جستجو در سایت

1399/10/06 00:00

«بی عدالتی و ظلم در عدل آباد»

«بی عدالتی و ظلم در عدل آباد»

     کرونا، بی حوصلگی ناشی از آن و بسته شدن سینماها، باعث شد تا مدتی از فضای فیلم و سینما بدور باشم، امشب فرصتی دست داد تا خروج ابراهیم حاتمی کیا را ببینم؟! و عمیقا به فکر فرو بروم. "خروج" بر خلاف آنچه برخی ها گفته اند، نه یک فیلم جاده ای است، نه وسترن و نه یک درام، "خروج" مرثیه ای است که ابراهیم آن را می سراید. یک فیلم روشنفکری محض، که انسان را ناخودآگاه یاد الکساندر سولژ نیتسین، نویسنده ناراضی اتحاد جماهیر شوروی سابق می اندازد؟!
    در جستجوی نام الکساندر سولژ نیتسین، در گوگل، معرفی او، به شکل عجیبی با کلمات متضاد همراه شده است:
    خائن یا پیامبر، ناراضی یا آیت اله روسی، منتقد یا مصلح، نویسنده یا مورخ، ادیب یا تاریخدان، زندگی نه با دروغ، سرگشته بین واقعیت و خیال...

     دورنمای آثار سولژ نیتسین، بی عدالتی و زجرهای تحمیل شده به مردم یک دوره خاص از تاریخ شوروی سابق را به نمایش می گذارد، دوره ای که بی عدالتی و ظلم در آن بیداد می کرد. سولژ نیتسین در عین اعتقاد به ایدئولوژی حاکم، روشنفکری بود که بی عدالتی ها را بر نمی تابید، نکته ای که در آثار او مشهود و مستمر بود. این استمرار در آثار ابراهیم حاتمی کیا نیز کاملا مشهود است؟!

     حاتمی کیا در نشست خبری فیلم خروج: "تمام فیلم های من در یک امتداد هستند"؟! 


    "خروج" رمز عبورِ نگاه حاتمی کیا از حقیقت به واقعیت است. تحول در اندیشه؛ و خروجی ناشی از آن در او، از به رنگ ارمغان شروع شد با "پدر"، "دعوت"، "گزارش یک جشن"، "چ" و "بادیگارد" ادامه یافت و "خروج" را باید نقطه عطف روند آغاز شده محسوب نمود. حاتمی کیا در "خروج" همزمان با تشریح اتفاقات رخ داده در منطقه ای فرضی به نام "عدل آباد" ( فراتر از یک روستا و حتی یک شهر )، خودِ متحول شده را به نمایش می گذارد. لذا در نقد فیلم "خروج"، این شکل، فرم و محتوی فیلم نیست که باید مورد تجزیه و تحلیل قرار گیرد، بلکه اظهارات، حرکات، خواسته ها و تمایلاتِ رحمت ( ابراهیم حاتمی کیا ) است که باید فریم به فریم مورد توجه قرار گیرد. حاتمی کیا در این فیلم، مکنونات قلبی خود را با صداقت هر چه تمام، روی دایره ریخته و تعزیه ای را می سراید که ده ها سال قبل الکساندر سولژ نیتسین سروده بود؟!

    چون تعریف درستی از سینمای روشنفکری در ایران در دست نیست، دارندگان برخی ادا و اطوارهای خاص، صاحبان ریش توپی و سبیل قیطانی، افراد دارای تیپ و قیافه فکل کراواتی و مخالفین با نظام سیاسی حاکم، نمونه های مجسم روشنفکری در جامعه معرفی می شوند و در نتیجه، فیلم های ساخته شده آنان، که عموما بر پایه مخالفت با دیدگاه های نظام سیاسی و عناصر حاکم بر شئونات شخصی و اجتماعی آن نظام است و اغلب شکل و فرم تمثیل، اشاره و استعار را دارند، بعنوان فیلم روشنفکری معرفی و سازنده فیلم  فردی روشنفکر و دارای شخصیتی متمایز از جامعه معرفی می شود، در این میان آنچه مغفول می ماند، اینکه، یک بچه مذهبی نمازخوان، روزه بگیر، جبهه رفته، دلسوز، بُرخورده با عناصر نزدیک به حکومت هم میتواند یک روشنفکر محسوب شده و با همان شیوه ها و حتی فراتر از آن، به خلق آثار ماندگار در سینمای کشور اقدام نماید؟! ابراهیم حاتمی کیا، سال ها به همین دلیل، در سایه ماند و به لقب روشنفکر مفتخر نشد؟!


    ابراهیم در "خروج"، دست بکار بزرگی می زند، او بر خلاف بسیاری از فیلم سازان به اصطلاح روشنفکر، در این فیلم، دست از اشاره و استعاره بر میدارد و به نماد پردازی؛ و عینیت بخشیدن به واقعیات موجود در جامعه در شکل حقیقی خود، در قالب اتفاقات رخ داده در روستائی به نام "عدل آباد"، از دریچه دوربین همت می گمارد. این روشی است شجاعانه و خلاقانه، که هر کارگردانی جرئت ورود به آن را پیدا نمی کند.

