جستجو در سایت

1397/12/26 00:00

از خیال تا واقعیت

از خیال تا واقعیت

  

برخی فیلم­ها بی آن­ که ادعایی داشته باشند، بی آن­که از تبلیغات گسترده­ای بهره برده باشند و بی آن­ که با انتظاری خاص به تماشایشان بروید با همان امکانات محدود خودشان می­توانند شیرین و دوست­ داشتنی باشند.«بهشت گمشده» یکی از همین دسته فیلم­هاست.
«بهشت گمشده» فیلمی به­شدت داستان­محور است و برای پرداخت درست به قصه­اش به­ سراغ یک قالب روایی متفاوت رفته است و اتفاقاً آن­چه به جذابیتش کمک بسزایی می­کند همین قالب روایی کم­تر تکرارشده است. فیلم دو قصه را به موازات هم روایت می­کند و روایت دوم (آنژل و علی) خود داستانی است که شخصیت­های روایت اول درحال خواندنش هستند. درواقع قالب روایی فیلم «داستان در داستان» است؛ قصه در دل قصه­ای دیگر که در نیمه­ی پایانی­اش غافلگیرمان می­کند و در نقطه عطفش با حقیقت تلاقی می­یابد. برای فیلمی "داستان­ محور" انتخاب یک روایت­ پردازی درست و منسجم که در عین حال تکراری هم نباشد قطعاً برد بزرگی به حساب می­ آید.
بسیاری از فیلمنامه­ های این سال­ ها از مشکل عدم توانایی تبدیل موقعیت به داستان رنج می ­برند و به همین جهت در روند پیشرفت خود جذابیت دراماتیک­شان را از دست می­ دهند و صاف و مسطح می­ شوند. «بهشت گمشده» اما در تبدیل موقعیت­ هایش به داستان ماهرانه عمل می­ کند و چرخه­ ی درام در آن کامل و منسجم به جلو می­ رود.
فیلم، بعضی جاها، یک­دستی­ های جالبی به مخاطب می­ زند. گاهی با ظرافت فریبمان می­ دهد و گاهی با هوشمندی ما را از رو به عمق فیلمنامه­ اش می­ کشاند. به ­عنوان مثال در آغاز گمان می­ کنیم قصه­ ی اصلی فیلم قصه­ ی عیسی و آیداست اما با آغاز روایت دوم، پی می­ بریم این علی و آنژل هستند که قرار است محوریت درام را در دست گیرند و سیر تغییر و دگردیسی آن­هاست که آیدا و عیسی را هم تحت تأثیر قرار می­ دهد بنابراین فیلمساز با آن­که داستانش را با زوج اول آغاز می­ کند و با همان­ ها هم به پایان می رساند اما اهمیت نقش زوج دوم را در گستره­ ی درام پررنگ می­ کند تا مخاطب را ماهرانه فریب دهد.
زمان روایت اول کاملاً مشخص است؛ چندی پس از زلزله­ ی ویرانگر کرمانشاه. آیدا افسرده و ناامید است چراکه بیشتر اعضای خانواده ­اش را در آن زلزله از دست داده است. اما نوعی بی­ زمانی در روایت دوم به چشم می­ خورد که تمهید مناسبی برای ترسیم وجه رویاگونه و خیالپردازانه­ ی آن است. درواقع کودکان این روایت ربط چندانی به کودکان امروزی یا حتی کودکان یک دهه قبل ­تر ندارند؛ تفریحات، نوع زیست و سرگرمی­هایشان شاید بیش­تر کودکان دهه­­ های پنجاه و شصت را تداعی کند اما پس از گره­­ گشایی از راز درام و تجلی یافتن این کاراکترها در واقعیت، پی می­ بریم به لحاظ زمانی چندان هم قدیمی نیستند و این شیوه­ ی به تصویرکشیدنشان احتمالاً به منظور همان حفظ قالب داستانی و رویاگونه روایت دوم اتخاذ شده است.
