جستجو در سایت

1397/10/10 00:00

برادران کوئن به خوبی از پس فیلم بر آمده اند

برادران کوئن به خوبی از پس فیلم بر آمده اند

  

زخم های روی هم رفته خیلی عجیب هستند ... به بعضی ها کمک می کنند که درون دردها غرق شوند شوند و بعضی ها را برای همیشه از دردها نجات می دهند ، ولی جالب اینجاست که آن ها همیشه از درون تو دستور می گیرند...

دقیقا خود تو !

درون لوین دیویس فیلمی در گونه کمدی-درام است که  به یک هفته زندگی لوین دیویس و مشکلات سر راهش در رابطه با هنرش موسیقی می پردازد 

این فیلم که در جشنواره فیلم کن 2013 جایزه گرند پریکس را برده است ، اثری است درباره درون هر انسانی ، به خوبی رابطه ی میان نویسندگی ، تدوین و کارگردانی هماهنگ را نشان می دهد و کوئن ها به ظرافت این سه مهم را با هم آمیخته و اثری تاثیرگذار ایجاد کرده اند .

موسیقی فولکلور به خوبی در بطن فیلم رخنه کرده ، به ریتم ، احساس متن ترانه ها و نحوه ی ادای قطعاتی که در فیلم اجرا می شوند به خوبی فکر شده و موسیقی در کنار متن ، بازی و فیلم برداری بافت نامتجانسی به وجود نیاورده است . 

فصل نخست فیلم با شروع یک قطعه از لوین شما را به دنیای رویایی درون داستان و لوین می برد و بعد با اولین مشت غیرمنتظره ای که نثار لوین می شود یکباره شما را شوکه می کند ... شوکی که در ادامه برای درک مفهوم فیلم توسط مخاطب و ایجاد حس هم ذات پنداری با شخصیت اصلی (لوین) واقعا لازم بود ! شخصیت پردازی فیلم به نحوی است که مخاطب در همان حدی که لازم است با هر شخصیت در فیلم آشنا می شود نه بیشتر و نه کمتر ... لوین فرد محترم و مستعدی است که خوب می داند اوضاع زندگیش چندان بر وفق مرادش نیست خوب می داند پولی در بساط ندارد و می داند که می تواند خوب موسیقی بنوازد ! به زندگی شبیه دیگران علاقه ای ندارد و فلسفه ی حتمی تفاوت زندگی خود با دیگران ( از جمله پدرش ) را می فهمد ... فردی مهربان است با فکری درگیر و هرچه فیلم جلوتر می رود این گنجینه ارزشمند فکر درگیر لوین که به آن رسیدگی نمی کند بیشتر آزاردهنده می شود... 

تناقض و دوگانگی رفتاری ، دروغ و افکار یکسان انسان ها او را از منزجر می کند ... یک نمود این موضوع در صحنه ایست که در همان حال که جین مدام از لوین بدگویی می کند تروی اظهار می کند که حرف های خوب و درستی از جین درباره ی لوین شنیده است ! ... 

لباس و سر و وضع شخصیت های فیلم نشان دهنده ی عقاید و اوضاع آنهاست لوین سر و وضع آشفته ای دارد موهایی در هم با صورتی اصلاح نشده ، جین و دیگر دوستانش سر و وضع معمولی و به ظاهر منطقی ای دارند ، اعضای خانواده ی گورفین ها نمایانگر زندگی به ظاهر رو به راه و گرم یک خانواده علاقه مند به هنر هستند ، رونارد ترنر پیرمرد به ظاهر متمولی است که برای شخصیت لوین ارزشی قائل نمی شود و فکر میکند پول تنها موضوعی است که توانسته بین او و لوین ارتباطی ایجاد کند! ، مل شخصی است که سعی در کمک کردن دارد اما حرفش با عملش هم خوانی ندارد و در اتاق تاریک خود خیلی متوجه اوضاع لوین و شرایطش نمی باشد 

مفهوم حرکت در فیلم ضرباهنگی تند و کششی در عین حال سرد و خسته دارد . 

صحنه ای که لوین برای گربه شیر می گذارد به طرزی هنرمندانه پیوند می خورد به نمایی که در آن مخاطب از بالای پله ها لوین را می بیند که از لا به لای خطوط بالا می آید .  

درمیانه بخش دوم فیلم نوشته ی روی دیوار سرویس بهداشتی : داری چی کار می کنی ؟ تلنگر دیگری است که در حین فیلم به مخاطب و لوین زده می شود و این موضوع را یادآوری می کند که فقط داشتن ایده ها و اهداف و مستعد بودن نمی تواند کسی را به جایی برساند و زندگی ای را تغییر دهد ...  

نشانه ها در فیلم قدرت بالایی دارند تا مخاطب را به سمت مفاهیم رهنمون سازند ...

گربه در این فیلم نمادی چند وجهی است که در طی داستان فیلم ما را راهنمایی می کند . 

