جستجو در سایت

1396/03/12 00:00

لمس یک درد

لمس یک درد


نقد و بررسی فیلم گیتا 

منتقد:مهیار محمد ملکی


باعرض سلام و وقت بخیر با نقدی دیگر از سری نقد های کتاب اول نقد در خدمتتان هستم امید انکه مطالب این جلسه  نقد مفید فایده برای شما بزرگواران باشد


همانطور که همه شما بزرگواران مستحضر میباشید تصمیم بر ان شد تا به بهانه پخش شبکه نمایش خانگی در این جلسه نقد نگاهی به اثر مسعود مددی یعنی گیتا داشته باشیم


همانطور که عرض شد گیتا فیلمیست به کارگردانی مسعود مددی و نویسندگی مسعود مددی و میترا تیموریان میباشد فارغ از انکه سرکار خانوم تیموریان در چه سطح کیفی ای در رابطه با موضوع نگارش فیلمنامه قرار دارند  باید به عرض برسانم انتخاب وی توسط مددی قطعا انتخاب هوشمندانه ای بوده است


چرا که گیتا قطع به یقین جز ان دسته از آثاریست که میخواهد تمرکز مطلق خود را روی بحث زندگی زنانه و به طور خاص تر عواطف مادرانه به عرصه تصویر در بیاورد


گیتا حول قصه زنی به همین نام یعنی گیتا (مریلا زارعی)میچرخد شخصی که در ابتدا زندگی خوب و ارامی را تجربه میکند اما یک حادثه تلخ زندگی او و همسرش را به چالش جدی میکشد به عبارت دیگر قصه نمونه دقیق و درست سینمای کلاسیک است این بدین معناست که این اثر اگرچه در زمینه داستانی به شدت ضعیف ونادرست کار کرده است اما در حفظ  چارچوب قواعدی این نوع سینما درست و صحیح عمل کرده است


به عبارت دیگر با مراجعه به گفته های پیشین در مورد بحث سینمای کلاسیک که قطعا یک سینمای قاعده مند و با اصول است میتوان به راحتی سه پرده ورودی قصه را تشخیص و تحلیل کرد


بدین منظور برای واکاوی بیشتر و بهتر این فیلم ،فیلم را به سه پرده تقسیم میکنیم


پرده اول :

نام این پرده را آرامش میگذاریم زمان صفر تا نهایتا بیست دقیقه یک اثر سینمایی میباشد که در ان کارگردان فرصت دارد به طور خاص به بحث اور تور یا پیش در امد قصه بپردازد بدین معنا که در این بخش کاراکتر ها ی مورد نظر به صورت حداکثری شناسانده  و متعاقبا همذات پنداری به میزان لازم برای تماشاچی شکل میگیرد


یعنی کارگردان اثر ماکزیمم زمان پانزده تا بیست دقیقه را در پیش دارد تا بعد از ان میخ خود را محکم بکوباند و در ایده آل ترین حالت بعد از یک شناخت حداکثری مخاطب را درگیر بحث محتوایی خود بکند


همانطور که به عرض رساندم گیتا نیز از این قاعده مستثنی نبوده و همین امر را به درستی اجرا نموده است منتها از انجا که حلقه ارتباطی کل قصه در رابطه با ارتباط وی با پسرش متین که در خارج از کشور است میباشد نیاز میبود در همین زمان بیست دقیقه به نوعی این ارتباط به تصویر کشیده میشد که بعد از ورود به پرده بحران یا طوفان، مخاطب با کاراکتر اصلی همذات پنداری زیادی داشته باشد به عبارت دیگر ان چه گیتا را از دید برخی مخاطبان فیلم درخور و خوش ساخت نمایان میکند همذات پنداری نیست یا شناخت نیست القای حس اتفاق نمیافتد داستان انقدر ملتهب و پر استرس میباشد که نا خودآگاه مخاطب را به سمت خود میکشاند که البته همه این مواردم بخشی از فرم میباشد


به طور دقیق تر اینطور به عرض میرسانم یک اثر شایسته و سینمایی آن اثریست که صفر تا صد درگیری اش را وام دار عناصر داخلی خود باشد نه ان حس یا ارتباطی که مخاطب در رابطه با یک موضوع خاص در دنیای پیرامونش دارد


ساده ترش اینطور تحلیل میشود تا قبل دقیقه بیست رابطه متین و گیتا انقدر مهم نمیشود که ما از مرگ وی تحت تاثیر قرار بگیریم انچه که برای ما مهم میشود بازی خوب و روان خانوم مریلا زارعی و حمیدرضا آذرنگ است که همچون خنده های بک گراند یک فیلم کمیک که ما را به خنده وا میدارد این نیز ما را مجبور به همذات پنداری میکند


در همان زمان بیست دقیقه فیلمنامه نویس اثر آرام آرام بذرهایی را میپاشد که جدا از بحث پیش در امد ما را آماده برای ورود به لایه بحرانی قصه میکند همینجا لازم است اشاره داشته باشم ورود به لایه بحرانی اساسا به دو صورت انجام میپذیرد :

۱:تعلیق یا سوسپانس

۲:غافلگیری


در حالت اول که معمولا قصه در ان به صورت دانای کل (روایت قصه همه کاراکتر ها)پیش میرود ما به طور تقریبی میتوانیم نوع واقعه یا حادثه و حتی عواقب بعدش را حدس بزنیم اما کارگردان با عقب و جلو بردن کاراکتر ها انقدر بازی میکند که این تعلیق عمیقا در مخاطب حس شود درست مثل اتفاقی که در گیتا میافتد منتها با این تفاوت که گیتا در تحقق این حس تعلیق هم چندان موفق عمل نمیکند چرا که بذر ها و موانع قصه همانند زنگ تلفن یا حس مادرانه گیتا در رابطه با متین انقدر ساده و پیش پا افتاده یا کم تعداد میباشد که عملا تعلیق رویت نمیشود چیزی که شاهد هستیم عجله برای پرداخت و پردازش فیلمنامه میباشد


در حالت دوم هم  معمولا روایت قصه به صورت اول شخص (روایت قصه از دید یک کاراکتر)پیش میرود از انجا که ما در این نوع روایت در دنیای کاراکتر اصلی محبوس شده ایم و فقط دنیایی را میبینیم که او شاهدش است در اینجا واقعه یا حادثه همچون یک شوک به بدنه اصلی قصه


وارد شده و مخاطب را غافلگیر میکند موضوعی که بهتر میبود گیتا از ان بهره میبرد


با عبور از پرده اول به نقطه عطف یا سکوی پرتاب برای ورود به لایه بحرانی قصه میرسیم به طور کلی نقطه عطف را لحظه ای از اثر تلقی میکنیم که در قبل از ان لحظه آرامش و بعد از آن بحران را به شکل محسوس در زندگی کاراکتر اصلی شاهد هستیم لازم به ذکر است بحران نیز  اینگونه تعریف میگردد :حادثه ای که طی  ان زندگی کاراکتر اصلی دچار تغییر و تحول میگردد


خیلی از دوستان بعد از تماشای این فیلم میگویند نقطه عطف زمانیست که گیتا متوجه حامله بودن خود میشود موضوعی که او را شدیدا آزار میدهد اما پاسخ منفیست چرا که این اتفاق دقیقا یکی از ان چند بذر پاشیده شده میباشد که خانوم تیموریان و اقای مددی از ان به عنوان یک برگ برنده جهت دراماتیزه کردن هر چه بیشتر کار استفاده میکنند


نقطه عطف واقعی زمان مرگ متین میباشد که زندگی نه تنها کاراکتر اصلی بلکه تمامی کاراکتر های مرتبط با او را دچار تحول میکند


پرده دوم:

این پرده یک زمان بین چهل تا پنجاه دقیقه از کار ها  را به خود اختصاص میدهد

اسم پرده دوم را بحران یا طوفان میگذاریم این بخش از اثر دقیقا همان بخشی از ان تلقی میگردد که فیلمنامه نویس بعد از یک شخصیت پردازی خوب حالا نوبت ان است که  از حادثه و عمق فاجعه سخن به میان بیاورد 

