مرور جامع میراث سینمایی رابرت ردفورد: از اسطوره بازیگری تا معمار سینمای مستقل

اختصاصی سلام سینما – داود احمدی بلوطکی: رابرت ردفورد (۱۹۳۶–۲۰۲۵) بیشک یکی از چهرههای شاخص سینمای آمریکا بود؛ بازیگری جذاب با شخصیتی آرام، که در نقشهای متنوع، کارنامهای درخشان از خود به جا گذاشت. او در آکادمی آمریکایی هنرهای دراماتیکِ نیویورک تحصیل کرد و فراتر از یک بازیگر بود؛ چهرهای دوستداشتنی در نقش هنجارشکنها، کارگردانی خلاق، و مدافع پرشور مسائل اجتماعی و زیستمحیطی.
ردفورد بنیادگذار «مؤسسه ساندنس» و جشنواره فیلم ساندنس بود. نهادی که به سرعت به سنگری برای رشد سینمای مستقل در آمریکا بدل شد. میراث او خود را در همنشینی میان یک قصهگویی سینمایی جسورانه و دغدغههای اجتماعی ژرف نشان میدهد.
بیشتر بخوانید:
خداحافظی با اسطوره؛ هفت فیلم ماندگار رابرت ردفورد
رابرت ردفورد؛ اسطورهای بر پرده نقرهای و دوستی برای یوتا
بازیگری رابرت ردفورد
بدون شک، نقطهعطف و شروع طوفانی کار بازیگری ردفورد در فیلم «بوچ کَسیدی و ساندنس کید» ۱۹۶۹رقم خورد؛ همبازی شدن او با پل نیومن در نقش راهزنان غرب وحشی باعث شد این فیلم پرفروشترین اثر سال شود و ردفورد را به سرعت به یکی از محبوبترین و پر نفوذترین ستارگان هالیوود تبدیل کرد. در سال ۱۹۷۳ او بار دیگر با نیومن همبازی شد. اینبار در فیلم «نیش» که داستان کلاهبرداران دوره رکود بزرگ بود. این فیلم علاوه بر کسب اسکار بهترین فیلم سال، نامزدی اسکار بازیگری را برای ردفورد به ارمغان آورد.
ردفورد در دهههای ۱۹۶۰ تا ۱۹۸۰ در مجموعهای از فیلمهای موفق دیگر نقشآفرینی کرد. آثار مهم او شامل «پابرهنه در پارک» (1967)، «دانهیل ریسر» (1969)، «کاندیدا» (1972)، «الماس داغ» (1972)، «سه روز کندور» (1975) و مهمتر از همه «تمام مردان رئیسجمهور» (1976) میشود. در «تمام مردان رئیسجمهور» که داستان افشای رسوایی واترگیت را روایت میکرد، ردفورد در نقش خبرنگار مشهور واشینگتنپست بازی کرد؛ فیلمی که با نامزدی در هشت رشته اسکار، جایگاه ردفورد را در سینما تحکیم کرد.
دهه ۱۹۸۰ هم برای او دههای طلایی بود: بازی در فیلمهای کمنظیری مانند «استعداد ذاتی» (1984) و «خارج از آفریقا» (1985) نقشهای برجسته او را تکمیل کرد.
سبک بازی ردفورد معمولاً زیرکانه و در عین حال عمیق بود. او اغلب نقش انسانهای مستقل و شجاعی را بازی میکرد که در پس ظاهر آرامشان شورش یا حساسیتی پنهان بود. ابهت خاص او در صحنه همراه با نوعی بیاعتنایی مطمئن نسبت به جذابیت ظاهریاش، باعث میشد که مخاطبان روابطی صمیمانه با شخصیتهای او برقرار کنند.
چهرهی جذاب و صدای گرم او، در کنار توانایی بازی ظریف و طبیعیاش، موجب شد تا در طول شش دهه فعالیت سینمایی، جایزههای بسیاری را از جمله اسکار افتخاری برای یک عمر دستاورد هنری، نشان شوالیه لژیون دونور فرانسه، گلدن گلوب، جایزه انجمن کارگردانان آمریکا، بفتا و جایزه انجمن بازیگران فیلم دریافت کند که همه این موفقیتها، نشاندهنده تأثیر عمیق او بر سینمای آمریکا در دوران طلاییاش است.