با این­که موقعیت مکانی روایت دوم تقریباً مشخص است و می­دانیم که رخدادها در روستایی در شمال کشور به­وقوع می­پیوندند اما نوع زیستِ آرمن (فرامرز قریبیان) و نوه­اش در جنگل و فضاسازی مربوط به آن بخش­ها نیز دچار نوعی بی­مکانیِ احتمالاً عامدانه شده­ است. فضایی که سلیمیان در فیلمش خلق می­ کند بیش­تر یادآور فیلم­ های ژانر تریلر و معماییِ غربی­ ست. این فضای رازآلود که مه و باران و صدای رعد و برق هم چاشنی آن شده ­اند فضای فیلم را به آن­چه باید باشد نزدیک ­تر می­ کند.
فیلم در ترسیم نوع روابط میان شخصیت­هایش موفق است. کشمکش درونی و برونی کاراکترها با خودشان و دنیای اطرافشان خوب به تصویر درمی­ آید خصوصاً جهان کودکان با تصورات و رویاهایشان. نوع رابطه­ ی خالص و ناب دو کودک خردسال با یکدیگر لحنی شاعرانه به کار بخشیده است. درواقع کارگردان برای اثبات این­­که روایت دوم یک "قصه" است که در دل فیلمی کاملاً رئالیستی شکل گرفته، مجموعه ­ی درستی از تصمیمات را اتخاذ کرده است؛ تصمیماتی که به لحاظ بصری و روایی او را به قالب و محتوای مد نظرش نزدیک کرده اند.
این­که فیلمساز در فیلم خود دنیای کودکان را به دنیای بزرگترها گره می­ زند اتفاق مثبتی است که با تقسیم درست و متقارن رویدادهای دو فصل فیلم شکلی منطقی دارد. دو خط اصلی داستان به درستی به هم چفت شده ­اند و هر دوی آن­ها پرداخت ­هایی به ­اندازه دارند. در این میان، یکی دو داستان فرعی هم داریم که در راستای تکامل خط سیر ماجراهای اصلی وارد درام شده­ اند. یکی از آن­ها مسئله ­ی ناباروری دوست صمیمی زوج اصلی است که قرار است در تقابل با بارداری آیدا و نخواستن بچه از سوی او قرار گیرد و به نوعی کشمکش درونی در زنِ باردار منجر شود. با آن­که کاراکتر نرگس – دوست آیدا- در حد و اندازه­ ی یک تیپ باقی مانده و به او به قدر کافی پرداخته نمی­ شود اما بهره ­برداری و برداشت خوبی از حضورش در کار به عمل می آید و به تکامل شخصیت زن و شوهر اصلی کمک می کند. از دیگر داستک­های فیلم می­توان به بخش­های مربوط به مدرسه اشاره کرد. سلیمیان شغل آموزگاری را برای شخصیت اصلی­اش در نظر گرفته است که این شغل کارکرد چندانی در پیشبرد درام ندارد و تنها دلیل انتخاب این پیشه برای او دستیابی­اش به آن دفترچه است؛ دفترچه­ای که قصه­ی دوم از دل­اش بیرون می­آید. درعوض، فیلمساز به شخصیت­های اصلی­اش خوب و به­اندازه می­پردازد. مهم­تر از همه این­که تضاد جالب و حساب­شده­ای میان وجوه شخصیتی کاراکترهای روایت­های اول و دوم وجود دارد؛ درواقع هرقدر عیسی و آیدا به دنیای واقعی نزدیک اند در عوض علی و آنژل و البته آرمن اسلوب­های شخصیت­پردازی ژانرهای فانتزی را با خود حمل می­کنند. حفظ و رعایت مرزهای میان رئالیسم و خیال در کار است که در عین سادگی به آن جلا می­دهد و در نهایت به پایانی خوش منجر می­شود.