خب اتفاقا در این بخش، قصه، نسبت به پرده پیشین ،عملکرد رو به جلو و مثبتی دارد به عبارت دیگر هر انچه که ما از رابطه  ان دو(گیتا و متین) قبل مرگ متین درک نکردیم در این بخش عمیقا به رابطه خوب و احساسی این دو پی میبریم اگرچه به دلیل ضعف لایه داستانی عمده تمرکز فیلمنامه روی بحث های حاشیه ای همچون خاکسپاری و جزییات مراسم ختم و‌.... میچرخد اما به وضوح برگ برنده این اثر بازی خوب و چشمگیر خانوم زارعی است که عمیقا در نقش خود غرق شده اند و وجوه پر معنای مادرانه گیتا را خلق کرده اند


مددی  و تیموریان در مقام فیلمنامه نویسان اثر ،بعد از ذکر مصیبت در یک زمان قابل توجه ،حال به شرح لایه ای از قصه میپردازند که به شدت کم اهمیت و پیش پا افتاده میباشد و ان بخش دقیقا زمانیست که نسترن (مادر واقعی متین )پا به دنیای قصه میگذارد در ابتدای امر از انجا که ژانر موضوعی قصه تا حدی راز آلود و مبهم میباشد  نسترن شروع به ارایه کد هایی میکند تا ذهن مخاطب را درگیر کند اما فیلمنامه نویس اثر در این بخش هم جذاب عمل نکرده است دلیل این موضوع هم  قطع به یقین عدم حضور قصه به شکل پر رنگ و جالب توجهش میباشد


به بیان ساده تر اینگونه عرض میکنم که دنیای سینما و اساسا دنیای تصویر با ثبت تصاویر با دوربین های دستی تفاوت دارد چرا که ما هر روز با موضوعات اینچنینی سروکار داریم اما سوال بزرگ اینجاست کدام یک از وقایع پیرامون ما قابلیت تبدیل به مدیوم سینما را دارد؟


خرده پلان های شخصیت پردازی خوبی را در خلال قصه شاهد هستیم خرده پلان هایی شبیه حرکت انگشتان دست گیتا یا کلوز اپ های چهره وی یا تاخیر در بازشوی در ها  که همه خبر از اشفتگی حال وی میدهد و مسایل این چنین ....که جالب توجه میباشد


در بحث فرم و میزان فرمیک بودن کار ذکر یک نکته الزامیست که مددی تنها در یک سکانس فرم و به طور کل القای حس را خوب دانسته است و ان دوربین روی دستی است که ارتعاشات و لرزش ان خبر از یک محیط عصبی و پر اشوب میدهد


در نهایت پس از عبور از لایه بحرانی به نقطه عطف دوم یا همان سکوی پرتاب برای ورود به پرده پایانی میرسیم


نقطه عطف دوم :گیتا از هم صحبتی با همکارش که با متین قبل از مرگش در ارتباط بوده است در میابد که متین او را همیشه مادر اصلی خود میدانسته و همین امر سبب ارامش او میشود


پرده سوم :


در پرده سوم یا پرده پایانی که ما اسم ان را آرامش بعد از طوفان میگذاریم اساسا با پانزده دقیقه پایانی فیلم سروکار داریم جاییکه فیلمنامه نویس اثر لازم میداند با حفظ اصول و چارچوب ها پروژه را به سمت نقطه پایانی حرکت دهد بدین منظور در این بخش تمامی حفره های داستانی  از پیش کنده شده را پر کرده تا منطق حرف اول را بزند 

ضمن اینکه قصه را به سمت یک پایان پرشکوه و خاطره انگیز نیز هدایت میکند گیتا نیز این روند را به شکل صحیحش طی میکند


سخن پایانی :


زمانیکه به تماشای فیلم گیتا به منظور نقد و بررسی اش نشستم شاید اولین جمله ای که به ذهنم خطور کرد این بود قلم را زمین بگذار  و فقط تماشا کن چرا که برخی اثار عملا نقد ناپذیرند 

نقد ناپذیر نه به معنای نداشتن عیوب ،بلکه با تمام عیوب دوست داشتنی اند 

گیتا را دوست داشتم و قطعا تماشایش را به شما دوستان توصیه میکنم


نمره ارزشیابی از ده :۶


منتقد:مهیار محمد ملکی


فیلم های مرتبط

افراد مرتبط