جستجو در سایت

1393/01/17 00:00

توفیق ده‌نمکی در بازنمایی موقعیت‌های واقعی جنگ

توفیق ده‌نمکی در بازنمایی موقعیت‌های واقعی جنگ
چند سالی است مخاطبان سینما و تلویزیون در ایام نوروز با دو پدیده تصویری مواجه می شوند. سریال پایتخت در تلویزیون و فیلم های ساخته شده توسط مسعود ده نمکی در سینما، پدیده های نوروزی سال های اخیر هستند که هر دو آنها با اتکاء به پیشینه گذشته خود موفق به جذب مخاطبان می شوند. این روزها در تبلیغات تلویزیونی فیلم «معراجی ها» ساخته جدید مسعود ده نمکی که با مشارکت شبکه یک سیما صورت گرفته نیز به ساخته های قبلی این فیلم ساز اشاره می شود. مقابله قربانعلی با تفکر جبهه و جنگ معراجی ها نیمه دوم سال گذشته مقابل دوربین رفت و به گواهی اخبار منتشر شده در رسانه ها درباره آن، قرار بود درباره دفن شهدای گمنام در دانشگاه ها و ماجراهایی باشد که در حواشی این اتفاق شکل می گیرد اما آنچه مخاطبان امروز بر پرده سینما شاهد آن هستند، هیچ شباهتی به خلاصه داستان های اعلام شده ندارد و احتملا آن قسمت ها در قالب نسخه تلویزیونی این اثر در خرداد ماه پیش رو پخش خواهد شد. آنچه این روزها با نام «معراجی ها» بر پرده سینما است، داستان پدری به نام قربانعلی ـ با بازی مهران رجبی ـ را روایت می کند که قصد دارد از حضور محمد تنها فرزند خود در جبهه که به تازگی هم با رتبه ای یک رقمی در دانشگاه قبول شده جلوگیری نماید. فیلم با صدای خاطره انگیز مربوط به وضعیت قرمز آغاز می شود که در زمان جنگ هشداری برای آغاز حمله هوایی بود. پس از تصاویر چرخ و فلک سواری بچه ها نمایش داده می شود که می توان آن را نشانه ای از اوضاع و احوال آرام شهر دانست اما زمانی که دوربین از لابلای حرکت چرخ و فلک، به روی دیوارها سَرَک می کشد، با اعلامیه شهداء مواجه می شویم که معنا و مفهوم آن این است که این آرامش در سایه جانفشانی این عزیزان پدید آمده است. فیلم معراجی ها را می توان به دو بخش اصلی تقسیم کرد: بخش اول داستان تا پیش از حضور قربانعلی در جبهه و بخش دوم نیز با ورود این شخصیت به جبهه آغاز می شود. در بخش اول فیلمساز تلاش می کند تا تعارض میان گروهی از افراد جامعه با تفکر و روحیه بسیجی را به تصویر بکشد. «مهران رجبی» شخصیتی به ظاهر مومن است که طیف مردمی را نمایندگی می کند که تمایلی ندارند با حضور عزیزان آنها جبهه ها پُر شود و همواره منافع فردی و شخصی را بر منافع کشور ترجیح می دهند. او با ریش و کلاه ظاهری موجه دارد و گاهی از استدلال های بنی صدر مایه می گیرد ـ مثل جمعه زمین بدیم و زمان بخریم ـ و گاه شرعیات را دستمایه محدود کردن فرزند خود قرار می دهد. به نظر می رسد فیلم ساز برای رعایت ایجاز در فیلم مجبور شده تا چندین شخصیت را در قربانعلی خلاصه کند و همین موضوع سبب شده تا در بخش عمده ای از فیلم، مخاطب شاهد حرف زدن های مداوم قربانعلی باشد و این مساله فیلم را دچار زیاده گویی کرده و در مواقع زیادی از ایجاز دور کرده است. در نقطه مقابل این شخصیت پازوکی با بازی «جواد هاشمی» و حاجی حسینی با بازی «برزو ارجمند» قرار دارند که معتقد به تفکری انقلابی و جهادی هستند. در بخش ابتدایی فیلم،کَل کَل های قربانعلی با این دو شخصیت بخش عمده ای از قصه را پیش می برد. «طنز کلامی» عنصر مهمی در ساخته های مسعود ده نمکی است و همیشه دیالوگ ها بخش فراوانی از بار طنز اثر را به دوش می کشند. ده نمکی ظاهرا به تصویر سازی و خلق موقعیت های تصویری علاقه ای ندارد و این نقطه ضعف در آثار مختلف او مشهود