جستجو در سایت

1397/05/30 00:00

سرزمین بدون نقد

سرزمین بدون نقد

 

  1. «سرزمین بدون نقد»​


«هزارپا»، پرفروش‌ترین فیلم تاریخ سینمای ایران، طبق سنتِ گیشه، کمدی است.  در اینکه هزارپا فیلمی مبتذل است، شکی نیست. در اینکه سازندگان فیلم بر روی  زوج عطاران-عزتی و شوخی‌های جنسی برای موفقیت در گیشه حساب کرده‌اند شکی  نیست، امّا، مسئله این است این نوع فیلمسازی تا کی ادامه خواهد داشت و چرا  تا به حال ادامه داشته است؟ چرا به قول «سعید عقیقی» قانون فیلم‌فارسی هنوز  عمومیت دارد: «قانون بقای فیلم‌فارسی مثل قانون بقای ماده و انرژی است: از بین نمی‌رود و نابود نمی‌شود، فقط شکلش تغییر می‌کند.»  به گمانم این موضوع بیش از هر چیز به نبود سیستم انتقادی درست در سینمای  ایران مربوط است. زمانیکه نقد خاصیت اصلی خودش، سنگ محک بودن، را از دست  می‌دهد و بود و نبودش هیچ فرقی نمی‌کند، هر چیزی تولید می‌شود و مخاطب  بی‌چاره هم باید شانس خودش را با کمدی‌های گیشه آزمایش بکند- غالبا هم این  چرخونه شانس بر روی باخت می‌ایستد.
 

نقدهایی که بر روی فیلم هزارپا در اینترنت منتشر شده بودند را خواندم.  نمی‌دانم هزارپا وضعیت اسف‌بارتری داشت یا اینکه اوضاع نقد نویسی‌مان.  زمانی که در ایران فرهنگ نقد وجود نداشته باشد، باید به اوضاع این چنینی  گیشه عادت کرد. در این بین استثناهایی وجود داشتند که در حال انجام «وظیفه»  خویش بودند، امّا، به قدری ناملایمت دیده‌اند که نگو و نپرس. «مسعود  فراستی» و یا «سعید عقیقی» را مثال بیاورم کافی است؟ تأسف‌آور آنکه این  چنین منتقدان خوب به حاشیه رانده شده‌اند و منتقدهای در باطن «روابط عمومی»  جای آنان را گرفته‌اند.
 

دوست کم‌سوادی گفته است: «در بخشی از داستان، زمانی که ترمز ماشین رضا  از کار می‌افتد و وی با سرعت زیاد در حال تردد است، سکانس بُرش خورده و به  یکباره رضا را می‌بینیم که نشسته و در حال گفتگو است، بی آنکه بدانیم چگونه  ماشین متوقف شد؟ افرادی که به دنبال او بودند چه شدند!؟ یا در سکانس  تیراندازی، همه چیز به یکباره پایان می‌پذیرد بی آنکه دلیلی برای پایان  داشته باشد!» قطعا این دوست عزیزمان چشم‌اش را بر روی ژانر فیلم بسته  است. هزارپا تریلر و یا داستان پلیسی نیست که بخواهد جزئیات حوادث اکشن را  بیان بکند. هزارپا کمدی است و تعریف ژانر یکسری اختیارات را در خدمت مؤلفان  قرار می‌دهد: «کمدی به منزله‌ی یک ژانر عمدا تن به استلزام‌های رئالیزم  نمی‌دهد- که با توجه به آنچه از کمدیِ فیلم به میراث رسیده چندان تعجب‌آور  نیست. با این حال کمدی ژانری است که قرار است یک کارکرد اجتماعی و  روان‌شناختی مفید داشته باشد، به دلیل اینکه کمدی عرصه‌ای است یا عرصه‌ای  را فراهم می‌کند که در آن تنش‌های واپس‌رانده شده می‌توانند به نحوی بی‌خطر  آزاد شوند.»[۱] حال قسمتِ دوم عبارت قبل را با کج‌فهمی که همان دوست کم‌سوادمان دچارش شده مقایسه کنید: «گفته  می‌شود ساخت کمدی یکی از دشوارترین تصمیمات در سینماست چراکه باید مفاهیم و  پیام‌های اجتماعی را در موقعیت کمیک گنجاند و به واسطه آن مخاطب را به  خنده واداشت، در حالی که او به مصیبت‌های خویش می‌خندد و [از] درون فردی  آگاه‌تر شده.» قطعا کمدی‌های خوب تاریخ سینما را به یاد نمی‌آوریم که  «مفهوم» و یا «پیامی» در آن گنجانده شده باشد. شاید این دوست عزیزمان فیلم  مورد علاقه‌اش «مصادره» بوده؛ فیلمی که حامل پیام مهمّی بود و اختلاسگران  را رسوا کرد!
 

