فیلمفارسی هنوز زنده است
یادگار جنوب یک فیلمفارسی است. ممکن است تماشاگر عامهپسند را به خصوص با ستارگان پرتعدادش تا حدی با خود همراه کند اما تمام عناصرش سطحی است. شخصیتهایش کاریکاتوری بیش نیستند و روایتش نیز در همان حد شعاری «عشق قویتر از کینه» است باقی میماند. تدوین شلخته فیلم و به کارگیری فلش بکهای متعدد منطق روایی چندانی ندارد و به راحتی میتوان جای سکانسها را پس و پیش کرد.
یادگار جنوب قادر نیست شخصیت منفی باورپذیری در اثر خلق کند همانطور که قادر نیست شخصیت یک ثروتمند را بسازد. همهچیز باسمهای است. بخشی از آن به بازیها باز میگردد و بخشی دیگر به فیلمنامه و کارگردانی. نمیدانم چه اصراری است که از پژمان جمشیدی در نقشهای جدی استفاده شود وقتی در ایفای آن ناتوان است و مخاطب باورش ندارد. او حتی قادر نیست لهجهای جنوبی داشته باشد.
فیلم حسین دوماری و پدرام پورامیری ملغمهای است که بخش زیادی از آن، فیلم سرگیجه هیچکاک را یادآوری میکند اما این کجا و آن کجا. در آن فیلم نیز شخصیت اسکاتی سعی میکند جودی را با تغییر ظاهر شبیه معشوقه از دست رفتهاش مادلین کند. در یادگار جنوب نیز وحید تلاش میکند معشوقه مردهاش را در زنی دیگر شبیهسازی کند.
در سکانس آخر فیلم که احتمالاً برای موفقیت در گیشه و راضی نگه داشتن مخاطب عام طراحی شده است، وحید عشق جدیدی پیدا کرده است و به سراغ رعنا میرود. بدون شک این میتواند یک پایان کلیشهای، ناهمخوان و متناقض با محتوای کلی اثر و ساختار آن باشد.