جستجو در سایت

1399/12/04 00:00

نقد فیلم مارینی بلک باتم (ma Raineys black Botton)

نقد فیلم مارینی بلک باتم (ma Raineys black Botton)

نقد فیلم ما رینی بلک باتم

           

                    (Ma Raineys black Botton) 


به نام خدا


فیلم مارینی بلک باتم روایتی کاملاً نو از گره ای کاملا کهنه است...

قبل از اینکه به نقد اصلی بپردازیم به احترام چادویک بوزمن فقید، چند خطی راجع به وی مینویسیم.

پادشاهی که همیشه پادشاه خواهد ماند.کسی که مرگ در فرهنگ آن پایان راه نیست. سلطان پلنگ های واکاندا و مردی با اراده و دیانت. اراده ای که وی را به یکی از مستحکم ترین لژ های هنر بازیگری تبدیل کرد و ننگ به این طبیعت که طبع ذاتش گرفتن بزرگان است.گرفتن خوبان...

        

                           نقد فیلم مارینی بلک باتم

فیلم مارینی، از همان ابتدا رویکردی مثل فیلم the boys in the band که چند وقت پیش منتشر شد دارد. در واقع تمام نمایشنامه های تئاتری روی پرده سینما چنین  عملکردی دارند.

فیلم هایی از این قبیل ابتدا با یک ماجرای کوتاه و رسیدن چند شخصیت به هم و به یک مکان آغاز میشود و سپس ماجرای اصلی در لوکیشنی ثابت به گونه ای روایت میشود که مخاطب کوچک ترین احساس خستگی نمیکند. در مقایسه با پسران در گروه، باید برای مارینی دست و جیغ و هورا کشید. چرا که هم زمانش مناسب ساختارش و هم ساختارش مناسب زمانش بود. از این نقطه به بعد امکان اسپویل داستان وجود دارد پس اگر قصد تماشای فیلم را دارید اطمینان حاصل کنید که پشیمان نخواهید شد.


برخی می‌گویند به خاطر مرگ ناگهانی چادویک بوزمن با سرطان، خداحافظی دوستداران سینما و حتی بیشتر مردمی که وی را فقط با پلنگ سیاه مارول به یاد آوردند با وی ناتمام ماند و میتوان با فیلم پلنگ سیاه 2 که احتمالا در سال پیش رو اکران میشود با وی خداحافظی راحت تری کرد. خداحافظی که نه فقط مانند بلک ویدو برای جدایی وی از جهان سینما باشد، بلکه برای جدایی اش از جهان فانی...

در هر صورت؛چادویک بوزمن در آخرین فیلمی که قبل مرگش بازی کرده، یعنی همین مارینی بلک باتم به گونه ای هنر بازیگری و هنر فرورفتن در نقش را به رخ میکشد که بدون شک باید آن را برای اسکار در نظر گرفت. این مسئله راجع به همه‌ی بازیگران این فیلم صادق است و از بزرگترین نقش که مارینی است، تا کوچک ترین نقش مثل سیلوستر، همه و همه به بهترین شکل ممکن با روایت که از روی داستانی واقعی بود ارتباط برقرار میکردند.

فیلم، اقتباسی از نمایشنامه تئاتر آگوست ویلسون بزرگ است که توسط جورج سی وولف به فیلم تبدیل شد.

این چیزی است که کاملا روشن است اما چیزی که مشخص نیست این است:

چطور این فیلم کوچک ترین حس تنفر، خستگی یا زدگی از خود را به مخاطبش نمیدهد. عاملی که امروزه کمتر به آن پرداخته می‌شود.

این جادوی قلم ویلسون است یا سحر دوربین سی وولف؟! شاید هیچکدام نباشد.

شاید گزینه سومی هم وجود داشته باشد. اما به نظر شما گزینه سوم چه میتواند باشد؟

شاید ریشه و فلسفه ی فیلم...


همان طور که در ابتدای نقد خواندید، این فیلم به روایتی متفاوت از سایر روایت های مصائب رنگین پوستان در جامعه دهه 20 و 30 امریکا میپردازد. چیزی که ما در فیلم کتاب سبز نیز شاهد آن بودیم.

شاید بطن اثر این باشد :سیاه پوستانی که پولی برای سفید ها در نمیآورند با سگ فرق نمیکنند و آنانی مثل مارینی که صدایش برای پول در آوردن مهم است و نه خودش، بعد از دوشده شدن توانایی اش با وی همانند یک حیوان رفتار میکنند.

بنده زیاد به کلیت نظام فیلم نپرداختم و الا خیلی بیشتر از این حرف ها فلسفه در داستان آن نهفته بود.

از بحث و انکار خدا تا رسیدن به این نکته که خدا از سیاه پوستان متنفر است بگیرید تا روانپریشی غیرقابل پوشش که مرحوم بوزمن به بهترین شکل ممکن آن را برای بیننده از آب در می آورد و در لحظاتی واقعا فراموش میکنیم که داریم فیلم میبینیم(با در نظر نگرفتن این نکته که ماجرای این داستان حقیقی بود).


در نقد فیلم هندی دل بیچاره به نکته ای اشاره کردم مبنی بر اینکه آخرین بازی ها همیشه خاص اند. با این که چندین مثال و مصداق هم آورده شد اما این فیلم مهر ثبت محکمی را به این نظریه زد. حقیقتا همیشه آخرین بازی ها از بقیه خاص اند. 

فیلم زمانبندی بسیار دقیق و روایتی دقیق تر دارد. از هیچ وقتی برای به تصویر کشدن مصائب سیاه پوستان امریکا دریغ نمیکند. چه از لحاظ حرف و چه از لحاظ عمل.


فیلمهایی که راجع به این قشر و این محتوا ساخته میشوند به شدت مقدس و به شدت سینمایی اند.به دور از مبالغه یا زیاده روی در بزرگ کردن یک مسئله،به تصویر کشیدن دغدغه های اجتماعی با هنری به مثال هنر هفتم کار هر کسی نیست. سلطان تئاتر برادوی و وودویل نیز با بهترین تئاتر هایشان نمیتوانند تاثیر سینما را بر مخاطب بگذارند. همین است که سینما را خاصه از سایر هنر ها کرده. زاویه دوربین میتواند چیز هایی بگوید که هیچ تئاتری توان گفتن یا حتی تفکر به آن مسئله را ندارد. چه برسد بخواهد با آن دغدغه و مصیبیتی اجتماعی را بیان کند.

فیلم مارینی بلک باتم روایتی کاملاً نو از گره ای کاملا کهنه است. روایتی که به قول یم آشنا، میشنوی و میروی و بعد از چند مدت از شنیدن از آن سیر میشوی. چیزی که اگر در موقعیتش قرار نگیری نمیتوانی درکش کنی، چه برسد به اینکه روایت سینماییش را بفهمی و لذت ببری. خوشا به حال آنان که مصیبت هایی را دیده اند که بعد از دیدن روایتش، بیشترین لذت را از آن برده باشند. در کنار دیگر معانی، این معنای سینماست.!