نان و ماستتان را بخورید؛ سواد را چهکار دارید؟
۱) خبرها را مرور کردم. فایلهای صوتی و تصویری منتشر شده را هم. پرسوجوی مختصری کردم و سری هم به نظرهای جورواجور فضای مجازی زدم. نه، اینجا دیگر نباید ساکت نشست. ظاهراً شهر که خلوت به نظر برسد، بعضیها هوس هفتتیرکشی به سرشان میزند. بازیگری که در کارنامهاش در بیش از دو دهه نقشآفرینی فقط معدودی فیلم قابل قبول هست و در همین معدود هم حضور و بازی او تاثیر چندانی نداشته و برای یک حضور کوتاهِ بهشدت معمولی در یک فیلم تصادفاً سیمرغ بلورین نقش مکملی هم برنده شده، در یک نشست رسانهای چنان چاک دهان کشیده و به خبرنگار و منتقد و سینمایینویس تاخته که آدم از لحن و حس و ادب و نزاکت و تمرکز و تعقل و کلی چیز نداشتة دیگرش انگشت به دهان میشود. اسمش بهناز جعفری است؛ یکی از جمع پُرشمارِ بازیگران معمولی و متوسطالحال سینما و تلویزیون و تئاتر. او با کارنامهای شامل چندین تئاتر (با دو سه تجربة نمایشی قابلتوجه البته) و چندین و چند فیلم بیخاصیت و کلی سریال نامربوط و پرت، چنان از دانش و سواد و علم و آگاهی حرف زده که انگار سقراط حکیم را به جمع پابرهنگان بردهاند. اول از همه با قیاس نامربوط میان خبرنگار و منتقد، سواد بیکرانش را عیان کرده و سپس با خُمار خواندن یک خبرنگار و بلافاصله اتهام «چیزی زدن» به همان و بعد چندتایی لفظ خالهزنکی و سطح پایین در حد «صد سالِ سیاه» ماجرا را ادامه داده و خلاصه گرد و خاکی برپا کرده که بیا و ببین. گناه فرضیِ آهنگر بلخی را پای مسگر شوشتری نوشته و گودرز را به شقایق پیوند زده و ... این چند خط را منِ منتقد و تحلیلگر سینما در تشریح و تحلیلِ این ماجرا مینویسم، نه برای دفاع از خبرنگاران که خودشان اگر بخواهند و بدانند و بگذارند، لابد از خودشان و صنف و عملکردشان دفاع خواهند کرد.
۲) خبرنگاری سینما یک شغل است که ربط چندانی به نقد و تحلیل فیلم و مطالعات سینمایی ندارد و اساساً منتقد فیلم با خبرنگار سینما فرق میکند (مثل تفاوت بازیگر با صدابردار و تدوینگر و گریمور مثلاً). شرمندهام که باید الفبا بگویم که دوستانِ مدعیِ سواد هنوز در همان پایهاند. اینکه خبرنگارِ بیسواد داریم درست است؛ اینکه تعدادشان هم زیاد است و مدام هم زیادتر میشود هم قبول؛ این اما چه ربطی به منتقدان فیلم دارد که بهناز جعفری گفته تقصیر منتقدان است که تنبل و بیسواد و چه و چه هستند و «در جایگاهی ننشستهاند که سریالهای ما را نقد کنند»؟ چنین جایگاه دون و مبتذلی البته که نشستن ندارد، اما اِشکال خبرنگارانِ (احیاناً) بیسواد و سوالاتِ (احتمالاً) کسالتبارشان چه دخلی به منتقد فیلم دارد؟ و اصلاً در مواجهه یا سریالهایی تا این حد ضعیف و کسلکننده مگر کار دیگری میشود کرد؟ برای کارهای سطحی و رقیق سراغ از پرسش و تحلیلِ عمیق میگیرید؟ کی به شما گفته وظیفه خبرنگار تحلیل عمیق و نقد جدی است؟ درباره بقیه امور هم سوادتان در همین حدود است؟ از سوی دیگر، ایرادات و اشکالات منتقدان فیلم ما (که زیاد هم هست) چه ربطی به مسعود فراستی دارد؟ مگر شما را چون فقط بازیگری میکنید با فلان خانم بازیگر مقایسه میکنند یا کردار و گفتار و رفتار او را به پای شما مینویسند. مگر شما باید بهفرض پاسخگوی رفتار خانم ایکس باشید یا کارهای او را (درست یا غلط) کسی به شما منتسب میکند که شما بیسوادانه و عصبی و بیتوجه چنین میکنید. چندتا با سواد – سهل است، حتی کمسواد – در حوزة بازیگری دور و برتان میشناسید که صنف دیگری را چنین بیحذر متهم میکنید؟ فرار به جلوی شما را میفهمم، ولی اول بفرمایید خودتان در سواد و دانش حرفهای و عمومی در چه جایگاهی نشستید که چنین حکمی بدهید. این همه فیلم و سریال نامربوط و ضعیف و مهمل را با همین سواد و دانش بیکرانتان گزینش کردید یا توانایی اندکتان باعث شده بهتر از اینها را به شما پیشنهاد ندهند؟ در این ربع قرنی که با نقد و تحلیل فیلم و فضای سینما همراهم، با وجود همنشینی و همکلامی با عموم بازیگران و دیگر اهالی سینما، به جرات فقط اندکی بینتان (شان) باسواد و دانشی و عالم دیدم. باقی همه شبیه به هم، کمسواد و بیسواد و کمدانش و بیدانش از این پشت صحنه به آن یکی در رفت و آمدند. قبول ندارید خلافش را ثابت کنید. شخصاً حاضرم با هر کسی (شمای مدعی به جای خود) از اهل سینما در هر موضوعی که بخواهید مناظره و مباحثه و گفتوگو کنم تا عیار هر طرف دست بقیه هم بیاید. خودتان حاضرید؟ اتهام موهومِ باسوادی در اوجِ بیمصداقی این روز و زمانه چنان باب شده که کسی نداند سوال میکند این همه علامة دهر از کجا سر از سینما و تلویزیون ما درآوردهاند!