    "خروج" پر از نماد ها و تضاد هاست، عین شخصیت سولژ نیتسین است، عین ابراهیم حاتمی کیاست. از نمایش یک فرد روحانی بعنوان سمبل ریاست جمهوری گرفته؛ تا "عدل آباد"، محلی فراتر از یک روستا؛ و مردم آن، بعنوان قشر آسیب پذیرِ جامعه؛ و در مقابل، مجیزگویان، زورگویان، معذوران، ماموران، مشاوران و غیره. حاتمی کیا حق داشت از دستِ دست اندرکاران جشنواره فیلم فجر عصبانی باشد، گردانندگان این جشنواره هم در مهندسی آرا، شاید دست کمی از عناصر ذکر شده بالا نداشته باشند؟!

    حاتمی کیا در این فیلم، بیش از آنکه به فکر کشاورز و زمین و نفت و .... باشد، در حال کلنجار رفتن با خود است، او که گمان می بُرد، "عدل آباد" آخر دنیاست، اکنون آنجا را چنان غرق در ظلم و بی عدالتی می بیند که ناچار از عصیان می شود. اصولا کسی که مکتب شهید آوینی را درک کرده باشد، مگر می تواند شاهد بی عدالتی بوده و ساکت هم بنشیند؟! او در این فیلم، بقدری صداقت از خود نشان می دهد که هر عارفی به راحتی می تواند صدای تشویق و دست زدن مرتضی به ابراهیم را حس کند.؟!

    "خروج" فراتر از یک فیلم و حتی یک بیانیه سیاسی است، حاتمی کیا در این فیلم تکلیف خود را با خود مشخص می کند.
    کامبیز دیرباز خطاب به رحمت:
    در دیدار با رئیس جمهور، چی میخواهی بگی؟ بحث اصلی عدل آباد و زمین و آبه دیگه؟
    رحمت: میشه سیگارم را بدی؟!
    حاتمی کیا عمداً پایان فیلم را باز می گذارد تا با نگاه و سکوت خود، اعلام کند، بعنوان رهبر معترضین "عدل آباد"، که توانسته خود را به "امامزاده پاستور" برسد، حرف های گفتنی زیاد دارد؟!

    به فیلم بپردازیم:
    فیلم پر است از کنایه و دوگانه هائی که جامعه با آنها شکل گرفته؛ روایت ظلمی است که در حق اهالی "عدل آباد" شده است. حاتمی کیا در همان سکانس اول با نمایش حرکت قطاری باری که نفت می برد و نمایش همزمان کشاورزانی که در کنار چاه نفت با مشقت به دنبال آب هستند و بعد قطاری دکوری با بار کاکتوس در اتاق رحمت، به این نکته اشاره می کند که با یک فیلم معمولی سروکار ندارید، قرار نیست امثال رحمت، سهمی از نفت داشته باشند؟! وی در سکانس بعد، با نشاندن هلی کوپتر یک فرد روحانی بعنوان رئیس جمهور در مزرعه رحمت، محافظ وی را در مقابل اعتراض او به تخریب مزرعه اش نشان می دهد که می گوید: "همه چیز باید فدای رئیس جمهور بشود"، اما اهالی "عدل آباد" نظر دیگری دارند:
    "می بینی رحمت، نکبت یقه "عدل آباد" را گرفته، هم زمینهامون را از دست دادیم، هم جونامون آواره شدند."

    "خروج" نمایش عریان دوگانگی نگاه و روایت رسمی از اتفاقات جامعه و نگاه مردم عادی به آنهاست. حاتمی کیا در این فیلم، موضوع اعزام به جبهه، شهید، شهادت، عزاداری و سیاهپوشی و.... را با نگاهی نقادانه مورد توجه قرار می دهد، اعتراض به تضییع حقوق، چه فردی و چه جمعی را، حق اهالی "عدل آباد" دانسته؛ و در مقابل دیدگاه رسمی که اعتراض و طلب حق و حقوق را نوعی جرم تلقی و اعتراض کننده را اغتشاشگر و لایق زندان معرفی می کند، از زبان ملا بر این نکته تاکید می ورزد:
    «پدری که پسرش قربانی امنیت کشورش شده است در مقابل ظلم "دستگاه"؟! چاره ای جز "خروج" برایش باقی نمانده است»؟!.
   وی نقش بانوان در همراهی با مردان روستا در این سفر اعتراضی را، علیرغم نگاه سنتی به نقش زن در روستا، پر رنگ نشان می دهد و تضاد موجود نزد اهالی "عدل آباد" نسبت به نحوه اعتراض و خروج را به زیباترین شکل ممکن به تصویر می کشد. رحمت به تنها کسی که اجازه خروج نمی دهد، سگش است که به او میگوید: این سفر به درد تو نمی خورد، برو پی زندگی ات؟! 
    مهربانو: "کاری که رحمت می کند کار بزرگی است، کارهای بزرگ، آدم های بزرگ می خواهد".؟!

