ساختن فضا پیشکش، کارگردان «سووشون» نمیتواند محیط هم بسازد | سام درخشانی مسخره است!

مسعود فراستی و سعید مروتی در برنامه «کات» به نقد و بررسی سریال «سووشون» به کارگردانی نرگس آبیار پرداختند. در گزارش پیش رو مشروح سخنان آنها را میخوانید.
زن و شوهری که در تبلیغات استاد شدهاند!
مسعود فراستی در این بخش گفت: «من دو قسمت از این سریال را دیدم. انتهای قسمت دوم عهد کردم که دیگر این سریال را ادامه ندهم. دلایلم را به دقت خواهم گفت. اما میخواهم بگویم که در این سریال بریز و بپاش اساسی میبینیم. و با تبلیغاتی که بلدند فیلمشان را نشان میدهند. یعنی آقای قاسمی و همسرشان طی سالهای اخیر یک چیز را یاد گرفتهاند که از سریال تاسیان شروع شد یا شاید هم از قبل بوده و دیگر ادامه یافت. اینکه سریال را توقیف کنند. یک کاری میکنند که یک قسمت را ببینند و سپس توقیف شود. در بوق و کرنا میکنند و پس از یک دو ماه سریال میآید و خودش مخاطب میآورد. آنها بازی را خوب بلدند. این زن و شوهر در این بازیها استاد شدهاند.
مخاطب چه گناهی کرده که سریال را ببیند؟
رمان خانم دانشور بهانهای است که مشکلات فیلمساز پوشانده شود. حرکت دوربینی که من و شما ۵ دقیقه نمیتوانیم تحمل کنیم و من رسماً سردرد میگیرم. پهنای به این طولانی و سریع... مخاطب چه گناهی دارد که باید بنشیند و این سریال را ببیند. سریال حداقل تکنیک را ندارد. فیلمساز هیچ چیز از سینما یاد نگرفته. فیلم اولش که من آن زمان داور بودم که اسمش یادم نیست، فیلمی که راجع به یک شهید بود، یعنی «شیار ۲۴۱» یا «شیار۱۴۱» هیچ فرقی نمیکند و کلا بد بود. آنجا هم که پشت صحنه را میدیدی متوجه میشدی که فیلمساز نیست. با کیفش راه میرفت و میگرفت و میگفت یکبار هم این گونه بگیرید و غیره و غیره.»
نرگس آبیار هیچ مدیومی ندارد!
سعید مروتی گفت: «نرگس آبیار یک فیلم قابل تأمل در کارنامهاش دارد و آن هم «نفس» است که از همه فیلمهایش بهتر است» و فراستی گفت: «خیلی کودکآزار است. اما از نظر سینمایی از همه فیلمهایش یعنی «ابلق» و دیگر آثار بهتر است. اینجا و با این سریال به نظرم هیچ فیلمسازیای بلد نیست. دلیلی هم ندارد که یاد بگیرد. تو کی میروی چیزی یاد بگیری؟ وقتی نیاز داری و دوست داری. به اندازه نیاز و دوست داشتنت یاد میگیری. معلوم است که این حرکت دوربین و این نوع فیلمسازی نه نیازی دارد و نه دوست داشتنی و حتی اگر هم نفروشد برای این فیلم مهم نیست. فقط پرستیژ روشنفکرانه کارگردان برایش مهم است. البته که با این تبلیغات هم میفروشد. فکر کنم خانم آبیار به این نرسیده که مدیومش را دوست داشته باشد. وقتی مدیومت را دوست داری، باید پدیده را بشناسی. داوینچی یک جمله دارد و میگوید «دوست داشتن شروع هر حرکتی است.» هیچکس بدون دوست داشتن نمیتواند نه چیزی بفهد و نه چیزی یاد بگیرد. بعضیها در مدیوم سینما حرفهایاند. مدیومشان شده. هم سرگرمی میفهمند و هم هنر. سینما مدیوم فردی و اجتماعی این افراد است. معلوم است که نرگس آبیار هیچ مدیومی ندارد.»
