کودک کشی در سینمای ایران به بهانه سریال وحشی | معصومیت از دست رفته

سریال «وحشی» بهعنوان آخرین کار هومن سیدی در شبکه نمایش خانگی منتشر شده است. اولین نکتهای که توجه مخاطبان را جلب کرده، ایده اولیه آن است که در آن دو کودک کشته میشوند.
این حادثه در ماشین شخصیت اصلی (جواد عزتی) رخ میدهد. عزتی فرار میکند و تصمیم میگیرد خودش را بیخبر نشان دهد، چون میترسد خون این کودکان به گردنش بیفتد. موقعیت مرگ کودکان در این سریال احساسات مخاطب را به شکلی بیرحمانه به تکاپو میاندازد.
در نتیجه «وحشی»، فارغ از اینکه سریال خوب یا بدی است، توانسته قلابی بر بینندهاش بیندازد و او را تا مسیری مشخص بکشاند. حالا اینکه این مسیر تا کجا ادامه پیدا کند، به سیدی و پرداختش بستگی دارد. باری. مسئله این یادداشت به کفایت کار سیدی مربوط نمیشود. بحث سر آن سوژه اولیه است. آن کودکانی که برای جذاب شدن یک فیلمنامه قربانی شدند!
در سالهای اخیر، چه در فیلم کوتاه و چه بلند، از این سوژه برای به دام انداختن مخاطب زیاد استفاده شده است. فیلمسازان برای درگیر کردن احساسات مخاطب و ایجاد تعلیق در روایت از این موضوع بهره میبرند. «تابستان داغ» ساخته ابراهیم ایراجزاد یکی از این آثار بود. یکی دیگر «وابل» به کارگردانی تورج اصلانی بود که در چهلویکمین جشنواره فجر به نمایش درآمد. در این میان، شاید به فیلم «رها» حسام فرهمند فکر کرده باشید که این روزها در سینماها اکران میشود. تفاوت «رها» با این دو فیلم در همراه کردن مخاطب است. فیلم فرهمند فقط احساسات مخاطب را جریحهدار میکند. در فیلم کوتاه هم به همین منوال آثاری قابل ذکرند.
زیرپا گذاشتن قراردادها!
نکته اصلی اینجاست که از لحاظ روایی، مرگ کودکان چگونه مخاطب را به سمت فیلم میکشاند. کودکان به جهان یک اثر رنگ معصومیت میزنند. آنها طبق قراردادهای نانوشته، ردپای پاکی و عطوفتاند. نقشی که در ساحت معصومیت ایفا میکنند، بسیار اساسی است.
فیلمساز با خدشهدار کردن این نقش، قراردادها را زیر پا میگذارد. به این ترتیب، بیننده دچار آشنازدایی میشود. او که تا پیش از این مطمئن بود از جهان معصومانه بچهها حفاظت میشود، با دیدن مرگشان برانگیخته میشود و میخواهد از سرنوشت این آشنازدایی باخبر شود. در نتیجه، تماشاگر هم از لحاظ احساسی درگیر است و هم از لحاظ ذهنی کنجکاو.
شوک یا بنبست؟
این ترفند روایی، هرچند تأثیرگذار است، اما وقتی بیش از حد تکرار شود، خطر کلیشه شدن دارد. فیلمسازان ایرانی این روزها انگار شیفته این سوژه شدهاند. مرگ کودکان به ابزاری برای شوک دادن به مخاطب بدل شده، اما این شوک همیشه کارساز نیست.
مثلاً در «تابستان داغ»، این سوژه به عمق روایت گره خورده بود، اما در آثاری مثل «رها»، فقط حس ترحم مخاطب را قلقلک میدهد. این تکرار ممکن است کمکم مخاطب را بیحس کند. وقتی معصومیت کودکان مدام قربانی تعلیق روایت شود، دیگر آن تأثیر اولیه را نخواهد داشت.
پشت دیوارهای خلاقیت!
از طرف دیگر این روند نشان میدهد فیلمسازان ایرانی دنبال راههای سریع برای جلب توجهاند. اما این مسیر میتواند به بنبست برسد. چرا بهجای تکیه بر مرگ کودکان، سراغ سوژههای تازهتر و خلاقانهتر نمیروند؟ آیا معصومیت کودکان فقط باید بهانهای برای پیشبرد روایت باشد؟
این سوژه اگر با دقت و مسئولیت به کار نرود، نهتنها در روایت، بلکه در ذهن مخاطب هم به رخدادی عادی بدل میشود. به بیانی دیگر در این میان قراردادی دیگر وضع میشود. قراردادی که چندان ارزش دراماتیک ندارد! آن وقت دیگر نه معصومیتی میماند و نه روایتی که ارزش تماشا داشته باشد.
این تکرار بیامان سوژه مرگ کودکان، پرسشی تلخ پیش میکشد: آیا سینمای ما راه دیگری برای جلب مخاطب بلد نیست؟ وقتی معصومیت بچهها مدام قربانی روایت میشود، مخاطب کمکم به این شوکها عادت میکند. آنوقت چه؟ فیلمسازان، بهجای تکیه بر این ترفند، چرا سراغ قصههای تازه نمیروند؟ روایتهایی که معصومیت را نه قربانی، بلکه ستایش کنند. این مسیر شاید سختتر باشد، اما دستکم مخاطب را با خودش همراه میکند، نه اینکه فقط دلش را بلرزاند.
اگر این روند ادامه پیدا کند، معصومیت در سینمای ایران فقط یک ابزار میشود؛ ابزاری که روزی تمام خواهد شد. نکته مهمی که در خلال تمام این مباحث وجود دارد و باید به عنوان یک تبصره در نظر گرفته شود، بحث پرداخت است.
تبصره!
کودککشی در یک فیلم برای جلب احساسات و ذهن مخاطب گناه کبیره نیست! اگر فیلمسازی بتواند با به کار گرفتن حس مخاطب، اثری ارزنده ارائه کند، نه تنها مورد شماتت قرار نمیگیرد بلکه تشویق هم خواهد شد! اما وقتی کارگردان و نویسنده بعد از نمایش چنین حادثهای دیگر حرفی برای گفتن نداشته باشد، باید بگوییم که غائله را باخته است!
نویسنده : محراب توکلی