جستجو در سایت

1400/10/07 00:00

انتقام بانوی سالخورده

انتقام بانوی سالخورده

  کارگردان فیلم‌های خسته نباشید، سد معبر و فیلم‌نامه‌نویس فیلم قصرشیرین اینبار در  متفاوت‌ترین اثرش، هنر کارگردانی  و نویسندگی خود را گِرد هم آورده است. محسن قرایی در فیلم جدیدش به دنبال اقتباس از نمایشنامه ( ملاقات بانوی سالخورده) رفته و در سینمای ایران که در این زمینه زیاد کار نکرده یک اقتباس خوب را پدید آورده است.

فیلم بی‌همه چیز، داستان  یک دِه را روایت می‌کند که مردمش به پول احتیاج دارند و دِهدار یکی از ثروتمندان مملکت را که اهل این دِه است به دِه دعوت می‌کند.

یکی از موثرترین راه‌های معرفی شخصیت، معرفی شخصیت از زبان دیگران است. در ابتدای فیلم و قبل از ورود بانوی ثروتمند(لیلی)، نویسنده بسیار خوب شخصیت او را از زبان اهالی دِه معرفی می‌کند، اینگونه نویسنده قدرت شخصیت را قبل از ورود او برای مخاطب تثبیت می‌کند. از طرف دیگر شخصیت مهم دیگر فیلم، یعنی امیرخان(پرویز پرستویی) هم در این بین برای ما معرفی می‌شود، شخصی که مردم برای او احترام قائلند.

در همین ابتدا در کارگردانی هم تشویش و هرج و مرج دِه قبل از ورود مقامی بزرگ خوب به تصویر کشیده می‌شود. انگار همه باید جان بکنند تا اثبات کنند لیاقت پول بانوی ثروتمند را دارند.  همچنین در صحنه‌ای در اواسط فیلم می‌بینیم که مردم در حال قطع درختان هستند زیرا به وعده لیلی امیدوارند. قطع درختان به گونه‌ای ویرانی دِه را به مخاطب می‌رساند.

صحنه آغازین فیلم یک طویله تقریبا تاریک و یک گاو را نشان می‌دهد که نوری از بیرون به آن می‌تابد. این صحنه حال و هوای دِه را نشان می‌دهد که شرایط بدی دارد و لیلی به عنوان نور امیدی ظهور می‌کند. حتی در انتهای فیلم می‌توان این نتیجه را هم گرفت که مردم دِه مانند حیوان‌هایی هستند که برای بقای خود حاضرند به دیگری حمله کنند و او را بِدَرند.

با ورود لیلی به دِه، بدعهدی امیرخان بروز می‌دهد (به نوری قول داده که گاوش را نکشند و فقط ادای کشتن را درآورند ولی گاو را می‌کشند) همچنین لیلی با ورودش آشوب به پا می‌کند و شرایط را بهم می‌زند که کارگردان با نشان دادن اینکه لیلی در ابتدای ورود پایش را در خون گاو مرده می‌زند به مخاطب هشدار می‌دهد که این زن فتنه‌ای ایجاد می‌کند. اِلمان قطار هم که لیلی را به دِه می‌آورد و بارها در طول فیلم به تصویر کشیده می‌شود به تدریج استعاره‌ای از گذشته می‌شود که از راه رسیده و دوباره به جریان افتاده است.

در مورد شخصیت پردازی ها باید گفت که :

امیرخان فردی‌است که ظاهر را خوب حفظ کرده است اما پای جانش که میرسد حتی حاضر است دخترش را هم بفروشد، این ویژگی او از گذشته می‌آید، جایی که او با لیلی معاشقه کرده ولی برای مصلحت خودش از خیر آن عشق و بچه‌ای که حاصل آن معاشقه بوده گذشته، در ابتدای فیلم اعتبار امیرخان را از احترامی که اهالی دِه (بویژه نوری ) برایش قائلند درمی‌یابیم.

آسیه (دختر امیرخان) به نوعی سرنوشت لیلی برایش رقم می‌خورد. لیلی به خاطر بدعهدی امیرخان از ده می‌رود و حالا آسیه هم به خاطر اینکه پدرش قصد فروختنش را داشت از خانواده خود می‌بُرد و می‌رود. ضمن اینکه با رفتاری که از مردم دِه دیدیم هیچ بعید نیست در غیاب آسیه پشت سر او هم حرف بزنند، همان‌گونه که پشت سر لیلی حرف می‌زدند. پس شخصیت آسیه چوب گذشته را می‌خورد. گذشته‌ای که افرادی سودجو و بداندیش را به زمان حال رسانده، و تا زمانی که اینگونه افراد با چنین خصلت هایی در دِه حضور دارند این چرخه ادامه پیدا خواهد کرد و  بعد از آسیه هم قربانی خواهد گرفت.