است و به همین دلیل گاهی افراط در استفاده از دیالوگ، بخش هایی از آثار او را به مجموعه ای از پیامک های خنده دار شبیه می کند. معراجی ها نیز دچار این آسیب است و متاسفانه گاهی افراط در بهره گیری از طنز کلامی، فضای کلی فیلم را از طنز خارج و به هجو تبدیل می کند. جایی که قربانعلی و مادرش با محمد بر سر شیر دادن بحث می کنند،زمانی که همسر قربانعلی برای او از حوض آب می آورد، چانه زدن های مادر محمد با راضیه بر سر ازدواج و بیان این جمله که «راضیه! مادر تو به این کار راضیه؟!» از بخش های گُل درشت و نامتناسب فیلم است. در نیمه اول فیلم شاهد اتفاق های مختلفی هستیم. از تفکر آدم های پشت جبهه گرفته تا حمله هوایی، حضور در پناهگاه و لات باغیرتی به نام «خسرو» که نقش آن را دانیال عبادی ایفاء می کند. از دقیقه 45 با ورود داستان به جبهه، بخش دیگری از کار آغاز می شود. در این بخش نیز دیالوگ های طنز و تیپ سازی بخش عمده ای از بار قصه را پیش می برد و شخصیت هایی که در دیالوگ گویی توانا هستند یک به یک به قصه اضافه می شوند. این مساله تا حدود زیادی کار کارگردان را هم آسان می کند و دیگر نیازی به صرف زحمت و انرژی فراوان برای فضا سازی طنز در فیلم نیست. اکبر عبدی در نقش «عمو اکبر»، ماشاءالله شاهمرادی زاده در نقش «تاجیک» و اصغر نقی زاده در نقش «کریمی» بازیگرانی هستند که بر طنز کلامی تسلط دارند و در تمامی فیلم ها و سریال هایی که حاضر می شوند تقریبا یک نقش واحد را ایفاء می نمایند و حالا جمع این بازیگران اصطلاحا نمکین و شوخ طبع، قرار است موتور محرک فیلم باشد. فیلم ساز برای رسیدن به این منظور هم از هیچ شوخی ای چشم پوشی نمی کند. از شوخی با این مساله که زن یکی از رزمنده ها خلبان است تا تکرار چند باره واژه آستیگمات و ترجمه حرف های عمو اکبر و تاجیک برای یکدیگر که گاهی از منطق دور می شود. بازنمایی تصاویر واقعی جنگ معراجی ها ساخته کارگردانی است که زمانی رزمنده بوده است و به همین دلیل چهارمین فیلم دفاع مقدسی او، در بیست دقیقه پایانی به اثری قابل اعتناء تبدیل می شود. ده نمکی در بخش پژوهشی دفاع مقدس نیز فعالیت هایی داشته و به همین دلیل در این بخش، انتخاب های دقیق و ظریفی به چشم می خورد. هنروران انتخاب شده برای ایفای نقش رزمندگان، شباهت عجیب و دقیقی به عکس های زمان جنگ دارد. صحنه های وداع رزمنده ها نیز به شدت قابل باور و شبیه فیلم های مستند باقیمانده از آن زمان است. حتی در روایت جزئیات مربوط به رزمنده ها نیز این ظرافت به چشم می خورد و برای افرادی که در زمینه دفاع مقدس مطالعه کرده باشند، تداعی کننده شخصیت های واقعی جنگ است. شخصیت تاجیک در حالی به جبهه آمده که صاحبخانه اش او را تحت فشار قرار داده است. در جایی دیگر کریمی خاطره ای از یک مادر شهید را نقل می کند که برای اطلاع دادن خبر شهادت فرزندش به او، به در خانه وی آمده و می گویند: «منزل شهید....». هر دو این روایت ها مستند و واقعی است و جای تقدیر دارد که ده نمکی برخلاف برخی کارگردان ها که شخصیت های دفاع مقدس را با تخیل خود و به شکلی کاریکاتوری می سازند، به نمونه های واقعی و مستند روی آورده است. اما بخش مهم نیمه دوم، بازسازی صحنه های جنگی مربوط به یک عملیات ایذایی است که با هدف فریب دشمن صورت می گیرد و تبدیل به یک قتلگاه برای رزمنده ها می شود. انتخاب «سیامک میهماندوست» به عنوان تدوین گر برای این فیلم یکی از نکات مهم در خلق چنین صحنه هایی است. میهماندوست از تدوین گران جوان سینما و تلویزیون است که