بازگشت دوباره به عرصه نقد
نقد و بررسی فیلم تابستان داغ
مهیار محمد ملکی
تابستان داغ جز ان دسته از اثاریست که به دلیل ضعف عمده در ویژگی های ساختاری فیلمنامه نمیتواند خوب و درخشان ظاهر گردد همانطور که قبلا ذکر گردید یک اثر موفق ان است که ضمن همذات پنداری توسط مخاطب بتواند تا ثانیه های پایانی او را درگیر نگه دارد
به طور کل میتوان اینگونه پنداشت که تابستان داغ در نیمه ابتدایی نمیتواند از حیث شخصیت پردازی مخاطب خود را اغنا کند لذا انچه که ما شاهدش هستیم تجربه ناموفقی از ابراهیم ایرج زاد میباشد از جمله دلایل این عدم موفقیت را میتوان تعدد کاراکتر ها و ازدحام دیالوگ های عمدتا نامربوط در بخش های ابتدایی دانست ایرج زاد سعی داشته است از همهمه و هیاهوی دیالوگ به طبیعت زندگی و انچه که ما ان را اتفاق مینامیم دست پیدا کند که در این مورد هم ناموفق ظاهر میشود در قسمت ابتدایی یا همان بیست دقیقه اغازین اثر میبایست با یک کنش و واکنشی از کاراکتر های قصه روبه رو میبودیم که به سبب شناخت موثر و هر چه بیشتر مخاطب از کاراکتر ها همذات پنداری مخاطب را در پی داشته باشد اما مشاهده میکنیم بازخورد مخاطب در نیمه ابتدایی چیز جزاحساس خستگی نمیباشد و همین یک مورد به طور حتم کافیست تا مخاطب را از تماشای اثر بازدارد و توجه او را معطوف هسته اصلی قصه نکند به طور کلی از لحاظ ساختار و یا بدنه اثر پیش رو را میتوان مشابه کارهای اپیزودیک و یا سریالی در اشل کوچک شناسایی کرد اثری که در همان نیمه ابتدایی زمان زیادی را صرف تشریح بخش هایی از داستان میکند که عملا کمترین ارتباط موضوعی با هسته اصلی ان را دارد از طرف دیگر همانطور که ذکر شد شخصیت پردازی هم در حداقل ترین جایگاه قرار دارد
یکی از موارد دیگر که ان را میتوان به نوعی طبیعت زندگی دانست مجهول بودن پارامتر های دنیای پیرامون است این بدین معناست که ما در مقام نقش اصلی زندگی خود نسبت به خیلی وقایع اطرافمان نا اگاه میباشیم و همین موضوع بستر مناسبی را جهت غافلگیری برای کاراکتر و مخاطب فراهم میاورد کافیست تصور کنیم که اگر ما همین الان شاهد صحنه ای از زندگی دیگری میبودیم چه واکنشی نسبت به دنیای او داشتیم ؟پاسخ بسیار سادست بخش های زیاد و ابتدایی زندگی او قطعا برایمان قابل فهم نبوده لذا باید زمان زیادی را جهت تفهیم موضوعات و شناسایی زندگی او صرف کنیم جدا از ان زمانیکه وارد مدیوم تصویر میشویم نیاز است وقایع قبل و بعد هسته مرکزی قصه {گره ها}انچنان دراماتیک باشد که مخاطب را سرگرم کند و این مهم در اثر پیش رو محقق نگشته است چرا که کلیه وقایع غیر از واقعه اصلی از اهمیت کم موضوعی برخوردار بوده و هیچگاه برای مخاطب مهم جلوه نمیکند از طرفی این گره ها به صورت تقریبا مستقل عمل کرده و کمترین ارتباط را با قبل و بعد بحران دارا میباشد همه این موارد توجه ما را معطوف یک موضوع میکند که ایرج زاد سعی داشته با طراحی و پرداخت موضوعات این چنین بخش های زیادی از فضایی قصه را پر کند
در بحث پی او وی یا نمای اول شخص کاراکتر ها ذکر این نکته لازم است که در خیل عظیم پلان ها این نما ها به غلط گرفته شده و هیچ توجیه منطقی یا داستانی ندارد برای مثال عمده نماهای داخلی خودرو که به صورت پی او وی گرفته شده است تداعی گر نفر سومیست که در دل قصه وجود ندارد
محل قرار گیری دوربین و به طور کلی دکوپاژ برای هر سکانس طوری باید اندیشیده شود که توهم ایجاد شخصیت نکند بلکه باید به تنهایی هویت ساز باشد و در شخصیت پردازی نقش بسزایی داشته باشد
