آقای برادشاو! سخت در اشتباهید! آیا «دو روز، یک شب» همان «12مرد خشمگین» قرن بیست و یکمی است؟

دو روز، یک شب همانگونه که از عنوانش نیز برمیآید، مصر است قصهی اصلی خود را در محدودیتی زمانی، نهایتاً به درازای دو روز تعطیلات آخر هفته روایت کند؛ محدودیتی که علاوه بر زمان، برأی مکانی تنها به گسترهی یک شهر، پرسوناژهایی معدود به یک شخصیت و مابقی تیپ، طرح داستانی مرکزی به نحیفی یک بند، روایتی خطی بر پایهی فقط یک خط داستانی ثابت و کموبیش یکنواخت، دوربینی روی دست اما نه چندان لرزان و میزانسنهایی حتیالامکان ساده و بیتکلف نیز مصداق دارد. میوهی این درخت محدود اما آنقدر رسیده و پربار است که در سیری کاملاً واقعگرأیانه و در بستر درامی ساده و کم موقعیت (و شاید حتی بتوان گفت تک موقعیت) و کم فراز و فرود اما دقیق به لحاظ روانشناختی شخصیتی، با تم اصلی تقابل فرد با جامعهی پیرامونی، از سویی شخصیت اصلی خود را به نوعی درمان کرده و به تغییر نگرشی نسبی میرساند و از سوی دیگر، خوانشی هر چند گذرا و مینیمالیستی اما حساب شده و در خدمت درام و به دور از کلیشهنگری، بر افرادی از اقشار متوسط و ضعیف و مرفه طبقهی متوسط جامعه دارد. البته لازم به ذکر است که نگارنده در این نوشتار، قصد نقد و بررسی تازهترین اثر داردنها را ندارد؛ عوضش بنا دارد با توجه به اظهار نظر پیتر برادشاو به عنوان یکی از منتقدان برجستهی سینما مبنی بر اینکه دو روز، یک شب برادران داردن همان 12مرد خشمگین قرن بیستویکمی لومت است، در حد وسع خود، با قیاسی میان ایندو اثر به این پرسش پاسخ دهد که: آیا دو روز، یک شب همان 12مرد خشمگین قرن بیستویکمی است؟
مادری متأهل و دارأی دو فرزند و ساندرا نام که پس از مدتی عدم حضور در محل کار ناشی از بیماری، در مییابد سایر همکارانش در جریان رأیگیری در غیاب او، رأی به اخراج او به ازای دریافت پاداشی ماهیانه معادل هزار یورو دادهاند، پس از قانع کردن مدیر شرکت (دومانت) به رأیگیری دوباره، حال باید 9 نفر از 16 همکارش را مجاب کند که به ماندناش در شرکت در ازای عدم دریافت پاداش هزار یورویی رأی دهند؛ این نهفقط پلات مرکزی، بلکه تنها پلات کل فیلم است و منهای مقدمه و مؤخره، تقریباً تمام زمان 95 دقیقهای فیلم نیز به تلاش برأی جذب آرا به نفع شخصیت اصلی اختصاص دارد؛ که همین ویژگی، ناخودآگاه، 12مرد خشمگین لومت را در ذهنها تداعی میکند. تم اصلی هر دو فیلم که برگرفته از تقابل فرد با جامعهی پیرامونی است، بعلاوه اینکه از یکسو، ترکیب رأیدهندگان در هر دو فیلم، افرادی از اقشار گوناگون یک جامعه هستند و از سوی دیگر، شخصیت اصلی هر دو فیلم میبایست نتایج اولیهی آرا را که در مخالفت مطلق با مقصادشان است (در 12مرد خشمگین یازده بر یک به نفع گناهکار خواندن متهم و در دو روز، یک شب چهارده بر دو به نفع اخراج ساندرا و دریافت پاداش) در سیری دشوار و با رویکردی طبعاً ایجابی، به نوعی همگرأیی با خود بدل کنند، اگرچه بر شباهتهای میان این دو اثر میافزایند اما یقیناً نباید موجب شوند تا همچون پیتر برادشاو، آنچنان اشتباه کنیم یا خود را به اشتباه بزنیم که دو روز، یک شب را 12مرد خشمگین قرن بیستویکمی بدانیم؛ حداقل به پنج دلیل مشخص که از پسشان میتوان به برخی ویژگیهای مهم دو روز، یک شب نیز به ویژه از منظر خوانش اقشار و نگاه واقعبینانه و ضد اغراق برادران داردن اشاره کرد؛ از جمله اینکه:
- اکثریت تعیین کننده در 12مرد خشمگین برخلاف دو روز، یک شب اکثریت تام است؛ 12 نفر یا به اعدام متهم با صندلی الکتریکی رأی میدهند یا به تبرئهی او؛ یا شکستی نگونبختانه یا پیروزی قهرمانانه؛ یا صفر یا صد؛ مطلقاً حد وسطی در کار نیست که البته با توجه به اقتضائات یک درام کلاسیک جذاب دههی پنجاه میلادی کاملاً طبیعی است. در دو روز، یک شب اما اکثریت نسبی است؛ مطلقگرأیی 12مرد خشمگین چه در ترکیب آرا و اشخاص رأیدهنده و چه در فرجام شخصیت اصلی و چه در نتیجهی نهایی درام، جای خود را به نوعی نسبیگرأیی میدهد که در آن، سیر طی شده توسط شخصیت اصلی و تجربیات و تغییرات حاصل از این سیر، به مراتب از حصول مطلق شخصیت اصلی (به معنای شکست یا پیروزی حتمی او) اهمیت بیشتری مییابد.