کارگردانی و تهیهکنندگی
موفقیت ردفورد به بازیگری محدود نماند؛ او از اوایل دهه ۱۹۸۰ به کارگردانی و تولید فیلم روی آورد. نقطه اوج این مسیر کارگردانی با فیلم «مردم معمولی» (1980) بود؛ درامی اقتباسی از رمانی درباره فروپاشی یک خانواده آمریکایی. این فیلم اسکار بهترین فیلم سال را از آن خود کرد و ردفورد شخصاً برنده جایزه اسکار بهترین کارگردانی شد. پس از آن، آثار دیگری ساخت که مهارت او در قصهگویی را اثبات کرد؛ فیلمهایی مانند «رودخانهای از میان آن میگذرد» (1992) و «مسابقه تلویزیونی» (1994) از جمله آثار شاخص او هستند که برای پرداخت دقیق و شاعرانهاش تحسین شدند. به خصوص «مسابقه تلویزیونی» با الهام از یک رسوایی تلویزیونی در دهه ۱۹۵۰، نشان داد که ردفورد علاقهمند است تا فساد ساختاری و پیامدهای اجتماعی آن را در فیلمهایش بازتاب دهد و همین موضوع به چهار نامزدی اسکار برای این فیلم انجامید.
ردفورد همچنین در دهههای بعد به موضوعات تاریخی و سیاسی علاقه نشان داد. او فیلم «توطئهگر» را در سال ۲۰۱۰ را کارگردانی کرد که داستان محاکمه یکی از همدستان ترور لینکلن را روایت میکرد. همچنین فیلم «شراکتی که نگاه میداری» را در سال ۲۰۱۲ ساخت که درباره بازگشت یک فعال رادیکال دهه ۶۰ بود. در این آثار، ردفورد موضوعاتی چون عدالت اجتماعی و کنشگری مدنی را مطرح میکرد. سبک کارگردانی او، بر تصویر طولانی نماها و فاصلهگذاری عاطفی تأکید داشت که به برجستهسازی جنبههای تراژیک و انتقادی قصه کمک میکرد. ردفورد بهعنوان تهیهکننده نیز در پروژههای مهمی شرکت داشت و در مجموع، آثار کارگردانی و تولیدی او فراتر از سرگرمی صرف، بازتابی دقیق از دغدغههای جامعهشناسانه و سیاسی او بودند.
جشنواره ساندنس
پس از دو دهه فعالیت در هالیوود، ردفورد تصمیم گرفت تمرکز خود را بر سینمای مستقل بگذارد. او در سال ۱۹۸۰ مؤسسهای به نام «ساندنس» را بنیان گذاشت تا به فیلمسازان نوپا و مستقل فرصت پژوهش و رشد بدهد. این مؤسسه که با کمک یک کارگاههای آموزشی شروع به کار کرد، زمینه را برای برگزاری جشنواره فیلم ساندنس در پارک سیتی (یوتا) فراهم ساخت؛ این جشنواره اولین بار در سال ۱۹۸۵ برگزار شد و در ابتدا چند کار مستقل ساده در یک سالن به نمایش درآمد اما به سرعت به مهمترین رویداد سینمای مستقل دنیا تبدیل شد. ردفورد خود بارها از صحنه اصلی جشنواره در خیابان پارک سیتی بهعنوان یک بازار کوچک مستقل بازدید کرد و با بروشورهای جشنواره، مردم را به شرکت تشویق میکرد.
نقش جشنواره ساندنس در کشف استعدادها بینظیر بود. طی سالها، فیلمها و فیلمسازان متعددی با رونق این جشنواره شناخته شدند؛ به طوری که امروزه نامهایی چون کوئنتین تارانتینو، استیون سودربرگ، برادران کوئن و کوین اسمیت با ساندنس گره خورده است.
