یک نقد کوتاه
هدف چیست؟ هدف ما از زندگی کردن چیست؟ هر فرد در طول دوران زندگی اش می بایست هدف و رویایش را پیدا کند و در راستای تحقق آن رویای شیرین قدم بردارد. چه کاری را دوست دارید؟ به چه حرفه ای علاقه مند هستید؟ در چه زمینه ای استعداد دارید؟ این ها سوالاتی است که پاسخشان هدف و یا اهداف یک فرد را در طول زندگی اش مشخص می کند. حال من از جناب منوچهر هادی یک سوال دارم. آیا ساخت سریالی چون گیسو جزئی از اهداف شما در زندگی است؟ پاسخ این سوال نقش شما را در سینما و تلویزیون و شبکه نمایش خانگی مشخص میکند. شما برای خلق یک اثر هنری فیلم می سازید یا برای جیب خود؟ سوال ساده است و پاسخش ساده تر.
تیپیکال آثار هادی استفاده از بازیگران نامدار یا خوش چهره است تا با کمک آنها بتواند مخاطب جذب کند(انگار که خود می داند آثارش چندان هم جذاب نیست) بعد از انتخاب بازیگرانی معروف نوبت به انتخاب لوکیشن های لوکس و بعد ماشین لوکس تر می شود و در قدم آخر فیلمنامه. اگرچه در ساخت یک فیلم و یا سریال فیلمنامه حرف اول را می زند ولی اگر به تاریخچه ی آثار هادی نگاهی بی اندازیم پی به بی اهمیت بودن نقش فیلمنامه برای او در آثارش می بریم. برای مثال در عاشقانه زندگی محمد رضا گلزار و ساره بیات با گم شدن سگی از هم می پاشد یا در سریال دل که عروس روز عروسی اش گمشده است و سه قسمت اول صرف پیدا کردنش می شود. بازیگران کارگردانی نشده اند و حتی نقش خود را بخوبی نمی دانند.آیا شخصیت های این اثر به درستی پردازش شده اند؟ آیا مشکلات و رفتار های این شخصیت ها به پیشبرد داستان کمکی می کند؟ ساره بیات پزشک زنان است که از بیماری روحی روانی رنج می برد ولی برای امرار معاش طبابت می کند! و در فراغت شوهر سابقش را تعقیب می کند.آیا با تعقیب کردن مشکلاتشان حل می شود؟ آیا به زندگی مشترک باز می گردند؟ حواب سوال شما در قسمت بعد پاسخ داده خواهد شد یا قسمت بعد تر. حال به محمد رضا گلزار ، مرد همه فن حریف سینما، و نقشش نگاهی می اندازیم. در ابتدا با ماشین دوست نه چندان صمیمی اش مسابقه می دهد تا بتواند زندگی اش را بگذراند تا اینکه ماشین چپ کرده و گلزار از این اتفاق بسیار ناراحت و نگران می شود، چرا؟ چون اگر کارکتر هومن سیدی ، که عاشق ماشینش است ، بویی از این تصادف ببرد سر به تن او نخواهد گذاشت. چندین قسمت می گذرد و هومن سیدی از تصادف با خبر می شود و در آخر با دو شوخی و طعنه ی کلامی سر و ته قضیه هم می آید!! این فرم برای شما آشنا نیست؟ داستانی با موضوعی ظاهرا جذاب و باطنن پوچ که برای شما گره هایی ایجاد می کند و قسمت ها طول می کشد تا این گره گشوده شود، تکرار در شکل های مختلف و کش دادن موضوعی به دلایل کاملا پیش پا افتاده. اگر سریال های اخیر هادی را(خصوصا گیسو) با سریال های بی محتوای ترک مقایسه کنیم چندان تفاوتی در فرم و محتوای آنها نمی بینیم. بقول بهزاد عشقی سریال های ترکی مانند جاده ای بی انتها اند ،لحظه ای که فکر می کنی جاده به انتها رسیده و به مقصد نزدیک شده ای با میدانی رو به رو می شوی و حال باید تمام مسیر از نو طی کنی. سریال های هادی نیز چنین اند تماما تکرار تکرار تکرار . اگر ماهواره ندارید و از ندیدن سریال ترکی رنج می برید به هیچ وجه آثار هادی را از دست ندهید.
این یک نقد کوتاه است و جایی برای بررسی فاجعه ای چون گیسو نیست . کاش منوچهر هادی پی ببرد که دیگر جایی در سینما و تلویزیون ندارد و یا شاید این موضوع را می داند و با ساخت چنین آثاری به نحوی انتقام جویی می کند.