می تواند نماد درون واقعی لوین سردرگم و ماتم زده برای از دست دادن دوست و همکارش مایک باشد ، تنهایی و نیازمند توجه بودن او ، سرد بودن و متفکر بودنش ... در طی مدتی که گربه همراه لوین است کمتر کسی توجهی به آن می کند و علاقه مند به نگه داری اوست ، مردم به گربه و لوین می خندند... از زمانی که لوین گربه ی گورفین ها را گم می کند مشکلاتش به مرور بیشتر خودنمایی می کنند... هنگامی که لوین گربه دیگری را می بیند و آن را با گربه ی گورفین ها اشتباه می گیرد نمایانگر زمانی است که لوین خود را اشتباه می یابد و خود واقعی اش را از دست می دهد 

گورفین ها گربه ی اشتباه را نمی پذیرند ( در اینجا گورفین ها می توانند نماد زندگی و یا حقیقت وجودی لوین باشند ) اما لوین گربه را در خیابان رها نمی کند و او را با خودش همراه می کند ( نشان دهنده وابستگی لوین به لوین غمگین در سوگ دائمی مایک ! )

تصادف با گربه و همین طور رها کردن آن در ماشین می تواند نشان دهنده ی تصمیم لوین برای ترک خود قبلی و غمگینش باشد

گربه ی لنگانی که لوین بعد از تصادف با گربه کنار جاده می بیند بیانگر این موضوع است که خود قبلی لوین به طور کامل از او کوچ نمی کند و این لوین است که باید تصمیم بگیرد با او چه کند و تا چه حد به او اهمیت دهد ...

گربه هم چنین می تواند نمادی از موسیقی و ترانه باشد هنری که در ذات لوین هست و باقی می ماند اما ماندن حقیقی و رفتنش را لوین است که تعیین می کند . 

مفهوم تکرار در فیلم تکرار می شود اما تکراری نه ! نحوه ی فیلم برداری برونو دل بونل ، زوایای دید ، اتفاقات ابتدا و انتهای داستان ، حرکت سرسختانه ی لوین در برف ها ، بعضی خطوط و ترکیب بندی ها تکرار و تغییر محدود را می رسانند اما هرگز تکراری یا شبیه به هم عمل نمی کنند شبیه مجموعه ای از نتها که هر کدام حرفی برای گفتن دارند و در عین حال کاملا با یکدیگر هماهنگ هستند و اثر مقبول و تاثیرگذاری پدید می آورند . 

فیلم درون لوین دیویس به خوبی معنای لغوی سینما کینما ( حرکت ) و گرافین ( نوشتن ) را بیان می کند علاوه بر این که حرکت در فیلم با متن داستان فیلم هماهنگی دارد می شود گفت متن ترانه های نواخته شده در طول فیلم نیز با همین حرکت دقیق هماهنگی دارد . 

این فیلم آدم را به یاد کلیشه های چوبی اوکیوئه ژاپنی ، نقاشی های جهان گذران می اندازد ... 

گذران زندگی و ریتم یکنواخت آن در زندگی بسیاری از افراد ، که شاید عمده ی آنها در بین این روزمرگی ها و خستگی ها غرق شده و فرصتی برای اندیشیدن برای خود باقی نگذاشته اند ...  

فکری که پشت ساخت این فیلم قرار داشته نیز با همین مفهوم در یک جهت است درست است که این فیلم فیلمی با صحنه های پر جمعیت نیست ! اما چه لزومی دارد که همیشه صحنه های شلوغ تاثیرگذار باشند چه لزومی دارد که همیشه برای نوشتن زندگی یک فرد موفق و تاثیرگذار مانند همیشه به شرح ابتدا تا انتهای زندگی شخص بپردازیم و موفقیتش را به تصویر بکشیم... ریتم های یکنواخت برای شکسته شدن است که وجود دارند نه تکرار مجدد و برادران کوئن به خوبی از پس این ماجرا بر آمده اند و از دیدی متفاوت برای تاثیر گذاری ، به قصه نگاه کرده اند ... شاید هر مخاطبی با یک بار تماشای فیلم متوجه منظور کوئن ها نشود یا توقع نحوی رایج تر از ارائه چنین اثری را داشته باشد اما فیلم هرگز از ذهن مخاطب پاک نخواهد شد و ذهن او را درگیر می کند و لا به لای تفکراتش به تدریج حل می شود و علاوه بر مفاهیم فیلم ، فکر کردن و نگریستن از زاویه های دیگر را هم به مخاطب می آموزد ... مهارتی که نبودش ، دلیل عمده ی مشکلات ماست ! محدود کردن دید و تفکر و اسیر کردن ذهن مهارناپذیر در قفسی که نیست ! ... 

لوین معتقد بود از ترانه سرایی و خوانندگی در کافه ها نمی شود به جایی رسید کاری که به کرات مانند همیشه ! انجام داده بود و به نتیجه ای نرسیده بود اما در انتها ما موسیقی باب دیلن را میشنویم فردی که از همین راه به ظاهر نشدنی ! توانست باب دیلن حقیقی شود ... دیلن به شکسپیر هم نسلان خود شهرت یافته بود ! .... 

می شود گفت تاثیر گذاری و تبدیل شدن به خود حقیقی زاده ی شرایط نیست ، باید زودتر به خود حقیقی فکر کرد باید برایش نوشت و وقت گذاشت...

تشخیص ظاهر ماجرا از واقع همیشه امر ساده ای نیست همان طور که تشخیص حقیقت از حقیقت های دروغین...

و اما واقعیت ، چه کسی می داند واقعیت چیست ؟ ! ...