دوست به ظاهر فمینست‌دوستی این چنین گفته: «نکته قابل تامل وجود  شوخی‌های سخیف با جنس زن در فیلم است که در سال ۹۷ و با تفکرات فعلی جامعه  جهانی و ایرانی همخوانی ندارد و نشان دادن خنگ بودن زنان و یا دایم دنبال  شوهر بودنشان، از جمله مواردیست که وقتی از دل اثری به امضای ابوالحسن  داوودی برمی‌آید، بدجوری دل بیننده حرفه‌ای‌تر سینما را می‌شکاند.» این  دوست رنجورمان هم ژانر فیلم را فراموش کرده. فیلم ضدزن است؟ بله، قطعا؛  امّا بنا به این دلایل دوستمان، نخیر. در کمدی مرسوم است که شخصیت‌ها  «جهل‌»شان پررنگ‌تر نمایش داده ‌شود تا از طریق اغراق بتوان ببینده را مجهز  به ذره‌بینِ شخصیت‌بین کرد. آیا رضا و منصورِ فیلم خنگ نبودند؟ به خصوص  منصور؟ این دوستان جهانی و البته حرفه‌ایِ سینما شاید با متنِ شکسپیر-  البته اگر وی را بشناسند- روبرو شوند هم، همین ایرادات را بگیرند؛ امّا، به  هر حال برای آنان شاید آموزنده باشد که هنر، قواعد خاص خود را دارد و سیر  در تاریخ هنر مبیّن است: «آقا، او زن مطبخ و همه‌ی وجودش چربی است و من  نمی‌دانم او را به چه مصرفی برسانم جز اینکه او را به صورت چراغی درآورم که  برای سوخت خود از خودش روغن می‌گیرد. مطمئنم که پاره‌های لباسهایش و چربی  آنها به قدر یک زمستان قطبی دوام خواهد داشت و اگر تا روز قیامت زنده باشد  یک هفته بیشتر از تمام دنیا خواهد سوخت.»[۲]
 

این روند را دیگر ادامه ندهم. صرفا خواستم گریزی بزنم و از وضع نقدمان  بگویم. نقد که به این سطح از سفاهت افتاده مجبور است برای ظاهر هم شده –به  هر قیمتی- حساب کمدی‌های گیشه را برسد. در نتیجه هیچ‌گاه کمدی خوب و بد  مشخص نشده؛ اصلا هیچ‌گاه فیلم خوب و بد مشخص نشده؛ پس «هزارپا» بیش از هر  چیزی معلولِ فرهنگ نقد گریز ماست که سال‌ها است در گیشه‌ی سینما با  فیلم‌فارسی مقابله می‌کند. «هزارپا» هم فیلمی است نه چندان مهم، امّا،  معدود صحنات خوبی دارد که به راحتی می‌تواند فیلم را از مزخرف‌های همچون  «آینه بغل» و غیره متمایز بکند؛ مثلا در جاییکه منصور، الهام را به  رستورانی می‌برد. یک نمای نقطه نظر از رضا داریم که به کیف پول فردی نگاه  می‌کند. این صحنه و تضاد درون صحنه از آن جنس کمدی‌های خوبی است که فیلم و  فیلمساز نشان می‌دهند چیزهایی از سینما می‌فهمند؛ امّا دریغ آنکه به گیشه  باج داده و هر تیکه و فحش جنسی را به فیلم بسته‌اند تا فروش فیلم تضمین  گردد. و دریغ از نقد الکن‌مان که توانایی تحلیل و «نقد» به ما هو نقد را  ندارد. در انتها و برای آنکه در این راه تاریک، پرتویی بیافکنم بر  روزنه‌های امید؛ می‌توانم شما خوانندگان این نوشته را به یادداشت «علی  فرهمند» راجع به هزارپا ارجاع بدهم؛ یادداشت فرهمند آن چیزی است که بویِ  «نقد» واقعی می‌دهد.
 

__________
 

۱: کتاب مفاهیم کلیدی در مطالعات سینمایی، سوزان هیوارد، ترجمه‌ی فتاح محمدی، نشر هزاره‌ی سوم، صفحه‌ی۲۷۲.
 

۲: کتاب مجموعه آثار نمایشی ویلیام شکسپیر، نمایشنامه‌ی کمدی اشتباهات،  ویلیام شکسپیر، ترجمه‌ی دکتر علاالدین پازارگادی، جلید اول، صفحه‌ی ۱۵۳.