- یکی از اعضای هیئت منصفهی 12مرد خشمگین در میانههای فیلم، جملهای با این مضمون میگوید: «… با رأیمان [گناهکار یا بیگناه دانستن متهم] نه چیزی به دست میآوریم و نه چیزی از دست میدهیم و به همین دلیل است که قدرت داریم…». و دقیقاً همینگونه است؛ تمام علل تفاوت آرا و بحث و جدلهای میان اعضای هیئت منصفه، در برداشت متفاوت آنان از حقیقتی مجهول و یا حداکثر انگیزههای فردیشان خلاصه میشود. در دو روز، یک شب اما تضاد منافع میان 16 کارگر شرکت و ساندرا از اصلیترین مایههای داستانی است و به عنوان پیشنیاز، چه در گرهافکنی و چه در گرهگشایی و چه در پیشبرد سیر درام، نقشی اساسی ایفا میکند؛ اینکه رأیدهندگان یا به اخراج همکارشان و دریافت پاداش رأی میدهند (چیزی به دست میآورند) یا در ازای ابقای همکارشان و کمک به او، از پاداش خود صرف نظر میکنند (چیزی از دست میدهند).
- اگرچه هم 12 عضو هیئت منصفه در 12مرد خشمگین و هم 16 کارگر شرکت در دو روز، یک شب از اقشار مختلف برگزیده شدهاند، در نحوهی پرداخت و ترسیم خصیصههای رفتاریشان در دو فیلم اما تفاوتهای بسیاری وجود دارد؛ به گونهای که پیرو مطلقگرأیی موجود در فیلم لومت، هر کدام از 12 عضو هیئت منصفه را میتوان نمایندهی قطعی و معین یک طبقه و یا قشر و یا تفکر مشخص دانست که به لحاظ سلیقه و عقیده و نحوهی جهانبینی و ویژگیهای رفتاری قشر و یا طبقهی منتسب به آنان، کموبیش قابل پیشبینی و یکنواخت عمل میکنند. برأی نمونه، نمایندهی طبقهی ثروتمند و متمول که قاعدتاً دارأی خودبزرگبینی است، آن هنگامی رأی متکبرانهی خود را برگردانده و از تحقیر دیگران دست میکشد که حقیرانه توسط سایر اعضا بایکوت میشود و یا یکی از نمایندگان قشر ضعیف و کارگری که هم محلهای متهم است، آن هنگامی که با متهم همذاتپنداری مییابد، به نفع او رأی میدهد و یا عضو شمارهی 6 هیئت منصفه که تمام دغدغهاش تماشای مسابقهی بیسبال است و نمایندهی افراد سطحی و روزمرهنگر، آن هنگامی که ترکیب آرا در حال چرخش به نفع بیگناهی متهم است، رأی خود را از گناهکار به بیگناه بر میگرداند؛ فقط به قصد اینکه هر چه زودتر به تماشای مسابقهی بیسبال برسد. اقشار و تفکرات معرفی شده در دو روز، یک شب اما پیرو مشی واقعبینانهی داردنها، علاوه بر اینکه تک نمایندهای نیستند، از ویژگیهای ثابت و تیپیکال منتسب به قشر متبوع خود نیز به دورند و از این رو لزوماً آرأی ثابتی ندارند که همین مسأله، امکان نوعی مقایسهی درون قشری میان افراد را فراهم میآورد و طبعاً از تک منشی جلوه کردن اقشار و تفکرات معرفی شده در فیلم جلوگیری میکند. برأی نمونه، از دو نمایندهی قشر نسبتاً مرفه به نامهای جولیت و جولین، جولیت بی هیچ منتی به نفع ساندرا رأی میدهد و تا لحظهی رأیگیری یار و یاور اوست اما جولین علاوه بر رأی علیه ساندرا، سعی در کارشکنی در رأیگیری نیز دارد. نمونههای دیگر، تیمور و هشام و آلفونز هستند که هر سه از قشر کارگریاند و در میانشان، تیمور با کمال میل به نفع ساندرا رأی داده و به او دلگرمی نیز میدهد اما هشام که برأی گذران زندگی محتاج اضافه کاری است، ناچار است به ضرر ساندرا رأی دهد اما آلفونز به عنوان همتای هشام که علاوه بر نیاز به اضافه کاری برأی تأمین مایحتاج، در صورت رأی به نفع ساندرا از شرکت نیز اخراج میشود، خطر را به جان می خرد و به نفع ساندرا رأی میدهد. نمونهی دیگر، تنها مواجههی همزمان ساندرا با دو کارگر شرکت یعنی ایوون و پسرش است که ایوون در کمال آرامش و متانت حرفهای ساندرا را میشنود اما پسرش جنجال به پا میکند و حتی پدرش و ساندرا را مورد ضرب و شتم نیز قرار میدهد. نمونههای دیگر، نادین و آنا، نه نمایندگانی از طبقهی متوسط، بلکه از دوستان نزدیک ساندرا هستند که در این میان، نادین علاوه بر رأی منفی علیه ساندرا، حتی از صحبت کردن با او نیز امتناع میورزد اما آنا که در ابتدا نسبت به رأی به نفع ساندرا و حتی صحبت با او دچار تردید بود، به تدریج بر تردید خود فائق می آید و ولو به بهای جدایی از شوهرش هم که شده، به نفع دوستش رأی میدهد.