لیلی زجر کشیده و بدی دیده، هم از طرف امیرخان و هم از طرف مردم دِه بدرفتاری دیده، حالا کینه‌ای در دل پرورده و آمده تا انتقام بگیرد و با یک تیر دو نشان را می‌زند، هم امیرخان را مجبور می‌کند تا خود واقعی‌اش را به همه نشان دهد و هم به مردم دِه می‌فهماند که چقدر پست هستند و برای پول حاضرند آدم بکشند. در صحنه‌ای که لیلی به اهالی اجازه می‌دهد تا مغازه امیرخان را خالی کنند به نحوی درمی‌یابیم که لیلی در انتقام گرفتن از امیرخان موفق شده و کاری کرده که اهالی بین لیلی و امیرخان، لیلی(کسی که در گذشته پشت سرش حرف های بدی می زدند) را ترجیح دهند.

شخصیت دِهدار سیاستمدارترین شخصیت فیلم است. ابتدا او با مدیریتی که دارد نشان می‌دهد رئیس دِه است و سعی می‌کند کارها را اداره کند. زمانی که لیلی شرطش را بیان می‌کند او ابتدا خود را کنار می‌کشد تا گناهی برگردنش نیوفتد و حتی تلاش می‌کند برای راحتی کار، امیرخان را مجبور به خودکشی کند تا به راحتی مردم ده به پول برسند، در انتها هم از همه دِه برای اعدام امیرخان امضا می‌گیرد و بکلی خودش را از رای‌گیری حذف می‌کند تا گناه خود را بشوید.

نوری شخصیتی است که از هر که سود ببیند به آن طرف می‌چرخد، او برای امیرخان احترام قائل  است ولی وقتی گاوش را بواسطه او از دست می‌دهد و لیلی به او رسیدگی می‌کند، راحت انسانیتش را می‌فروشد و به کسی تبدیل می‌شود که می‌خواهد زیرپای امیرخان را بِکِشد.

داستان پاسگاه و تفنگ‌هایی که کهنه شده‌‌اند و ناگهان شلیک می‌شوند، داستان فردی که به علت شلیک اشتباه در پاسگاه کشته شده است، بیانگر بی‌عدالتی و هرج و مرج در پاسگاه دِه است.

صحنه انتهایی فیلم زیاد قابل توجیه نیست، وقتی لیلی قبول می‌کند که بدون اعدام امیرخان پول را به مردم بدهد، امیرخان خودش زیر پای خودش را خالی می‌کند تا جان دهد، چرا هیچکدام از مردم دِه مانع از مرگ او نمی‌ شوند؟ حالا که لیلی قبول کرده تا پول را بدهد دیگر دلیلی ندارد مردم دِه راضی به مرگ امیرخان باشند. چرا جلوی او را نمی‌گیرند؟ البته امیرخان برای اینکار دلیل دارد، او آبرویش را در خانواده خود هم از دست داده است و دیگر دلیلی برای زنده ماندن ندارد. همینطور باید به مونولوگ انتهایی امیرخان اشاره کرد که بسیار کلیشه‌ای‌است و ای کاش در فیلم وجود نداشت.

فیلم بازیگران مطرح زیادی دارد که از همه آن‌ها انتظار بازی‌های درخشان می‌رود.

در مورد هدیه تهرانی باید گفت که او به زیبایی صلابت و سختی یک زن سختی کشیده را نشان می‌دهد که با آرامش برای انتقام گرفتن آمده است و یک تنه از یک دِه انتقام می‌گیرد.

هادی حجازی‌فر که شخصیت دِهدار را بازی می‌کند به زیبایی شخصیت را به عنوان سرپرست دِه نمایش می‌دهد و این ریاست را در لحن و حرکات شخصیت به تصویر می‌کشد. 

بابک کریمی، پرویزپرستویی ، باران کوثری، پدرام شریفی، فرید سجادی حسینی و مهتاب نصیرپور هم بازی‌های خوبی را ارائه کرده اند.

لاله مرزبان که در گذشته چند کار دیگر هم انجام داده بود در این فیلم جدی‌ترین نقش‌آفرینی خود را انجام داده و به نظر می‌رسد باید منتظر درخشش بیشتر او در آینده باشیم.

در کل باید گفت : فیلم بی‌همه‌چیز در زمانی که فیلم‌های بی ارزش زیادی در حال اکران هستند فیلم درخور توجه و ارزشمندی است.


فیلم های مرتبط

افراد مرتبط