جستجو در سایت

1398/11/13 00:00

: تقابل اخلاق و تظاهر دینی

: تقابل اخلاق و تظاهر دینی

 

مهمترین تم یا ایده اصلی در فیلم کتاب قانون «اخلاق گرایی» به معنی عام آن ، در  یکی از حوزه های معارف اسلامی است.

این فیلم کمدی نمایانگر دنیایی به نسبت کاریکاتوری یا غلوآمیز از روابط آدمهایی است که فارغ از هر گونه اصل و نسب ملیتی، بر مبنای احساسات و فطرت انسانی عمل می کنند.

در ابتدای فیلم شاهدیم که گروه اعزامی از کارشناسان ایرانی برای انجام پاره ای از مذاکرات وارد لبنان می شوند اما به لحاظ تهدیدهای دشمن صهیونیستی، مجبور می شوند هتل محل اقامتشان را جابجا نمایند وبه اجبار در منطقه مسیحی نشین که امنیت بالایی دارد اسکان می یابند. هتلی که در آن امکان خوردن گوشت بدلیل احتمال عدم رعایت ضبح شرعی وجود ندارد. اما گرسنگی شبانه، گریبانگیر هیئت اعزامی را می گیرد و هر یک مجبور می شوند دور از چشم یکدیگر، در خارج از هتل، غذایی، فارغ از نوع جنس و نحوه پخت، به گارسونهای  رستورانهای مسیحی بیروت سفارش دهند.

درست درهمین شکم چرانی هاست که رحمان توانا (پرویز پرستویی) با ژولیت(دارین خمسه) که دختری مسیحی و آشنا به زبان و ادبیات فارسی است، آشنا می شود و در ادامه با او ارتباط برقرار می کند و این آغاز ماجرایی می شود که سرانجامی دراماتیک را برای این دو شخصیت اصلی داستان بدنبال دارد. از همین رو روایت نودوپنج دقیقه ای و کلاسک وار فیلم ، یادآور همان نقطه نظر چارلی چاپلین در خصوص داستان کمدی است: «در کمدی ، داستان با شادی شروع می شود ولی در پایان با درام خاتمه می یابد.» برعکس داستان دراماتیک که با درام آغاز و با شادی(کمدی) پایان می یابد.

« پرستویی » که قبلا قابلیتهایش را در خصوص یک شخصیت کمیک در فیلمهای پیشرویی همچون «لیلی با من است»به رخ دوستارانش کشیده بود ، اینبار در فیلمی ایفای نقش می کند که علاوه بر طنز نهفته در کارکتر رحمان، از جدیتی قابل ستایش برخوردار است که اتفاقا این جدیت برفضای طنزآمیز فیلم می افزاید. اینکه ژولیت(و حالا با نام آمنه پس از مشرف شدن به دین اسلام) پس از ازدواج با رحمان، در کوچه های تهران، اکثر مردان را شبیه به شوهرش می بیند، کنایه از خلق و خوی حاکم بر رفتارهای مردان ایرانی است که اتفاقا « پرستویی » با بزرگنمایی تمام و کاریکاتورگونه و به اصطلاح « تیپیکال ترین » وجه ممکن آن شخصیت ها را بازی و به تصویر می کشد.

اگرچه بیان کمدی با حضور بازیگری توانا همچون «پرستویی» برای کشش مخاطب ضروری ایجاب می کرد، اما از روایت داستانی فیلم و دیگر بازیگران فیلم بخصوص بازی پرجنب وجوش و تاثیرگذار« فریده سپاه منصور» به نقش مادر رحمان نمی توان به سادگی گذشت. مادری که شعائر و تظاهرات دینی، او را چنان درگیر کرده که از اصول شرعی واقعی بازمانده است. به همین دلیل وقتی با تذکرات متقن عروسش(آمنه) مواجه می شود، طاقت از کف می دهد و عصیانگرانه به وی تهمت می زند و بدین ترتیب مهمترین موضوع فیلم شکل می گیرد: تقابل اخلاق و تظاهر دینی.

 درست در گیرودار این تقابل، آرام آرام درام به شکل حزن انگیزی پدیدار می شود و ما وارد فضایی می شویم که حالا باید راجع به اشخاص فیلم موضع گیری کنیم و در نهایت به موضع گیری درباره شخصیت خودمان می پردازیم: آیا ما هم راه تقابل و نفی معاصی را پیش گیریم یا با تذکرهای همان کتاب مقدس (قرآن کریم) در لحضه حاضر جواب و نفی کننده نباشیم ، بلکه فقط کمی به فکر فرو رویم تا شاید راهی برای رهایی از بند ریا و تظاهر پیدا کنیم. اینجاست که داستان فیلم بی آنکه خود متوجه باشیم ذهن ما را با خود همراه و درگیر می کند و در پی پاسخ های صادقانه به خویشتن مشغول می کند.

فشارهای مادر، عمه، خاله و دیگران آنچنان عرصه را برای آمنه تنگ میکنند که چاره را در ترک آنان و حتی شوهرش می یابد. پایان فیلم را در مکانی شاهد هستیم که صهیونیست ها در جنگی که به جنگ سی و سه روزه مشهور است ، آنجا را به تلی از خاک تبدیل کرده اند: جنوب لبنان.

وقتی رحمان برای پیدا کردن همسر عزیزش ،سرگردان در ویرانه ها بدنبالش می گردد، (ویرانه ها، استعاره ای است از ویرانه های درونی رحمان که نیاز به بازسازی دوباره دارند) ما با این پرسش اساسی مواجه می شویم که آیا دلشکستگی های آمنه از یک «خانواده سنتی ایرانی » به جرم به رخ کشیدن رذایل نهفته در بطن زندگی آنان ترمیم یافته است ؟(در جایی از فیلم آمنه علت تذکراتش را عمل به یکی از سنن موکد اسلامی بر می شمارد: امر به معروف و نهی از منکر) و درنهایت آیا او حاضر به بازگشت به ایران و ادامه زندگی با همسر ایرانی اش می شود؟

سرانجام رحمان در مسجدی نوساز در میان آن ویران ها، نجوای کودکان و نوجوانانی را می شنود که در حال فراگیری قرآن هستند. معلم آنها کسی نیست جز آمنه . اینبار رحمان با چشمانی مملو از عشق و محبت، همسرش را گویی«زیارت» می کند و بر این بزرگواری اش اشک می ریزد و در پیشگاهش زانو می زند و می نشید و همچون کودکان اطرافش، از نو قرآن می آموزد:«بسم الله الرحمن الرحیم».... شاید ما نیز نیاز مبرمی برای بازآموزی داشته باشیم.