- اگر در 12مرد خشمگین نیروی محرک درام از طریق اصطکاک و تنش میان 12 عضو هیئت منصفه متمرکز در یک اتاق دربسته به دست میآمد، در دو روز، یک شب اما جز در سکانس رأیگیری نهایی، نه برهم کنشی میان 16 کارگر شرکت مشاهده میشود و نه اینکه اساساً آنان را میتوان همزمان در یک مکان یافت؛ چرا که برادران داردن، محور تقابل فرد (ساندرا) با جامعهی پیرامونی (سایر کارکنان شرکت) را نه از طریق مواجههی مستقیم و همزمان فرد با جمع (نظیر آنچه در 12مرد خشمگین تقابل مستقیم و همزمان یک به یازده را رقم میزند) بلکه از طریق مواجههی فرد با فرد به پیش میبرند؛ به گونهای که میزانسنهای جمعی حاوی رویارویی قهرمان با اعضای هیئت منصفه در 12مرد خشمگین در دو روز، یک شب جای خود را به میزانسنهایی اغلب دو نفره حاوی رویارویی ساندرا با تکتک کارکنان شرکت میدهد که از پس آن میزانسنها میتوان به زوایای درونی و پنهان رابطهی نه چندان مطلوب میان ساندرا و همکارانش (که تا حد زیادی منبعث از شخصیت ضداجتماعیاش است) نیز پی برد.
- اگرچه تم اصلی هر دو فیلم، تقابل فرد با جامعهی پیرامونی است اما در 12مرد خشمگین لومت، این تقابل، حول محور احقاق حق متهمی است که تمام شواهد ظاهری پرونده علیه اوست و البته مبارزهی قهرمان لومت نیز نهفقط در راستای این احقاق حق، که در جهت تحقق تمام عیار قضاوتی عادلانه و همهجانبه، حتی به رغم مفقود بودن حقیقت است. فیلم لومت اساساً در نکوهش قضاوت ظاهری و سطحینگرانه است که البته لومت با مصداقی عینیتر و ملموستر و محسوستر، دستگاه قضایی آمریکا را در قالب اعضای هیئت منصفهی یک دادگاه قتل هدف قرار میدهد. فیلم داردنها اما اینگونه نیست و تم تقابل فرد با جامعهی پیرامونی، مستقیماً بر پایهی بازیابی اراده و حس تعلق، فردیت یافتن و احیای شخصیت اصلی فیلم در بستری رئالیستی استوار است. نتیجه، به این مفهوم که ساندرا در شرکت بماند و یا اخراج شود، اهمیت ندارد. آنچه حائز اهمیت است زدودن بیماری و کمتوانی (نمودیافته در موتیفهای قرص خوردن و تشنگی و تنگی نفس) و ترس و خودباختگی (نمودیافته در موتیف گریه کردن) و ضداجتماعی بودن (نمودیافته در تمایل گاه و بیگاه برأی کنارهگیری و کنشهای منفعلانه) از ساندرا ست و رساندن او به آن نقطهای که سخت مبارزه کند و مهمتر از آن اینکه به مبارزهی خود افتخار کند و آنقدر اراده و فردیت یابد که نیازی نداشته باشد به هر قیمتی (خیانت به آلفونز) بر سر کار باقی بماند.
قصد از نگارش این مطلب، صدالبته ارزشگذاری قیاسگونهی این دو اثر نیست. بدیهی است که درام لومت و درام داردن، هر کدام به اقتضای زمان خود است که معنا و ارزش مییابند. شاید اگر لومت 12مرد خشمگین را در قرن بیستویکم میساخت، چیزی شبیه به دو روز، یک شب برادران داردن در میآمد و شاید اگر داردنها دو روز، یک شب را در قرن بیستم میساختند، چیزی شبیه به 12مرد خشمگین لومت خلق میشد؛ البته فقط شاید. سوای پنج دلیل مذکور، شیوههای متفاوت دو فیلمساز در خلق دو درام و نگاه و نگره و جهانبینی متمایز از یکدیگرشان نیز کافی است تا هیچ قرینهای برأی اثبات این مدعا که دو روز، یک شب همان 12مرد خشمگین قرن بیستویکمی است، باقی نماند و حداقل شخص نگارنده، با مسئولیت خود اعلام کند که: «آقای برادشاو! سخت در اشتباهید!».