۳) باز هم الفبا؛ نشست رسانهای را عموماً نه برای نقد و بررسی و تحلیل یک سریال، که به دلیل پوشش خبری و تصویری کارهای شما برپا میکنند، به این نیت که شاید اندکی بشود این کارهای ضعیف و غیرتماشایی و بیمخاطب و فراموششدنی را به فضای رسانهها آورد و تبلیغی کرد و تیتری زد و اسمی بُرد. وگرنه مدتهاست این جور چیزها را کسی نمیبیند و اگر هم به هر دلیلی ببیند، هر چیزی را که نقد و بررسی نمیکنند. این جلسهها صرفاً به قصد پروپاگاندا و ذرهای مطرحشدن کارهایی است که در جایی که باید ابداً مطرح نیستند، یعنی در دل و ذهن و پسند مخاطبانی که سالهاست به دلیل همین فقدان سواد و توان و ضعف اجرا و نابلدیِ جاری در پشت و جلوی دوربین از دستشان دادید. پس اگر با نیت قبلی - به قصد تیتر شدن و جنجالسازی و شلوغکاری - به چنین مکانی آمدید، مبارک است. بالاخره موفق شدید - بعد از بیست سال - چند صباحی تیتر یک رسانهها و چهرة مطرح آن باشید. بماند که همینجا هم الفبای ادب و شرط حضور را فراموش کردید و گویا به گفتة خودتان با یک ساعت تاخیر رسیدید. تمرینِ توهین و مشقِ اتهام میکردید یا ناگهان به ذهنتان رسید که چه جای خوبیست برای مطرحشدن؟ با تاخیر یادتان آمد که رگ خوابِ رسانهها را با توهین میشود جنباند؟ لابد یادتان نبود آن بازیگر دیگری که بهخاطر تنش با خبرنگاران سوژه شد، نامش لیلا حاتمی بود. بازیگرِ درجهیکِ این سینما، با کلی اعتبار داخلی و جهانی و توان فوقالعاده و هوش سرشار و کارنامة چشمگیر. از همه مهمتر او به دلایل گوناگون در آن اختلاف محق بود و تازه باز به فرض محقبودن ادب نگه داشت و بحث را مثل شما چیپ نکرد. الفبایی دیگر؛ تنشسازیِ یک بازیگرِ معمولی در نشست رسانهای یک سریال معمولی کجا و لیلا حاتمی سر صحنة رگ خواب حمید نعمتالله کجا؟
۴) گفتم نعمتالله و یادم افتاد که انگار پرسشی دربارة کار نویسندگی برادرش جرقه این بلوا شده است. گویا گفتهاید آنها که بین دیالوگهای سعید نعمتالله و عالیجناب مسعود کیمیایی نسبت و شباهتی میبینند بیسوادند و کیمیایی را هم نمیشناسند. من اما کیمیایی را خیلی خوب میشناسم، همانطور که بقیة سینماگران این کشور را و تاریخ این سینما و تاریخ سینمای جهان را هم عین کف دست میشناسم و باز هم میگویم دیالوگنویسیِ سعید نعمتالله کوششی خام و کاریکاتوری و سطحی و ناشیانه به قصد تقلید حال و هوا و حس و حال و لحن و آهنگ و عمق دیالوگنویسی و شخصیتپردازی آقای کیمیایی است. این را من میگویم، نه آن خبرنگاری که یا آنقدر محجوب و مظلوم یا شاید هم بیزبان و ای بسا بیسواد است که نمیتواند برای حرفش جلوی شلوغبازیِ شما ادله بیاورد و ادعایش را ثابت کند. چون چنین است چطور به خودتان اجازه میدهید خُمار یا عکسِ آن خطابشان کنید و «کارمند» بودنشان را اسباب توهین و تمسخر و تحکم بسازید؟ خودتان مگر صاحبکارید یا سرگروه و رئیس؟ بازیگر هم مگر چیزی جز کارمند گروه فیلمسازی و کارگردان است و این اصلاً عیبش کجاست؟ کارمند را هم از این به بعد باید جزو توهینها بگذاریم یا شما سری به یک فرهنگ لغت (اگر اطرافتان چنین چیزی سراغ دارید) میزنید و معنی این لغت را پیدا میکنید تا یاد بگیرید از واژهها بیهوده فحش درست نکنید و ابزار توهین و تحقیر نسازید؟ باور کنید از «کارمند» تا «چیزی بالا انداخته» و «چیزی زده» و «آقای خمار» تا (زبانم لال) «خانم ...» راهی نیست. اگر کار به آنجاها نکشیده از ادب و متانت خبرنگاران بوده یا ناچاری و معذوریت حرفهای که برای لقمهای نان ناچارند جلوی شما بنشینند و توهین و تهمت و تفرعن و تبختر آدمهای کوچکی را به جان بخرند، مبادا همین آب باریکهشان هم قطع شود. وگرنه زبان را آسان میشود به اختیار کرد و به هر سویی رگبار بست.
