرفتن و شکست دادن است . مولف با اندیشه ای که بوسیله این داستان بیان می کند سعی در ایجاد مفاهیم ابزوردیک تئاتری و مشخصا بکتی دارد که موفقیت یا عدم آن رابطه مستقیم با امادگی اکادمیک خواننده بقرار می کند . 

نویسنده : علی رفیعی وردنجانی