سانسور در عصر پلتفرم های آزاد | لزوم تعامل به جای حذف

اختصاصی سلام سینما – هدی مقدسی: به فیلمها، مستندها و موسیقیهایی که در یک سال اخیر در ایران عرضه شده نگاه کنید، چند درصد از آنها دارای مجوز ساخت و یا نمایش بودهاند و چند درصد آنها مسیر موفقیت را طی کردهاند؟ جواب این سوال از منظر هر مخاطبی خیلی هم سخت نیست. فیلمها و محصولات نمایشیای که بسیار دیده و بحثبرانگیز شدند، اغلب جزو محصولاتی هستند که فرای محدودیتهای ارشاد و سانسورهای موجود ساخته شدهاند. از فیلمهای مطرحی چون «کیک محبوب من» مریم مقدم و بهتاش صناعیها، «دانه انجیر معابد» محمد رسولاف، مستند «گزارش» مانی حقیقی، تا کنسرت تکنفره پرستو احمدی که همه آنها بسیار دیده و دست به دست شدند. در نگاه نخست تمامی این محصولات هنری جایگاه ویژهای دارند، و بسیاری از آنها در فستیوالهای بینالمللی برنده جایزه هم میشوند، مثل همین فیلم اخیر سهیل بیرقی «بیداد».
تماشا کنید: به بهانه توقیف سووشون؛ تاثیرگذاری سانسور و تبلیغات در عصر اینترنت چقدر است؟
در این بین این سوال مطرح میشود که: آیا هنرمندان سانسور را عاملی برای دیده شدن در نظر گرفتهاند؟ آیا هر اثر هنری با هر کیفیتی اگر بتواند سانسورهای موجود را دور بزند مطرح خواهد شد؟ پاسخ به این سوال آنقدرها هم ساده نیست، در بستر فرهنگیای که تقریبا هر حرف حسابی ممنوع تلقی میشود؛ از یک طرف حرف زدن در باب ممنوعیتها کار شجاعانهای است. و از طرف دیگر ممکن است ننگ جلب توجه برای بیشتر دیده شدن را هم به دنبال داشته باشد. آفتی که به خصوص در سریالهای تلویزیونی این روزها بسیار دیده میشود. سریال «تاسیان» تینا پاکروان که یک سریال سرگرمکننده و عاشقانه معمولی است، با ادعای سانسور شدن توانست بینندههایی بیش از آنچه استحقاقش را داشت به دست بیاورد. این اتفاق در مورد بسیاری از محصولات نمایشی این سالها تبدیل به نوعی تبلیغات شده است. سریال «سووشون» نرگس آبیار با آنکه از منظر نقد هنری ارزش این همه سر و صدا و دیده شدن را نداشت،. تنها به دلیل چند صحنهی رقص معمولی و محتاط و یک لمس ساده بسیار دیده شد.
سانسور یا سکوی پرتاب؟
در یک برگشت ساده و نگاه دوباره به این نوعِ تبلیغ و دیده شدن، سوالی دیگر مطرح میشود. آیا یک تغییر اساسی در سبک مدیریت فرهنگی و سینمایی ایران لازم نیست؟!
در دهههای گذشته، سانسور در جوامعی مانند ایران، ابزار اصلی کنترل فرهنگی و سیاسی بوده؛ ابزاری برای خاموشکردن صداهای ناهمساز، کنترل روایتها، و شکلدادن به یک حافظه عمومی مهندسیشده. فیلم توقیف میشد، کتاب چاپ نمیشد، نمایشنامه مجوز نمیگرفت، و هنرمند یا باید تسلیم میشد یا به حاشیه رانده میشد. اما حالا با گسترش پلتفرمهای آزادِ دیجیتال – از یوتیوب و تلگرام گرفته تا شبکههای پادکست و ویپیانهای گسترده – نهتنها امکان توزیع آثار مستقل بیشتر شده، بلکه نوعی تغییر اخلاقی و هویتی در برخورد با سانسور هم رخ داده: دیگر کنارنیامدن با سانسور صرفا مقاومت شخصی یا اعتراض فردی نیست؛ بلکه تبدیل به هنجار جدید حرفهای و اخلاقی میان بسیاری از هنرمندان شده است.
در این فضا، انتخاب «مسیر غیررسمی» برای انتشار، دیگر به معنای طرد شدن نیست؛ بلکه اغلب نشانه اصالت، شهامت، و حتی استقلال فکری تلقی میشود. نمونههایی مانند گفتوگوی بیسانسور مانی حقیقی و عباس کیارستمی، یا مستندهایی مثل مستند نصرت کریمی که بدون مجوز رسمی در پلتفرمهای جهانی منتشر میشوند، نشان میدهند که سانسور دیگر نمیتواند «ننگِ انتشار» را به سازندگان آثار تحمیل کند؛ بلکه اگر ننگی باقی مانده باشد، متعلق به ساختارهاییست که هنوز اصرار دارند در برابر جریان آزاد اندیش ایستادگی کنند، سانسور دیگر به معنای حذف اثر نیست؛ بلکه صرفاً مانعی برای حضور در مجاری رسمیست. و وقتی مجرای رسمی از قدرت تعیینکنندگی میافتد، سانسور نیز عملاً بیاثر میشود. حتی مسدودسازی پلتفرمها – مانند فیلترکردن تلگرام یا کند کردن یوتیوب – نتوانسته جلوی این جریان را بگیرد. استفاده فراگیر از VPN، گسترش تکنولوژیهای عبور از فیلتر، و آشنایی روزافزون نسل جدید با ابزارهای دیجیتال، باعث شده که فضای رسمی، دیگر تنها یا حتی اصلیترین مرجع فرهنگی نباشد.