۵) این وسط حیرت میکنم از رامبد جوان که چرا بیخود خودش را وسط معرکه انداخت. البته به سیاق و قیاس با بهناز جعفری که سودای لیلا حاتمی شدن در سر داشته، شاید رامبد جوان هم قصد خود مانی حقیقی کردن کرده است؟! بماند که شوخی و «دوزاری»گفتن حقیقی هم درست همانقدر با حرفهای جوان نامرتبط است که ربطِ رفتار و گفتار جعفری به حاتمی. رامبد جوان تصورِ دفاع از همکارِ اخیراً به خندوانه آمدهاش را بهانه کرده برای تکهپراکنی و در کمال تعجب و بیاخلاقی پای بیماری بهناز جعفری را هم پیش کشیده و عصبیت و لحن او را به حال مریضش ربط داده. تازه بقیه را به «ننه من غریبم»بازی و «موذی»گری متهم کرده و هیچ فکر نکرده که پیشکشیدن بیماری و شکنندگیِ ناشی از آن در چنین فضایی مصداق بارز هر دوی این اتهامهاست. شخصاً ندیدم هیچکدام از خبرنگاران در این ساعاتِ پس از ماجرا کلامی از بیماری ایشان بگویند یا چیزی را به آن ربط بدهند. اینکه تشدید احتمالی بیماری بهناز جعفری را (خدای ناکرده) گردن خبرنگاران بیندازیم هم از آن حرفهاست که تعبیر مناسبش پای کلمات ناجوری را وسط خواهد کشید. لااقل خبرنگاران (حتی بیسوادهایش) یادشان هست که چند صباح پیش ربطدادن بیماری یکی از بزرگان به موضوعی نامربوط توسط یکی از همکاران رامبد جوان چه آشوبی به پا کرد. البته برای کسی که حتی در روز و شب تروریسم و داغ مرگ هموطنان هم بساط دوووه دوووه و طنازی و لودگی را (بهفرموده) حتی یک لحظه تعطیل نمیکند، بیش از اینها هم توقعی نیست. بماند که تعبیرهای سخیف و دمدستی و کممایه مثل «سوزش بعضی جاهای بعضیها» هم همانقدر ناراحتکننده است که غریو «ما خیلی باحالیم» شبانه به عشق اسپانسرهای ریز و درشت. رامبد جوان که اغلب طنازی را با چیزهای مختلفی اشتباه میگیرد، حتی در چند کلمه دفاعِ شتابزده و بهظاهر هدفمندش، از توهین به صفر کشکولی - که ارج و قربش از «بریم/بیایم» یقیناً بیشتر است – هم دریغ نکرده تا همه با کنار هم گذاشتن جملههای بهناز جعفری و وکیلمدافع عجولش خیلی چیزها دستشان بیاید و دستگیرشان شود.
۶) کلام آخر؛ قدر خودتان را بدانید، جای خودتان را بفهمید و طرف خودتان را هم بشناسید. اگر چنین نباشد، سرنوشتی جز آنچه میبینید نخواهید داشت. معمولیبودن و ماندن و ناچار به هتاکی شدن شرط لازم و کافی برای اثبات بیسوادیِ هر کسی است. اینقدر کمهوشانه و ناشیانه اثباتش نکنید. کارتان را بکنید، نان و ماستتان را بخورید و خیلی هم جدی نگیرید. تا شماها روی صحنه و جلوی دوربین و پشت تریبونهایید، همه چیز همینقدر شوخی بیمزهای خواهد ماند.