با پشتکار وارد سینما شد
سعید مروتی افزود: «خانم آبیار با پشتکار وارد سینما شد. یک دوره در حوزه ادبیات فعال بود و مستند و فیلم کوتاه ساخت. من به کیفیت فیلمها کار ندارم. میدانم که با پشتکار و تلاش زیاد فیلم اولش را ساخت و بعد شیار را کارگردانی کرد. گمان میکنم که شیار نقطه آشنایی آقای قاسمی و خانم آبیار بود که با هم ازدواج کردند و زوج شدند. به هر حال تواناییهایی که آقای قاسمی در عرصه تهیه و تولید و متقاعد کردن سرمایهدارها برای اینکه بیایند و سرمایهگذاری کنند، مکمل خانم آبیار بود. آنها فیلم ساختند. خانم آبیار جزو فیلمسازان مهم زن سالهای اخیر سینمای ایراناند. یعنی اگر بخواهیم بگوییم در ۱۰، ۱۵ سال اخیر، فیلمسازان زنی که وارد عرصه شدند، خانم نرگس آبیار یکی از کسانی است که توانسته کار کند، فیلم و سریال بسازد و همین الآن هم ۲، ۳ فیلم و سریال میسازد و هم اکنون هم سریال «بامداد خمار» را کارگردانی میکند.
قبلا چه کسانی به فکر ساختن سووشون افتادند؟
خود رمان «سووشون» یکی از ستایش شدهترین رمانهای ادبیات معاصر فارسی است. کار خانم دانشور در همه این سالها ستایش شده. کسانی هم طی سالها بودند که میخواستند این رمان را بسازند. محمد متوسلانی به گمانم در دهه ۶۰ از خانم دانشور اجازهاش را هم گرفت. تا جایی که حافظهام یاری میکند، قراردادی هم نوشته شده بود و قرادادی با داوود ملاپور هم منعقد شد. کارگردان «شوهر آهوخانم»! او هم تصمیم داشت این رمان را فیلم کند. سناریوهایی هم نوشت. اما او منصرف شد. دستکم دو فیلمساز دورخیز کرده بودند که آن را بسازند.
ساختن فیلم از روی چه رمانهایی سخت است؟
یک اثر هنری اگر خیلی کامل باشد، فیلم کردنش به همان نسبت سختتر است. به همان اندازه هر چه در ادبیات نویسنده با پختگی آن کار را انجام داده باشد و اثر ادبی کامل باشد، در بهترین حالت، فیلمها متوسط میشوند و احساس میکنیم که همان رمان را فیلم کرده و بصری شده. همانطور اقتباسهایی که از «جنگ و صلح» تالستوی شده، هیچ نمونهای را به یادنداریم که بگوییم فوقالعاده است... البته که آنها را میتوان به عنوان فیلمهای سرگرم کننده نگاه کرد اما مگر میتوان با رمان مقایسهشان کرد؟ ادبیات بازی را برده. این مثالی است که میگویند: «هاوارد هاکس» و «ارنست همینگوی» که با هم دوست بودند، به همینگوی میگوید من از بدترین رمانت هم میتوانم فیلم خوب بسازم. همینگوی میگوید بدترین رمانم چیست؟ و کارگردان پاسخ میدهد «داشتن و نداشتن»!» و بعد میرود و آن را میسازد. هر چند که هاکس به این نتیجه میرسد که برعکس اینکه به رمان خیلی وفادار باشد، به این نگاه میکند که موفقیت تجاری کازابلانکا تکرار شود. هاکس استاد این بود که هر رمانی که گُل میکرد، او بهترش را میساخت. آنجا هم همین کار را کرده.
تصمیم آبیار جاهطلبانه است!
انتخاب رمان خانم دانشور به عنوان اثری که برایش سریال بسازیم خیلی جاهطلبانه و تصمیم سختی بوده که یک فیلمساز آن را سریال کند. آن هم برای شبکه نمایش خانگی. کنارش او «بامداد خمار» را هم میسازد که آن هم داستان دیگری دارد. آنچه من در دو قسمت نخست سریال دیدم، وفاداری بسیار زیاد سریال به رمان است. خیلی وفادار است. به این صورت که هر چه کلمه به کلمه میبینید، سعی کرده همان را بسازد. اینکه چطور ساخته بحث دیگری است.»
جوهر رمان از بین رفت...
فراستی اظهار داشت: «وفاداری هم از همان اول میلنگد. زری اینجا راوی است. در کتاب دانشور راوی داریم. خانم آبیار الف ب ادبیات را هم نمیداند. وقتی راوی زری است کل جوهر رمان را از بین میبرد.» و مروتی افزود: «من سالها پیش رمان را خواندم و اگر این گونه هم باشد میتوانم این را بگذارم به حساب انتخاب کارگردان.»
