جستجو در سایت

1393/01/14 00:00

تراژدیِ عطارانِ پارچه فروش!

تراژدیِ عطارانِ پارچه فروش!
سینماگران علاقمند به گونه طنز شیوه های مختلفی را برای ساخت آثار نمایشی در این گونه به کار می گیرند. برخی به سراغ خلق فضایی عجیب و مناسباتی غیر معمول می روند. می توان «ابوالحسن داوودی» را از زمره این کارگردان ها مثال زد. برخی دیگر با قرار دادن شخصیت های طناز در فیلم، دیالوگ های خنده دار و فکاهه را از زبان آنها بیان می کنند. مسعود ده نمکی نمونه ای مثال زدنی از چنین کارگردان هایی است. ساخته های کمال تبریزی هم نشان می دهد او جزو کارگردان هایی است که به دنبال ایجاد یک موقعیت عجیب و خاص و قرار دادن شخصیت محوری خود در این موقعیت است. در فیلم «مارمولک» مخاطب با شخصیتی خلافکار مواجهه است که در موقعیتی غیر منتظره لباس یک روحانی را بر تن می کند. در فیلم اکران نشده «خیابان های آرام»، شهری فرضی به تصویر کشیده می شود که برخلاف نام آن به شدت ناآرام و مشغوش است. حالا در فیلم «طبقه حساس» نیز یک موقعیت تراژیک وجود دارد که تصور آنکه ما به عنوان مخاطب در آن موقعیت قرار بگیریم، تکان دهنده و درد آور است و آنچه باعث می شود تا در طول فیلم خنده بر لب های مخاطب بنشیند، واکنش به رفتارهایی است که ممکن است در موقعیتی مشابه از خود مخاطب سر بزند. تراژدی خنده دار طبقه حساس داستان مردی به شدت غیرتی به نام «کمالی» با بازی رضا عطاران است که قبری دو طبقه خریده است. او همسرش فروغ را در طبقه اول این قبر دفن می کند و طبقه دوم را برای خود نگه می دارد اما طی ماجرایی، طبقه دوم قبر به تسخیر مُرده دیگری درمی آید. متوفی مردی جوان بوده و غیرت کمالی قبول نمی کند که در طبقه دوم قبر همسرش، مردی غریبه دفن شود. موقعیتی که شخصیت اصلی فیلم ـ کمالی با بازی رضا عطاران ـ در آن گرفتار شده، نه یک موقعیت طنز بلکه موقعیتی تراژیک است. ارسطو تراژدی را لحظه هولناک و دلهره‌آوری می داند اگر آن را تجربه کنیم باعث تهذیب ما خواهد شد. به همین دلیل تراژدی با شیرینی طنز آمیخته شده و طنز را به پادزهری برای تراژدی تبدیل می کند. فیلم با یک پایان بندی موجز و خلاصه آغاز می شود. مرگ فروغ ـ با بازی پانته آ بهرام ـ در ابتدای فیلم و پیش از آغاز عنوان بندی بیان می شود. البته مساله فیلم مرگ فروغ و کیفیت آن نیست و ماجرای پس از مرگ، مساله مهم است والا در ابتدا شاهد پرداختی جدی درخصوص علت مرگ می بودیم. معرفی شخصیت کمالی از همان سکانس آغازین آغاز می شود. او ظاهری سنتی دارد اما شخصیتی است که در لحظه تدفین همسرش نیز تلفن همراه را فراموش نمی کند و در چنین موقعیتی نیز مشغول گپ و گفت با دوستانش است و تنها در زمانی که جنازه باید داخل قبر قرار بگیرد، بر سر مزار حاضر می شود تا مانع از آن گردد که دست افراد دیگر به جنازه همسرش بخورد. از همین صحنه مشخص که او علاقه زیادی به همسرش نداشته و بیشتر از آنکه جنبه معنوی و روحی فروغ برای او مهم باشد، جنبه جسمی و مادی همسرش برایش اهمیت دارد. حتی زمانی که در سر میز غذا همراهانش درباره ازدواج مجدد وی سخن می گویند، واکنش خاصی به این مساله بروز نمی