از دید ردفورد، ساندنس فرصتی برای تنوع بخشیدن به داستانگویی در سینما بود؛ او با استفاده از نفوذ خود سعی میکرد صدای فیلمسازان حاشیهای و مستقل را به گوش جهان برساند. منتقدان و رسانهها نیز کار او را قابل توجه دانستند تا آنجا که نیویورک تایمز در سال ۱۹۸۹ لقب «پدرخوانده سینمای مستقل آمریکا» را به او داد. جشنواره ساندنس بعدها حتی برنامههایی ویژه برای حمایت از صدای زنان فیلمساز و هنرمندان بومی ترتیب داد تا هیچ استعدادی به دلیل موانع مالی یا تبعیض نادیده گرفته نشود.
در مجموع، ساندنس با گردهم آوردن فیلمسازان مستقل و موضوعاتی اجتماعی-سیاسی در کانون توجه مخاطبان بینالمللی، میراث ماندگاری از دیدگاه انساندوستانه و تنوعطلبانه ردفورد به فرهنگ سینمایی به جا گذاشت.
میراث فرهنگی و اجتماعی
رابرت ردفورد در فرهنگ عامه آمریکا جایگاهی والا دارد؛ او نه تنها با فیلمهایش، بلکه با فعالیتهای اجتماعی و زیستمحیطیاش نیز در ذهنها ماندگار شد. تصویر او در دهههای ۱۹۶۰ و 1970 همراه با ارزشهای لیبرال آن دوره تعریف شد و شخصیتی مستقل و خودساخته از سینمای مردمی ارائه کرد. او بارها در مصاحبهها مطرح کرد که بیش از همه، با قهرمانان فردگرا و ایدئالیست همذاتپنداری میکند و نقشهایی انتخاب میکند که میتواند حقیقت خود را در آن بگذارد؛ به همین دلیل بسیاری از نقشهایش - همچون شکارچی تنها در «جریمایا جانسون» (1972) - دغدغههای عدالت اجتماعی و مخالفت با ناهنجاریهای سیستم را بازتاب میدادند.
همچنین، ردفورد از شهرت خود برای پیشبرد اهداف انسانی استفاده کرد؛ او در دهههای ۱۹۷۰ و ۱۹۸۰ فعالانه در مسائل محیط زیستی ورود کرد و برای مصرف انرژیهای پاک و مقابله با تغییرات اقلیمی تلاش نمود. نمونهی معروف این فعالیت، حضور او در برنامه «۶۰ دقیقه» در سال ۱۹۷۵ بود که همراه با خبرنگار دن رادر از منطقهای در یوتا بازدید کردند و با نشان دادن سایت یک نیروگاه برق پیشنهادی که مخالفش بود، توانستند پروژه را متوقف کنند. پس از آن، ردفورد در سطح ملی شناختهتر شد و صدای مقاومت در برابر پروژههای مضر محیط زیست گردید.
فراتر از سینما و محیط زیست، ردفورد به تعلیم فیلمسازان جوان نیز علاقهمند بود. در سال ۲۰۰۵ همراه با پسرش جیمز «مرکز ردفورد» را تأسیس کرد، مؤسسهای غیرانتفاعی که با حمایت از تولید فیلمها و پروژههایی با محوریت تغییر اقلیم و مسائل محیط زیستی، دغدغههای خود را پی میگرفت. به پاس این تلاشها و دیگر خدمات سینماییاش، ردفورد جوایز متعددی از جمله مدال آزادی ریاستجمهوری آمریکا ۲۰۱۶ را دریافت کرد که این افتخارات، نشاندهنده به رسمیت شناخته شدن بیحاشیه و گسترده نقش او در هنر و اجتماع است.
در نگاه نهایی، میراث رابرت ردفورد را باید در تلاقی فیلم و حقیقت جستوجو کرد. او شخصیت یک قهرمان مردمی را در فیلمهایش زنده نگه داشت و همزمان با حمایت از سینمای مستقل و حفاظت از محیط زیست، نقشی برجسته در فرهنگ آمریکا ایفا کرد. امروز، ردپای ردفورد در تاریخ سینما و جامعه به مثابهی پلی است میان قصهگوییهای انسانی و امید به آیندهای سازگار با طبیعت؛ میراثی که همچنان الهامبخش فیلمسازان و دوستداران سینما خواهد بود.