جنگ پلتفرمهای آزاد
در کشورهایی مثل ایران، سانسور هنوز از نوع کلاسیک، اما بهشکل فناورانه اجرا میشود: فیلترینگ پلتفرمهایی مثل یوتیوب، تلگرام، توییتر، و حتی موتورهای جستوجو. اعمال محدودیتهای سرعت اینترنت برای ایجاد بازدارندگی. قطع اینترنت در لحظات بحرانی یا اعتراضات. محدود کردن درگاههای پرداخت بینالمللی برای جلوگیری از درآمدزایی هنرمندان مستقل. این نوع سانسور، بهجای برخورد مستقیم با محتوا، با «بستر انتقال» میجنگد. حتی اگر هنرمندی بتواند محتوای خود را منتشر کند، هنوز با خطرهای دیگری مواجه است، خطرهایی مثل: احضار، بازداشت، یا پروندهسازی برای تولیدکنندگان مستقل. محرومیت از امکانات حرفهای: حمایت مالی، امکانات تولید، و مجوزهای بعدی. تخریب اعتبار عمومی با روشهای رسانهای یا امنیتی.
در اینجا، سانسور با خودکنترلی همراه میشود: بسیاری از هنرمندان، پیشاپیش و بیآنکه مجبور شوند، خود را سانسور میکنند. حتی در جهان آزاد و در بسترهایی مثل یوتیوب یا اینستاگرام، سانسور به شکلهایی نوین رخ میدهد: حذف و یا محدودسازی محتوا توسط الگوریتمها بدون اطلاع یا توضیح شفاف. اولویت دهی به محتوای خنثی یا تجاری و به حاشیهراندن آثار انتقادی. نامرئی کردن محتوا بر دیگران بدون اطلاع کاربر (Shadow ban). فشارهای سیاسی و اقتصادی بر پلتفرمها برای حذف محتوای خاص (مثلاً توسط دولتها یا لابیها).
این نوع سانسور، با پوشش شفافیت و سیاستهای پلتفرمی، اما در عمل با عملکرد مبهم، اعتماد کاربران را تضعیف میکند. در فضایی که هر ثانیه هزاران محتوای جدید منتشر میشود، یکی از بیصداترین شکلهای سانسور، «دیدهنشدن» است. دیگر لازم نیست چیزی را حذف کرد؛ کافیست آن را در میان انبوهی از اطلاعات سطحی و تبلیغاتی غرق کرد تا دیده نشود. این فرایند، نه حذف فیزیکی بلکه نوعی سانسور از طریق بیتفاوتی ساختاری است. در چنین شرایطی، شکاف عظیمی بین سیاستهای رسمی فرهنگی و تجربه زیستهی هنرمندان و مخاطبان بهوجود آمده است. نهادهای رسمی همچنان به مجوز، سانسور، توقیف و ممیزی متکیاند. درحالیکه بخش بزرگی از فضای فرهنگی در عمل خارج از این چارچوب نفس میکشد. این تضاد، نهتنها کارایی سیستم را زیر سؤال میبرد، بلکه به فرسایش مشروعیت فرهنگی حکومت نیز منجر میشود. هر بار که یک اثر مستقل به رغم موانع دیده میشود، سانسور رسمی نهتنها بیاثر، بلکه تحقیر میشود. در بلندمدت، چنین تضادهایی میتوانند به بیاعتمادی عمومی، نافرمانی فرهنگی، و شکستن خطوط قرمز رسمی منجر شوند.

سانسور یک پدیده ضد اثر
آیا بهتر نیست نهادهای فرهنگی بهجای حذف و کنترل، با پذیرش تنوع دیدگاهها، نقش جدیدی در هدایت، حمایت و همزیستی با هنر مستقل پیدا کنند؟ چرا بهجای جنگیدن با هنرمند، با او گفتوگو نکنیم؟ چرا بهجای حذف، به توسعه ظرفیت نقد و دیالوگ فرهنگی فکر نکنیم؟ اگر دیدهشدن محتوا اجتنابناپذیر است، آیا بهتر نیست بهجای ایستادگی کور، در سیاستگذاری فرهنگی بازنگری شود؟ در جهانی که سانسور نهفقط بیاثر بلکه ضداثر شده، راهی جز بازنگری جدی در سیاستهای فرهنگی باقی نمانده است. نه برای «تسلیم شدن» در برابر آزادی، بلکه برای «سازگاری هوشمندانه» با آن؛ چرا که هر مقاومتی علیه این جریان، دیر یا زود به حاشیه رانده خواهد شد.