دهد. در مجلس ختم نیز بیشتر دغدغه مناسبات شغلی خود را دارد و نگران اختصاص صندلی در جایی مناسب به آقای لطیفی است که ظاهرا فردی مهم است. با این مقدمه چینی به جایی از فیلم می رسیم که کمالی «غیرت» را جزو اصول دین عنوان می کند و از درج نام کوچک همسرش بر روی سنگ قبر پرهیز می کند. حالا مخاطب به شناختی نسبی از شخصیت کمالی رسیده است. فردی که با وجود استفاده از مظاهر تکنولوژی و تمدن جدید، همچنان در بخش هایی به شدت سنتی است. این تناقض در ادامه فیلم سبب می شود تا کمالی رفتاری انتحاری را در پیش بگیرد که به مرور حاد می شود. کلانتری، بیمارستان، دادگاه و... مسیری است که او طی می کند تا در نهایت برای برآورده کردن یک خصلت غلط، به مرگ و نیستی برسد و اینگونه آرام بگیرد. ساختار محافظه کارانه طبقه حساس مقدمه چینی نسبتا طولانی ای دارد. نیم ساعت زمان صرف می شود تا مخاطب با این جنبه های شخصیتی آشنا شود و پس از آن فیلم و قصه اصلی آن رسما شروع و ماجرای قبر دو طبقه پیش کشیده می شود. فیلم می توانست از صحنه رویارویی کمالی و خانواده محتشم در سر قبر یا کلانتری آغاز شود و با فلاش بک هایی به گذشته رفته و مقدماتی که در یک سوم اول فیلم دیدیم را روایت کند. البته ساختار کلی فیلم «کلاسیک» است. قرار است داستان قدم به قدم پیش برود و اطلاعات فیلم ذره ذره داستان به مخاطب تزریق شود و گره افکنی و گره گشایی بر اساس فرمولی شناخته شده صورت بگیرد اما اختصاص دادن یک سوم اول فیلم به مقدمه چینی ممکن است از حوصله مخاطب امروز سینما خارج باشد. شاید دوری شش ساله کمال تبریزی از فضای سینمای ایران، در انتخاب این شیوه روایتی محافظه کارانه بی تاثیر نبوده باشد. حتی در طول داستان نیز این ساختار کلاسیک تغییر چندانی نمی کند و تنها یک بخش از داستان برخلاف روند کلی روایت ساده آن شکل می گیرد و آن هم جایی است که دزدی به نام یعقوب سراغ کمالی می آید تا ساعت او را بدزدد اما در سکانس بعد می بینیم که ساعت همچنان در دست کمالی است و در ادامه این شخصیت به کمک اجرای نقشه کمالی وارد قصه می شود. در سینمای ایران سوژه های خوب و فراوان زیادی وجود دارد که با یک پرداخت نامناسب به نتیجه ای نامطلوب ختم شده اند اما طبقه حساس از این حیث، فیلم دقیق و قابل اعتنایی است و سوژه جذاب آن به قاعده و متناسب پرداخت شده و انحطاط شخصیت کمالی از فردی معتبر و شناخته شده به شخصیتی که حتی حساب و کتاب مالی اش نیز به هم می خورد به درستی به تصویر کشیده شده است. در بخش کارگردانی هم فیلم حاوی چند نکته مثبت است. برخلاف دیگر فیلم های رضا عطاران که به وی این اجازه داده می شود تا آزادانه در کلیت فیلم جولان دهد و حتی به تشخیص خود دیالوگ هایی را فی البداهه بگوید، در طبقه حساس عطاران بازی کنترل شده ای دارد و شخصیت او اغراق شده و کاریکاتور گونه نیست. فیلم نامه برای او خصلت های جالبی را طراحی کرده که یکی از آنها بیان اشتباه برخی کلمات است که به شخصیت وی جنبه ای شیرین می دهد. درخصوص مرگ همسرش نیز کمالی تلاش می کند تا این مساله را به ناخودآگاه خود فرو ببرد اما هربار اتفاقی رخ می دهد که او را به لحاظ روحی با ماجرا درگیر می کند. مثلا در صحنه ای از فیلم او با مراجعه به یک شخصیت روحانی قصد دارد از او اجازه نبش قبر بگیرد حال آنکه در صحنه قبل دیده ایم که کمالی طی گفت و گو با فروغ، از زبان وی شنیده که روح او در آرامش نیست و نباید چنین کارهایی را انجام دهد ،اما کمالی برای ارضای خود خواهی خود اقدام به نبش قبر می کند ؛زیرا همچنان معتقد است مرد باید بر روی زن سابق خودش هم تعصب داشته باشد. این جنبه اغراق آمیز از شخصیت کمالی به خوبی مورد استفاده قرار گرفته است. بخشی از فضای طنز در آثار نمایشی با تکیه بر عنصر «اغراق» شکل می گیرد و در این فیلم نیز اغراق رقیق و کنترل شده ای وجود دارد که نمونه دیگر آن در تفاوت میان کمالی و همسر محتشم به عنوان دو قطب مخالف داستان به چشم می خورد که منجر به دعوای میان این دو شخصیت ـ به عنوان یکی از نقاط عطف فیلم ـ می شود. چیدمان مناسب بازیگران یکی از ویژگی های مهم فیلم، چیدمان مناسب بازیگران در اطراف نقش اصلی فیلم است. سه فردی که همیشه کمالی را همراهی می کنند و دامادها و دخترهای او به معرفی بهتر این شخصیت و ارائه بازی بهتر و روان تر از عطاران کمک شایانی کرده اند و دیگر نیاز نیست تا او کلیت بار طنز را یک تنه به دوش بکشد و به تنها نقطه اتکای فیلم تبدیل شود، بلکه حضور این شخصیت ها در کنار او به بارور شدن جنبه های مختلف بازی کمالی کمک می کند. این چیدمان که تاحدودی یادآور فیلم های مافیایی و پدرخوانده ای است، گاهی حالت «بادی گارد» را نیز برای کمالی به وجود می آورد. البته این ریز بینی در بخش های دیگر فیلم نیز دیده می شود و مثلا سرباز کلانتری هم که عبارت «دروغ می گی» را به کار می برد، نمونه مناسب انتخاب خوب بازیگران فرعی است که با تکرار به اندازه یک جمله مانع از تبدیل یک شوخی جذاب به یک هجو بی مزه می گردد. ویژگی مهم دیگر فیلم غنای تصویری آن است. بخشی از ایده های فیلم از طریق جلوه های ویژه اجرایی شده که این مساله ظرفیت تازه ای را به بخش طنازانه فیلم اضافه کرده و مانع از آن می شود که طنز فیلم در کلام محدود بماند. در فیلم از سنگ قبرهای مختلف به عنوان «جدا کننده» استفاده شده و در مواقعی این سنگ قبرها اتفاق های بعدی را نیز پیش بینی می کند. توجه به جزئیات در فیلم بسیار مشهود است. مثلا در سکانس پایانی فیلم قاب عکسی بر روی دیوار خانه است که متعلق به دختر اول کمالی و داماد خانواده است که در آن، روی صورت دختر که لباس عروس بر تن دارد، چادر انداخته شده که این هم می تواند نشانه دیگری از غیرت افراطی کمالی باشد که حتی در خانه خودش و در محیط شخصی زندگی اش نیز تمایل ندارد عکسی واضح از دخترش دیده شود. در پایان ذکر این نکته ضروری است که فیلم نیاز به درجه بندی سنی دارد. برخی شوخی های فیلم مناسب مخاطبان کودک و نوجوان نیست و حتی اصرار کمالی بر ازدواج با همسر محتشم و استدلالی که بیان می کند از جنس شوخی هایی است که صرفا در فیلم های بزرگسالانه قابل طرح است و در چنین شرایطی عدم درج درجه بندی سنی، ممکن است بر ذهن مخاطبی که با پدر و مادرش به تصور تماشای یک کمدی به سینما آمده، تاثیری سوء بگذارد.