به فضاهای شلوغ و تدوین های نامتعارف علاقه فراوانی دارد و «بچه های نسبتا بد» آخرین اثر پخش شده با تدوین او از تلویزیون است که از نظر شلوغی و فضای نامتعارف به ساختار معراجی ها نزدیک بوده است. در این فیلم استفاده از تکنیک «فست موشن» و «اسلو موشن» نیز بسیار کارآمد است و در صحنه های جنگی باعث می شود تماشاگر با دقت بیشتری جزئیات را مشاهده نماید. برخلاف تدوین، موسیقی تناسب چندانی با کلیت فیلم ندارد. نواخته شدن موسیقی غربی و عربی بر روی صحنه های توجیه عملیات، ذهن مخاطب را از ماجرا دور می کند. هنگام شهادت شخصیت پیرمرد نیز موسیقی همراهی مناسبی با صحنه ندارد اما در جایی که روی صحنه زخمی شدن رزمنده ها مارش پیروزی می شنویم، موسیقی کارکردی مناسب در فیلم پیدا می کند. در بازآفرینی صحنه های جنگی، جزئیات فراوانی از سوی ده نمکی لحاظ شده که یکی از آنها حضور پیرمردی است که یادآور «حاجی بخشی» است و حتی انفجار تویوتای او نیز کاملا مستند گونه است. نکته قابل تامل دیگر در این صحنه، پلان های هوایی است که از جبهه نبرد نمایش داده می شود و به خوبی موقعیت جغرافیایی نیرواهی درگیر را به تصویر می کشد و به درک درست مناسبات نبرد کمک می کند. تاکید او بر عنصر «پلاک» نیز که از عناصر مورد علاقه ابراهیم حاتمی کیا است، به نبرد جنبه ای انسانی می دهد. این مساله در ترانه عنوان بندی پایانی فیلم نیز مورد تاکید مجدد قرار می گیرد و هرچند حال و هوای فیم را به اثری تلویزیونی نزدیک می کند اما بر مخاطب عادی موثر واقع می شود. شاید بتوان «معراجی ها» را نزدیک ترین اثر ایرانی به فیلم معروف «نجات سرباز رایان» دانست. پانزده سال قبل وقتی نسخه های VHS این فیلم استیون اسپیلبرگ به دست سینماگران ایرانی رسید، آه از نهاد بسیاری از سینماگران و مسوولان پرداخت که چرا فیلم سازی امریکایی می تواند جنگ را اینگونه به تصویر بکشد اما فیلم سازان ایرانی در بازآفرینی واقعیت ناتوان هستند؟ چند سال بعد مرحوم رسول ملاقلی پور در فیلم «مزرعه پدری» بخش های جنگی فیلم خود را با واقع نمایی اسپیلبرگ گونه ثبت کرد اما این مساله نیز از علاقه سینماگران به صحنه های جنگی فیلم اسپیلبرگ کم نکرد و همچنان هم در سخنرانی های سینماگران و برخی مسوولان می توان جملاتی حاکی از ارجاع سینماگران ایرانی به این فیلم معروف اسپیلبرگ را مشاهده کرد. در فیلم معراجی ها چند نقطه ضعف کوچک نیز مشاهده می شود. در ابتدای فیلم دوربین از داخل حوض آب قربانعلی و همسرش را نشان می دهد، در ادامه دوربین داخل کیف محمد کار گذاشته شده است. در جایی دیگر از افتادن گوشی تلفن از دست خسرو نمایی عجیب می بینیم که این تصاویر با کلیت فیلم تناسبی ندارد و از چهارچوب فیلم بیرون می زند. انتخاب «پندار اکبری» برای نقش محمد نیز چندان مناسب نیست. شخصیتی بسیجی در موقعیت او حداکثر 20 سال می تواند سن داشته باشد اما پندار اکبری یک جوان جا افتاده است و شباهتی به یک بسیجی ندارد. مشخص هم نیست او در مدت کوتاه حضور در جبهه چگونه موفق شده مهارت لازم برای کار با ضد هوایی را کسب کند و چگونه در شلیک آر پی جی به چنان مهارتی دست یافته که یک هلی کوپتر را در هوا مورد هدف قرار می دهد؟ در سال های اخیر بسیاری از نسل جوان با فیلم های ده نمکی جنگ را شناخته اند و حتی با وجود این ضعف ها، به دلیل کارکرد مثبتی که ساخته اخیر ده نمکی دارد، می توان به آن نمره قبولی داد. او با بازآفرینی نزدیک به واقعیت یک عملیات جنگی، یادگاری گران بهایی از خود به یادگار گذاشته است.