جستجو در سایت

1399/11/11 00:00

نقد و بررسی قسمت سوم و چهارم سریال وانداویژن

نقد و بررسی قسمت سوم و چهارم سریال وانداویژن

به نام خدا


چند روز پیش پل بتانی (ویژن) گفته بود قسمت چهارم مغزتان را منفجر میکند. ٱقای بتانی... غیب گفتی!!!ما الآن مغز هم نداریم.و میخواهیم با قلبمان به بررسی و نقد قسمت سوم و چهارم سریال وانداویژن بپردازیم:


هشدار/این متن حاوی اسپویل داستان میباشد. پس به هیچ وجه آن را قبل از 

تماشای فیلم مطالعه نکنید.


قسمت سوم را موقتا کنار میگذاریم؛چرا که در  کنار قسمت های 1 و 2 تنها و تنها مقدمه و نقطه سر خطی بودند برای قسمت 4 و دنباله ی جهان سینمایی مارول. پس وانداویژن یک اسپین آف و سرگرمی موقت و یا پیش در آمد و... نیست. فیلم آقای مت شکمن و کمپانی مارول، جزئی از جهان mcu یا یونیورس و جهان مارول است. پس تماشای آن برای شروع فاز جدید شدیدا لازم است. البته فقط برای طرفداران مارول و فیلم های ابر قهرمانی.

در قسمت چهارم ما بسیاری از نکات مهم شروع این فاز جدید را تماشا کردیم. از همان ابتدای کار، مخاطب فعال و مارول دوست به سادگی میفهمد که تکه های بدن آدم هایی که در یک بیمارستان به هم وصل میشوند، دقیقا در زمانی اتفاق می افتند که در انتقام جویان:پایان بازی، هالک با دستکش بشکن میزند و نیمه ی موجودات ناپدید شده را بر میگرداند(که بعد به هم ملحق شدند و آن صحنه ی حماسی انتقام جویان را پدید آوردند). اما سوال اینجاست؟؟؟!!!!

واندا که انتقام خود را از تانوس گرفت. پس چرا دارد این کار را میکند.؟

بگذارید پله پله به پاسخ نزدیک شویم.

به بیمارستان باز میگردیم. مونیکا رمبو که وی نیز جزو ناپدید شده ها بود به دنبال مادر خود میگردد و پس از اینکه میفهمد وی سه سال است که مُرده، بعد از گذشت مدتی به سمت سورد*میرود. ( سورد: یک کمپانی مانند شیلد که برگرفته از کمیک های مارول است و این نکته را ثابت میکند که مارول کم کم دارد با کمیک های خود ور میرود.رئیس این کمپانی مادر مونیکا رمبو بود. )

همزمان با این اتفاقات، وقایع انتقام جویان 4 پایان یافته،تونی استارک مرده_کاپتان امریکا پیر شده_ثور به نگهبانان کهکشان پیوسته _ناتاشا رومانوف مرده و فاز چهارم مارول آغاز میشود. نقطه سر خط..........

اما در این میان دو کراس اوور باقی ماندند.

1_فالکون و سرباز زمستان که پس از وانداویژن در شش قسمت منتشر میشود.

2_ خود وانداویژن که از قرار معلوم دارد با درست کردن این بُعد موازی /این مولتی ورس/این یونیورس یا هر اسم دیگری، غم از دست دادن ویژنی که در انتقام جویان جنگ ابدیت درگذشت را جبران کند و خود را در آرمان شهری رویایی گیر بیندازد.

 وی پس از انتخاب وست ویو به عنوان محل سکونت با ویژن ذهنی اش، به دوره های مختلف زمانی سفر میکند. (البته نویسندگان مارول کمیک با استعداد و توانایی های بی حد و حصر خود به بهترین شکل این ادای دین را به داستان فاز چهارم ربط دادند)

مونیکا رمبو پس از ملاقات جیمی وو که در مرد مورچه ای مامور حبس خانگی اسکات لنگ بود به دورن مولتی ورس هدایت شده و فلش بک های دو قسمت قبل به تصویر کشیده میشوند.

نکته ای که راجع به جهان سینمایی مارول وجود دارد پیوستگی و انسجام آن است که باعث میشود دوران چارلی چاپلینی تکرار شوند. (چارلی چاپلین بزرگ، در زمان فعالیتش در سینما به عنوان کارگردان و بازیگر به چنان شدتی در جهان شناخته شده بود که مردم با دیدن اسم آن روی پوستر فیلم، بدون اینکه حتی نام فیلم را بخوانند_چه برسد به دیگر معیار های فیلم مثل ژانر یا... _به داخل سالن میرفتند. چون اطمینان داشتند راضی به بیرون می آیند.)

تاریخ دوباره تکرار میشود. طرفداران مارول که به فایگی و این کمپانی اعتماد کامل دارند، حتی اگر امتیاز این سریال 0 هم شود بدون کوچک ترین تردیدی به تماشای آن مینشینند. چرا که میدانند با شگفتی خدایان جدید سینما طرف اند. خواهیم یا نخواهیم این یک واقعیت در تاریخ سینماست. واقعیتی که میگوید 50 درصد از آینده ی سینمای پس از کرونا در دست فیلم های ابرقهرمانیست.

این یک شعار نیست بلکه حاوی یک نکته است. (رئالیتی و حقیقت)


به بحث برمیگردیم. فلش بک هایی که در طول قسمت 4 مشاهده کردید در کنار موسیقی دلهره آور.. هیجانی اثر که کم از موسیقی ماندگار سیلوستری ندارد هر لحظه هیجان کار را بالا می‌برد. مرد فاضلابی_کی اینکار رو باهات میکنه با صدای جیم وو _هلیکوپتر تغییر شکل یافته ای که خود مونیکا رمبو اول کار به درون مولتی ورس فرستاد و غیره و غیره. همه و همه خبر از اتفاقات هیجان انگیزی در mcu میدهند.

هیجانی که مخاطب را به هر شکل  ممکن گیج می‌کند. شما در طول فیلم، فیلم نمیبینید. چرا که برای دیدن فیلم به دوربین نیاز است. شما حتی نمیتوانید بفهمید دوربین کدام است. وقتی سریال در جهان های موازی اتفاق می افتد ذهن شما نیز آن جهان ها را با داستان پردازی قوی نویسندگان میبیند. شاید مت شکمن به عنوان کارگردان با این جهان سینمایی کمی فاصله دارد و غریب است، اما نویسندگان این فقدان را جبران کردند. حقیقتا احسنت به این کمپانی.

بگذریم؛ذهن شما که همزمان وقایع و اتفاقات موازی را با در هم شکستن قوانین دوربین و فیلمبرداری میشکند، ابعاد قضیه را نیز تحلیل می‌کند. در قسمت 3 شما شاهد رفتن مونیکا و بازگشت ویژن به خانه شدید. ویژنی که در آخر قسمت 3 نزد واندا آمد و سر و شکلی عادی داشت، در قسمت 4 و در همان فلش  بک مُرده و چون مرگش در انتقام جویان جنگ ابدیت نشان داده میشود. گویی که واندا خود دارد دوره های زمانی رویایی اش را عوض میکند تا از چیزی فرار کند. انگار دارد ابعاد و خطوط موازی را جایگزین هم میکند. به قول مهندس جدید سورد و رمبو(اطلاعات ما فعلا به یک چیز محدود است):

(همه اش کار واندا است.)*

ادامه دارد...