جستجو در سایت

1395/06/20 20:29

تفنگت را زمین بگذار

تفنگت را زمین بگذار
[...] این قطعه را، خواهش می‌کنم، به همان شیوه که برایتان خوانده‌ام، با لحنی شمرده و بی‌تکلف، تقریر کنید، اما اگر همچون بسیاری از بازیگرانتان بخواهید نعره بکشید، همان بهتر که من این کار را بر عهده‌ی جارچی بگذارم [...]

این یادداشت قصد ندارد پایش را فراتر از حواشی‌ای که حول فیلم «فروشنده» می‌گردند بگذارد و به نقد فیلم بپردازد؛ زیرا گستردگی مفاهیم و چند لایه بودن متن فیلم، نه تنها از سطح سینمای ایران بالاتر است که ظرفیت ستون‌های روزنامه‌ای –که غالباً برای نقد ژورنالیستی فیلم‌های ایرانی طراحی شده‌اند- برای تفسیر فیلم کافی نیست.

«این قطعه را، خواهش می‌کنم، به همان شیوه که برایتان خوانده‌ام، با لحنی شمرده و بی‌تکلف، تقریر کنید، اما اگر همچون بسیاری از بازیگرانتان بخواهید نعره بکشید، همان بهتر که من این کار را بر عهده‌ی جارچی بگذارم. این‌طور هم هوا را با دست خود نشکافید، بلکه از همه بابت نرم و سنجیده باشید. شما، در کشاکش سیلاب و طوفان و یا اگر بتوان گفت دیوار باد سودا، می‌باید چنان خویشتن‌داری در خود سراغ کنید و پدید آورید که بتواند آن را رام و هموار سازد. اوه! من از این مردک‌های کلاه‌گیس به سر که عواطف سودایی را پاره‌پاره و ریزریز می‌کنند و گوش تماشاگران را که غالباً جز لال بازی نامفهوم و جز هیاهو چیزی در نمی‌یابند، می‌درند، راستی به جان آزرده می شوم.». این چند جمله را در نمایشنامه «هملت»، از زبان خود او می‌شنویم و مخاطبانش، بازیگران نمایشی هستند که قرار است نمایشی را اجرا و پادشاه را رسوا کنند؛ امّا مخاطب من از ارجاع متن «شکسپیر»، نه بازیگران فیلم «فروشنده» که بازیگرانی است که پس از پایان فیلم، کار خود را به عنوان منتقد آغاز خواهند کرد. آن‌هایی که فیلم را ترویج بی‌غیرتی قلمداد کرده‌ و می‌کنند، آن‌هایی که عربده‌کشان از سالن‌های سینما بیرون می‌آیند و گلوله‌ها را دانه‌دانه در گلوله‌دان ِ قلم می‌گذارند و آماده‌ی ضرب می‌شوند و عده‌ای که سربه‌زیر برای ترویج بی‌غیرتی فیلم «فروشنده»، افسوس می‌خورند و متوهم‌هایی که از تفکر «کار، کار انگلیساست» به کار، کار جشنواره‌های فرنگی است رسیده‌اند. آن‌ها هم بازیگرند. بازیگرانی که در سالن‌های سینما، مبهوت فیلم «فروشنده» شده‌اند و آدرنالین خونشان در لحظات اوج فیلم، به فلک می‌رسد و با دیدن گریه «عماد» و «رعنا» (شهاب حسینی و ترانه علیدوستی)، اشک می‌ریزند و آه می‌کشند. آن‌ها هم بازیگرند که پس از پایان فیلم، نقاب بر چهره گذاشته و ناجوان‌مردانه می‌درند. این که کجای فیلم ترویج بی‌غیرتی است مسئله نیست. مسئله اصلی این است که محبوب‌ترین فیلم‌ساز عصر حاضر سینمای ایران چرا در ابتدا مورد تحسین جشنواره‌های خارجی قرار می‌گیرد و بعد وارد ایران می‌شود. مسئله این است که سینمای مستقل خطرناک است و محبوب سینمای ویران ایران نباید از خود استقلال داشته باشد. وگرنه فیلم نه تنها ترویج بی‌غیرتی نیست که چهره‌ی مهمی از طبقه متوسط جامعه شهری ایران را نشان می‌دهد. طبقه‌ای که بدون نیاز به قاضی و پلیس، متمدنانه قصد دارد تا با «گفت‌وگو» به تحلیل فاجعه بپردازد. طبقه‌ای که اگرچه در آخرین لحظه باز هم از سر تعصب عمل می‌کند امّا این تعصب تنها گریبان خودش را خواهد گرفت. آن‌هایی که این رفتار را قبول ندارند و موافق مرگ ِ پیرمرد تجاوزگر هستند، به راستی متعصبانی هستند که در خط مشی با داعش تفاوت چندانی ندارند جز سلاحشان. هرچند سلاح ِ قلم می‌تواند برنده‌تر از قمه و شمشیر باشد. در این میان، منتقدان موافق فیلم هم برچسب «روابط عمومی فیلم» را خواهند گرفت تنها به خاطر اینکه به فکر سینمای کشورشان هستند. سینمایی که همان مسلحان قلم نابودش کرده‌اند و دیگر ردی از آبادی در آن دیده نمی‌شود مگر اینکه هر چند سالی، یک اثر خوب. نقاب را بردارید. فیلم «فروشنده» نه تنها ضد ارزش‌های شما نیست بلکه دارد تصویر درستی از جامعه‌اش نشان می‌دهد. جامعه‌ای که هرچند خطاکار است امّا فیلم در مقابل جامعه آیینه‌ای است تمام‌نما که می‌تواند به رفع و جلوگیری خطاها بپردازد. هنرمند، راه‌کار ارائه نمی‌دهد بلکه اگر هنرش اصیل باشد، با تصویری که از جامعه نشان می‌دهد، بر خود جامعه تأثیر خواهد گذاشت. دست از سر این فیلم بردارید.

ناگفته نماند که عده‌ای که پیش از دیدن فیلم، «فروشنده» را «وطن‌فروش» و «بی‌غیرت» خوانده‌اند مخاطب این یادداشت نخواهند بود زیرا اشخاصی که نادیده قضاوت می‌کنند در تاریخ ایران کم نبوده‌اند و به مرور خود را به دست فراموشی سپرده‌اند و هیاهوی بسیارشان پس از چندی به «هیچ» تبدیل شده است و نباید برای آنان وقت و انرژی صرف کرد. لئوناردو روزگاری گفت و ما نیز خواهیم گفت: «هیچ‌کس حق ندارد پیش از رسیدن به شناخت کامل از ماهیت چیزی (یا کسی) به آن عشق بورزد، یا از آن نفرت داشته باشد».