قصه دو شخصیت محوری به نام نسرین با بازی ایزدیار و فرهاد با بازی صابر ابر را دارا میباشد زن و شوهری که به دلیل اختلافات فراوان در زندگی شخصیشان دور از هم زندگی میکنند نکته ای که در مورد این دوشخصیت میتوان ذکر کرد این است که کارگردان و طراح فیلمنامه هیچ دیدگاه قابل فهمی نداشته است این یعنی انکه به دلیل دانای کل بودن سیستم روایی قصه ما هیچگاه نمیتوانیم به حال و احوال این دو شخصیت و دیگر شخصیت ها اشنا شویم اینگونه میتوان به عرض رساند که ایرج زاد عزیز هر جا صلاح میداند بدون هیچ توجیه منطقی به زندگی به یکی از کاراکتر ها ورود میکند و زاویه دید قصه را بر حسب دیدگاه ان شخصیت میبندد و بعد باز جای دیگر به زندگی کاراکتر دیگر ورود میکند و الی اخر .یادمان نرود این تغییرات متنوع در سیستم روایی قصه سبب ایجاد یک ذوق زدگی و عدم شناسایی کاراکترها توسط مخاطب میگردد ضمن اینکه این فرار های متعدد موضوعی نه تنها نمیتواند مخاطب را تحت تاثیر قرار دهد بلکه برای او غیر منطقی جلوه میکند و همین موضوع کافیست تا مخاطب از تماشای این اثر دلسرد گردد
تابستان داغ از نبود قهرمان رنج میبرد و این بدین معناست که کارگردان سعی داشته فیلمنامه خود را به صورت مدرن روایت کند و مدرن یعنی خلق روایتی بدون قهرمان اما با حفظ ساختار و چارچوب سینمای کلاسیک .موضوعی که در اثار فرهادی میتوان به وضوح تماشا کرد
زمانیکه قصه وارد حلقه بحرانی میشود ایرج زاد سعی دارد این بحران به شیوه و روش فرهادی شکل گیرد لذا از چینش چند پارامتر کنار هم و خلق یک اتفاق میگوید که اگر یکی از این اتفاقات طوری دیگر رقم میخورد قطعا حادثه با این کیفیت که شاهدش هستیم در دل قصه رخ نمیداد موضوعی که در درباره الی .در جدایی و در فروشنده شاهدش بودیم این یعنی ابراهیم شدیدا خود را وام دار اثار موفقی همچون فرهادی میداند اساسا اتفاق بخش مهمی از زندگیست اما قطعا نمیتوان ان را به اکثریت زندگی تعمیم داد چرا که بخش اعظم همین زندگی براساس روابط علت و معلولی شکل میگیرد روابطی که هرکدام دلیل شکل گیری رابطه بعدی هستند و هیچ جنبه تصادفی در انها وجود ندارد
ابراهیم در طراحی اتفاق اصلی دچار اشتباه میشود چرا که این اتفاق مشابه انچه که در پارامتر های پیشین دیده شده است شکل میگیرد و این یعنی انکه هیچ روحی در اصل اتفاق دمیده نمیشود لازم به ذکر است سایر روابط تصادفی به خدمت گرفته میشوند تا واقعه اصلی با یک ریتم بسیار زیبا صورت پذیرد یکی از مواردی که میتواند باعث ریتمیک شدن هر چه بیشتر واقعه اصلی و مرکزی قصه گردد خود بحث تعلیق است که عملا در اینجا به فراموشی سپرده میشود برای همینم هست که به نظر میاید اگر این ابهام تمام فضای قصه را میپوشاند شاید جذابیت تابستان داغ دوچندان میشد
در اینجا مشاهده میکنیم بحران با همه کمی و کاستی هایش به سبب بازی های درخور سبب میگردد تا قصه جانی دوباره بگیرد طولی نمیکشد همین جان گرفتن رو به افول میرود چرا که منطق در دل فیلمنامه در پایین ترین سطح ممکن قرار دارد و نمیتواند مخاطب خود را از حیث غنای داستانی سیراب کند
در پایان قویا به عرض میرسانم ماجرای چگونگی تفهیم خانواده داغ دیده توسط فرهاد و نسرین نسبت به مساله پیدا شدن جسد در پارک در هاله ای از ابهام قرار میگیرد
جمع بندی :
تابستان داغ در بهترین حالت یک کار خیلی متوسط بوده که سعی دارد به تقلید از فرهادی داستان پردازی کند نکته جالب اینجاست که ابراهیم نمیتواند یک رونویسی ساده را انجام دهد و همین امر سبب شکست این پروژه میگردد ضمن انکه فیلمنامه کار مشکلات عدیده موضوعی در بحث منطق روایی دارا میباشد این در حالیست که تنها موتور تکان دهنده این پروژه همان بازی های خوب و میزانسن های خوب درگیری افراد با یکدیگر میباشد
نمره ارزشیابی از ده :4
منتقد و تحلیلگر :مهیار محمد ملکی