شوهر آبیار عبا میپوشد و خیلی از خودش متشکر است! | نرگس آبیار طبیعت را هم دوست ندارد
فراستی توضیح داد: «قسمت اول که کلا شکنجه شدم. در باغ شوهر انقلابی ایشانیم. چون ملاک و باغدار است و کلی هم وضع مالیاش خوب است. عبا هم میپوشد و خیلی هم از خودش متشکر است. ببینید در این باغ چه اتفاقی رخ میدهد. با همان دوربین... اسلوموشن هم میکند... به سبک میرکریمی. هنوز اسلوموشنهای بد آنجا خیلی جلوتر از این است. باغ بسیار سرپایی است. اگر شما طبیعت را دوست داشته باشید، از دوربیتان هم میفهمیم. اما نرگس آبیار طبیعت را هم دوست ندارد. طبیعت برای این دو آدم(زن و شوهر) بهانه است. وقتی هم کلوز میگیرد فقط در حال عشوهگری است. نه طبیعت در فیلم معنا دارد و نه حسی از طبیعت در آن هست. او مدام فضا را عوض میکند و این فضا عوض کردن هم نمیشود. یک لوکیشن پر از دار و درخت است که در آن کار میکند. آنها بالای یک خانه نشستهاند و کار خودشان را میکنند و طبیعت هم کار خودش را دارد. از لوکیشن هم نمیتواند استفاده کند و محیط بسازد، ساختن فضا پیشکش. یکی از این دو نفر علی القاعده باید این باغ را دوست داشته باشند که ندارند. نخستین نکتهای که گفتم، وقتی چیزی را دوست نداری نمیروی آن را فرابگیری. حرکت دوربین به ما چه میگوید؟ مثل خاک پاشیدن در چشم است. یعنی چیزی نبیند مگر زمانی که من از آن آقا و این خانم کلوز میگیرم. خیلی فاجعه است. این بدترین سریالی است که من این اواخر دیدم.»
سام درخشانی مسخره است!
مروتی توضیح داد: «سریال مشکلات اساسی دارد. از بازیها گرفته که میخواهد اغراق نمایشی در آن باشد تا الی ماشالله. بازیگر چون درست انتخاب نشده شما نمیتوانید کاری کنید. بازیگر یوسف خوب انتخاب نشده. من در نوجوانی رمان را خواندم. وقتی رمانی را میخوانیم تصاویر را در ذهن میسازیم و یک تصویر ذهنی از آدمها داریم. قطعاً کارگردان هم تصویر ذهنیای داشته. نمیدانم چرا شخصیت یوسف باید این گونه انتخاب شود؟ یا شخصیت سام درخشانی. در رمان مهم است و در سریال هم باید اهمیت داشته باشد. شما بازیگری را آوردهاید که بازیگر طنز، سریالهای کمدی و ملودرامها بوده. او قرار است با لهجه شیرازی حرف بزند و حال ادایش را درمیآورد و مسخره میشود. نمیداند چه کار کند. شاید اگر قدیم بود باید دوبله میکردند. انتخاب چنین بازیگری با احترام به سام درخشانی که تواناییهایش را میدانیم، با این پرسش مواجه میشود که قرار است لهجه شیرازی حرف بزند؟! تلقی غلط بازیگران از نقش یا هدایت اشتباهشان یا هر دو با هم سریال را به مسیری برده که نتیجهاش قسمتهای اول سریال سووشون شده.
سریال در صحنههای شلوغ مشکل دارد
سریال در صحنههای شلوغ هم مشکل دارد. شاید انتخاب دوربین روی دست در خیلی جاها به دلیل ناتوانی در کنترل صحنه و نداشتن آگاهی از جزئیات، آن هم در یک صحنه شلوغ که وقتی یک کارگردان میخواهد آن را بسازد، نمیگذارد کار از آب دربیاید. خانم آبیار خیلی جاها به برداشت نماهای بلند روی میآورد. تا وقتی با دوربین روی دست این گونه مواجهیم حالت سرگیجه به وجود میآورد و سریالی که قرار بوده در خانهها مردم عادی ببینند، دیدنش سخت میشود. این کتاب یکی از پر تیراژترین رمانهای ایرانی است. به گمانم «همسایهها» احمد محمود پرتیراژترین رمان ایرانی بوده اما زیرزمینی. یکی از پرشمارگانترین رمانها «سووشون» است که نمیگوید میخواسته نخبهگرایانه باشد و سریال هم این را نمیگوید. و خوشبختانه نمیتواند هم باشد. مشکلات شخصیتها یا آن عروسی را در آن قسمت اول ببینیم، یا قسمت دوم که قابل تحملتر از اول است، مشکلات بصری دارد که ضربه بیشتری به سریال زده.»
آبیار با کیمیایی قابل مقایسه هست؟!