    حاتمی کیا در این فیلم از نمایش کوچکترین اجزای یک حرکت اعتراضی نمی گذرد، او بر خلاف ماموران دولتی که بشدت به گوشی تلفن افراد حساس هستند، نقش شبکه های اجتماعی را برای رسیدن به هدف، بسیار مهم و تاثیر گذار معرفی می کند و با اعلام اینکه "سفرمون عین بمب ترکیده"، بر لزوم پوشش رسانه ای بیشتر سفر از طریق شبکه های اجتماعی تاکید می ورزد. حاتمی کیا در همان حال، پوشش مورد استفاده ماموران اطلاعات از عنوان شرکت" رعد نت" را، با نشان دادن شعار درج شده روی اتومبیل آنها "رعد نت امانت دار حریم شخصی شماست" مورد استهزا قرار می دهد.

     ابراهیم در جریان سفر، زمانی که معترضین به قم و حرم حضرت معصومه (س) می رسند، وابستگی مذهبی، علاقه و التفات خود به نماد ها و شخصیت های دینی را آشکار ساخته، تعلقات دنیوی و استعانت از شخصیت های ساختگی را رد کرده؛ و از زبان ملا به زیبائی هر چه تمام اعلام می کند: "روا نیست جلوی خانم معصومه ایستاده باشیم و چشممون به دنبال کس دیگری ( رئیس جمهور) باشد". این در حالی است که مشاور رئیس جمهور ( شریفی نیا) با لحنی طعنه آمیز میگوید:
    "جای خوبی فرود آمده اید، هر چه می خواهید از خانم معصومه بخواهید و کاری به رئیس جمهور مملکت ایران نداشته باشید.؟! ( گفتمان غالب در جامعه ) کاری که شما کردید گردن کشی از نظام است، حرکت شما یک عمل مجرمانه است، خروج از نظام است، خروج از نظام هم هزینه دارد. اینجا دارالتوبه است تا دیر نشده، توبه کنید.؟!
    ملا: "تو رئیس جمهوری، شاه که نیستی ظلم کنی"؟!
    رحمت: "همتون حرف بزنید، رئیس جمهور هم یکی مثل ماست".

    رحمت در همان حال به حامیان معترضین در طول مسیر و دختری می اندیشید که فریاد میزد: " شما حرف دل ما را می زنین" ؛ و به تعداد کثیری نامه، که با امید به رئیس جمهور نوشته شده؛ و به اهالی عدل آباد و جوانان گرفتار شده در زندان آنجا؛ و.....

    استاد فرامرز قریبیان در نشست مطبوعاتی فیلم گفت: این بهترین و آخرین فیلم من است؛ و ما الان می گوئیم: آقا فرامرز، شما تنها کسی بودی که میتوانستی چنین بازی درخشان و نقش ماندنی را از خود به یادگار بگذاری، آفرین بر این انتخاب...

    ابراهیم با این فیلم نشان داد که خسته است، افکار مغشوش او را رها نمی کند، تنها مانده است، صدای فریاد او به جائی نمی رسد، او آنگونه که باید دیده نمی شود و از این نباید به سادگی گذشت.
    "خدایا، اگر وقت رفتنم رسیده، مرا مثل یک شهید از دنیا ببر"
    با شنیدن این دیالوگ، نمی دانم چرا قلبم یهو فرو ریخت، یاد مرحوم فرج الله سلحشور افتادم، خدا روحش را شاد گرداند، یاد جمال شورجه افتادم، خدا به او شفا بدهد، یاد ابراهیم حاتمی کیا افتادم، ابراهیم جان، موسی، عیسی و کرمعلی را رها کن، ( دیالوگی بر گرفته از صحنه ای در فیلم ) به خودت برس؟!

    در برخی از نقدها راجع به فیلم نوشته شده بود، حاتمی کیا با این فیلم به پایان دهه خود رسیده است؟! اما درست تر این بود که می نوشتند:
    دل قابلیت توجیه دائم را ندارد، یکجا کم می آورد، یکجا بغض میکند؛ و در نهایت می ترکد. نمی شود همیشه با توجیه زندگی کرد و وجدان خود را نادیده گرفت و نسبت به بی عدالتی در حق اهالی " عدل آباد" بی تفاوت بود، در نهایت این عقل، منطق و وجدان است که پیروز میدان خواهد بود.

    "خروج" گفتنی ها زیاد دارد، ما به همین بسنده می کنیم. همانطور که حاتمی کیا گفت، روی فریم به فریم این فیلم کار شده است، اگر طالب رمزگشائی از فیلم هستید، آن را دوباره و البته با تانی بیشتر ببینید.