عزیز میلیون ریالی
معکوس ساخته پولاد کیمایی عقب گردی است به دوران جاهلیت و فیلم فارسی که بعضا از دل آن معرفت و گفت و گوهای کوچه بازاری استخراج می شود . برداشت ضعیف و سطحی کارگردان از ساخت صفت قهرمانانه برای زن در یک جامعه مرد سالار از فیلم «عزیز میلیون دلاری» نشان می دهد سینمای کیمیایی ها هنوز در «قیصر» و «گوزن ها» مانده است . اگر چه «گوزن ها» از مهمترین آثار سینمای ایران به شمار می رود اما هنگامی که اثر یک مولف دلیل بر خود شیفتگی وی شود عملا ارزش هنری خود را از دست می دهد .
*غفلت
بحث فرماتیک بر سر فیلم های پولاد و مسعود کیمیایی جاده ای بن بست که به هیچ گزینش اخلاقی و هنری منتهی نخواهد شد . تزریق تفکرات سینمایی پدر بر پسر باعث شده است تا مخاطب شکل امروزی فیلم فارسی را از زبان نسل خود در سالن های سینما مشاهده کند . ساختار غیر منسجم معکوس که فدای محتوای غیر متعارف جامعه ای از فرهنگ ایرانی شده است که ریشه و اساس تاریخی ندارد . اکبر زنجانپور که جای خالی جمشید مشایخی را در این اثر پر کرده است قشر تاریخ گذشته و زودگذرایی در فرهنگ ایرانی است که بسط هنری – سینمایی پیدا نکرده است . بابک حمیدیان که تا انتهای داستان مدام مخاطب را از بی چرایی و چگونگی شخصیت خود غافلگیر می کند در جست و جوی پدر ، پسر خود را پیدا کرده و در آغوش می گیرد . از سویی دیگر شهرام حقیقت دوست که این روزها اگر چه نقش کم رنگ اما پر اهمیتی در سینمای ایران دارد کیفیت پاینی از قابلیت های خود را ارائه داده است که ضعف کارگردانی و عدم شناخت روانی از وی را آشکار می کند . به طور کل لیلا زارع چهره مردانه ای به خود گرفته است اما غافل از اینکه چهره زنانه او به مراتب مردانه تر از اندازه ای است که باید باشد .
*بی عشق ، بی وطن
عنوان سو تیتر این یادداشت از داستان کوتاه بابک ابراهیم پور وام گرفته شده است و بهانه ای است تا به مخاطبان نسبتا جدی سینما در ایران یادآور شویم هیچ چیز به اندازه شناخت شخصیت روانی کاراکتر ها در فیلم اهمیت ندارد . به لحاظ روانشناسی هر فردی باید بتواند خود را بی کم و کاست برای دیگری تعریف کند . این تعریف شامل : منطقی بودن و یا احساسی بودن شخص ، سوابق کاری و خانوادگی ، مسیر طی شده طی سالیان زندگی ، میزان رضایت از وضعیت کنونی خود و ... است که همه این ویژگی ها را در یک اثر سینمایی مخاطب باید از شخصیت فیلم طلب کند . و شخصیت ها حاصل خلقت نویسنده و کارگردانی است که به شخصیت ها اهمیت نمی دهد و فقط میزان تاثیر دیالوگ های به اصطلاح مردانه کوچه بازاری اش بر روی مخاطب را اندازه گیری کرده است . متاسفانه قطب ضعیف سینمای ایران حاصل غرور و دست هایی است که بعضا برای آثاری چون «قیصر» زده شده است . معکوس نه رابطه ساخته و نه تعریف درستی از مکان و زمان دارد تا مخاطب تاریخ فیلم را خطری برای تکرار خاطره پولادین نبیند . به شخصه نه سینمای کیمایی را مسئول افت کیفیت هنری این فرهنگ در کشورمان می دانم و نه پخش کننده هایی که به دنبال سود بیشتر آثاری چون «مطرب» را در سالن ها عرضه می کنند . بلکه به نظرم مخاطب برای افزایش سطح سلیقه و انتخاب هوشمندانه برای تماشای یک اثر هنری وظیفه دارد پژوهش و تحقیق کند و نه فقط صرف گذران اوقات هزینه ای برای نشستن در سالن ها پرداخت کند . محدودیت های موجود در زمینه دسترسی آسان به محصولات سینمایی جهان کار را مشکل می کند اما بهانه ای برای عدم جدیت مخاطب سینما در انتخاب فیلم نخواهد بود .
*نا امیدی امیدوار کننده
به گفته مارسل پروست اسطوره همیشگی ام در هنر و مشخصا ادبیات داستانی انسان تنها در اندوه و انزوا است که یک اثر هنری ارزشمند تولید می کند . به نظر می رسد سینمای ایران به یک انزوای همه جانبه نیاز دارد تا بهار از راه رسد و برگ های زرد پاییزی را از مادی ها بروبد .
نویسنده : علی رفیعی وردنجانی