فراستی تأکید کرد: «یک تکرار بیخود از زومهای مهدویان و دوربین اینطوری روی دست و پهنای بیخودی آیا متعلق به این سریال است یا یک اکشن؟ این دوربین همه چیز را بی معنی کرده. خسته کننده، سرساموآور و نابودگر است.» مروتی هم یادآور شد: «اینها سریال را از اینکه در درجه اول سرگرم کننده باشد، خارج کرده. اگر تماشاگر با چیزهای دیگر بخواهد کنار بیاید این موضوع او را آزار میدهد. اگر رمان را این طور نوشتهاند، اگر این طور به تصویر بکشند، خوب است؟! این بحثم درباره اقتباسهای دیگر سینمای ایران هم هست. داشآکلی که داریم. در داستان کوتاه هدایت، صحنه برخورد مرجان و داشآکل در داخل یک خانه و یک اتاق است و پردهای میرود و میآید اما در فیلم به گورستان برده میشود که کلی هم معنی با خودش میآورد. آن فصل عجیب و غریب خلق میشود و سینماست. در فیلم «داشآکل» نخستین چیزی که به ذهنمان میماند، صحنه گورستان است. عمداً هم مثال ایرانی زدم که نگویند ما را با خارجیها مقایسه میکنند.»
از سریال «بامداد خمار» چه خبر؟
فراستی گفت: ««سووشون» سریالی است که من اصلاً پیشنهاد دیدنش را نمیکنم و با این سریال، کار بعدی هم به نظرم زیر سوال است. یعنی «بامداد خمار».» مروتی گفت: «به طور موازی کار میکنند و یک رمان عامه پسند مبنای آن سریال است که سووشون چنین نیست. سالی که منتشر شد، یعنی ۷۴ و ۷۵ مدام تجدید چاپ میشد و ساختارش شبیه سینمای عامهپسند است و هوشی که نویسنده در آن زمان به خرج داده، این است که الگوی سینمای فارسی را عوض کرده. آن دختر فقر و پسر پولدار جایشان با هم تغییر یافته. رضا سیدحسینی از آن رمان به عنوان رمانی یاد کرد که اذیت نمیکند. سبکی که نه گلشیری است و نه فهیمه رحیمی. نمیدانم با چه الگویی قرار است سریال ساخته شود و برخلاف خانم دانشور نویسندهاش زنده است. خانم حاج سید جوادی نقشی در نوشتن سناریو هم داشته یا نداشته بر ما پوشیده است. سووشون امیدوار کننده نیست و من به عنوان بیننده دو قسمت اول با اینکه سعی میکنم بگویم امیدوارم در قسمتهای دیگر اتفاقی بیفتد، احساس نمیکنم قرار است در قسمتهای بعدی اتفاقی بیفتد. شاید یک درصد استراتژی عوض شود.»
فراستی هم تأکید کرد: «در این مدیوم قرار نیست هیچ چیز تغییر کند. کارگردان اصلاً نمیداند استراتژی چیست. همین دوربین شلخته و همین مکثها و بازیگران که هیچ ندارند ادامه مییابد.» مروتی هم گفت: «تکنولوژی و امکانات فیلمسازان ما را تنبل کرده. پشت صحنه چند سریال را دیدم که چند دوربینه ضبط میشد و همان شب هم تدوین میکردند. آن تکنیک به گونهای استفاده میشد که دکوپاز از بین میرود. فیلم عامه پسندی که خیلی هم پرفروش بوده، میتوانم برایتان نام ببرم که کارگردان نقش مهمی در صحنهها نداشت! هر صحنه از ۴ زاویه ضبط میشده و مانیتور هم آنها را با تکنیک تدوین میکند. زمان آنالوگ، نگاتیو ارزش داشت و کار کردن سخت بود. تدوینگران در اتاقهای کوچک تدوین با چه مرارتی فیلمها را تدوین میکردند. تکنولوژی هم سهلانگاری آورده.» فراستی هم گفت: «تکنولوژی مانعی میشود تا تو مدیوم یاد بگیری. همچنان با دوربین «برادران لومیر» میتوان فیلم ساخت. این همه ریخت و پاش، اصلاً اثر را از بین میبرد. برادران لومیر با آن دوربین فکسنیشان فیلم تولید میکنند اما سریال آبیار که اصلا فیلم و هنر نیست.» مورتی افزود: «شاید لزومی نداشته رمانی که این قدر خوب فروش رفته را به فیلم تبدیل کنیم. خانم آبیار به همین میزان توانایی که در کارهای قبلی از او دیدیم شاید اگر سراغ سوژه دیگری میرفت بهتر بود. من فقط این را به حساب ضعف خانم آبیار نمیگذارم. میگویم چنین رمان و آثاری از این دست، چالش بزرگی برای کارگردانهایی است که میخواهند آن را بسازند. به همین نسبت نمیدانم آقای فرمانآرا با رمان «چشمهایش» بزرگ علوی میخواهد چه کار کند؟!»