عنصر پول در سینما اودیار

بررسی سهگانه (لبهایم را بخوان، ضربان قلب من ایستاده است و پیامبر)
مقدمه: ژاک اودیار زاده 30 آوریل 1952 در فرانسه فرزند میشل اودیار کارگردان فرانسوی است، ژاک اودیار در آغاز کار خود را با دستیاری تدوین فیلم مستأجر پولانسکی شروع کرد، از ابتدای دهه 80 وی روی به فیلمنامهنویسی آورد تا سال 1994 که نخستین فیلم خود (نگاه کن چگونه فرومیافتند) را ساخت، اودیار با نخستین فیلم خود جایزه فیلم اولی جشنواره سزار را نصیب خود کرد، اودیار در سال 96 کمدی (قهرمان خودساخته) را کارگردانی نمود که با این فیلم توانست جایزه بهترین فیلمنامه جشنواره کن را کسب کند، در سال 2001 اودیار فیلم (لبهایم را بخوان) را کارگردانی نمود که این فیلم آغاز راه سینمای مؤلف وی گشت. در سال 2005 اودیار به سراغ بازسازی فیلم آمریکایی انگشتها اثر جیمز توبک رفت (لبهایم را بخوان) که توانست سیلی از افتخارات را نصیب خود او کند.
سینما اودیار را میتوان آخرین نمونه وفادار به نظریه مؤلف دانست، در تمامی آثار وی مؤلفههایی مشترک وجود دارد که به شکلی مشخص از دریچه نگاه اودیار گذشته و ویژگی های بیانی او را پیداکردهاند، شاخصترین ویژگی های آثار اودیار را میتوان عدم قهرمانپروری، رئالیسم مبتنی بر اتفاقات بعید زندگی، نگاه مردانه، اهمیت سکشوالیته، تصادف و اتفاق، مرگ و کسب پول کثیف دانست که وجه جذاب این عناصر شیوه خاص نگاه اودیار به آنان است.
یکی دیگر از نکات خاص فیلم های اودیار نوعی تسلسل در آثارش است، به این معنا که در فیلم (ضربان قلب من ایستاده است) میتوان ردپای شخصیت های (فیلم لبهایم را بخوان) را مشاهده کرد و در فیلم پیامبر ردپای شخصیت های فیلم قبلی را، به شکلی که این اتفاق باعث میشود ناخودآگاه در ذهن تماشاگر این امر متبادر شود که هر کدام از فیلم های اودیار به گونهای ادامه اثر قبلی است که روایت گر بخش دیگری از جامعه بوده، اما به دلیل پیوستگی افراد جامعه به یکدیگر شخصیت فیلم های قبلی نیز در آثار بعدی تأثیرگذارند و مخاطب میتواند شکل دیگری از زندگی شخصیت های قبلی را در آثار بعدی ببیند.
اودیار به دلیل طرز تلقی خاص خود از زندگی انسان مدرن، به وجوه زندگی وی نیز نگاه خود را دارد، یکی از این وجوه اهمیت پول و نحوه کسب آن است، اودیار جزو آن دست از کارگردانانی است که نگاه اخلاقی و اصلاحگر به جامعه ندارد بلکه هست جامعه را به شیوه خود تصویر میکند، اودیار آنچه را که در نگاه واقع جامعه مردود است به شکلی برجسته ترسیم نموده و توجیه میکند، شخصیت های آثار اودیار در اغلب مواقع اجباری درون به انجام اعمال غیراخلاقی دارند به گونهای که میتوان گفت در آثار اودیار آنچه به عنوان اخلاقیات میشناسیم نسبیت پیدا کرده و همه تعاریف اخلاقی درون جهان فیلم دوبارهسازی میشود، یکی از این تعاریف شیوه برخورد شخصیتها با مسئله پول و امرارمعاش است، اودیار در آثارش برای پول نقش محوری قائل است چراکه میداند پول بخش جداناشدنی زندگی بشر امروز بوده و افراد برای به دست آوردن پول بیشتر تن به هر کاری میدهند، به نوعی شکل برخورد و تحصیل پول توسط شخصیت های اودیار یادآور جمله معروف دون کورلئونه است که میگوید (من به مردی که برای امرارمعاش تلاش میکند احترام میگذارم، برایم مهم نیست از چه راهی این کار را میکند) در حقیقت اودیار سیستم مالی کل یک جامعه را آغشته به آلودگی میداند و هیچ شخصی از این آلودگی مبرا نیست، پس طبیعی است اگر شخصیت های اودیار درحالیکه برای به دست آوردن پول خلاف میکنند حمایت مخاطب را به دست آورند.
لبهایم را بخوان
استثمار
لبهایم را بخوان روایت گر زندگی زنی است نیمه ناشنوا (کارلا) که توانایی برقراری ارتباط با مردان را ندارد، کارلا به عنوان منشی یک شرکت پیمانکار ساختمانی مشغول به کار است و به دلیل ضعف های جسمی و روحی اغلب از سوی همکارانش نادیده گرفته میشود، زمانی که به او پیشنهاد میگردد برای سبک شدن فشار کاری دستیاری استخدام کند او با پل آنژلی برخورد میکند، پل دزد سابقهداری است که دوره بازپروری خود را میگذراند و هیچ سررشتهای از امور دفتری ندارد اما کارلا مجذوب وی میشود در نتیجه او را استخدام کرده و در ادامه به دلیل علاقهای که به او دارد در سرقت بزرگی وی را همراهی میکند.
نخستین برخورد با مقوله پول در این فیلم زمانی است که رئیس شرکت از کارلا میخواهد برای سبک شدن فشار کاری دستیاری استخدام کند اما به او گوشزد میکند که دستیارش را از میان کارآموزان انتخاب کند که بتوانند حقوق اندکی بپردازند، این پیشنهاد در ابتدا به نظر میآید که طبیعی است اما در ادامه زمانی که شاهد سازوکار کثیف مالی شرکت هستیم (بحث پرداخت رشوه به شهرداری) متوجه میشویم این پیشنهاد چندان دلسوزانه برای کارلا نبوده و حتی همین تاکید بر استخدام کارآموز با حقوق پایین است که باعث معرفی پل به عنوان فردی که هیچ سررشتهای از امور اداری ندارد به کارلا میشود، در حقیقت رئیس شرکت برای آن که دستمزد کمتری پرداخت کند نه تنها باعث کاهش حجم کاری کارلا نمیشود بلکه به دردسرهای او میافزاید، هرچند که کارلا نیز در این میان معصوم نیست و زمانی که قدرت استخدام فردی را به دست میآورد تلاش میکند مردی با معیارهای سلیقهای خود استخدام کند.
در ادامه رابطه پل و کارلا به شکلی صورت میگیرد که پل متوجه ضعف و نیاز کارلا در ارتباط با جنس مخالف میشود پس زمانی که کارلا به او مقداری پول بابت پیشقسط دستمزدش میدهد، پل تصور میکند میبایست در برابر این پول با کارلا همبستر شود، این نوع نگاه در معرفی شخصیت پل بسیار حائز اهمیت است، به نظر میآید گذشته پل به گونهای بوده است که هیچگاه فردی از سر محبت به او کمک مالی نکرده و همیشه در ازای دریافت پول از وی کاری طلب شده است، پس تلاش میکند نیاز کارلا به هم بستری با یک مرد را به عنوان خدمتی در برابر دریافت پول برطرف کند، از سوی دیگر اودیار با این چینش طعنهای ظریف به مقوله تن فروشی می زند و نشان میدهد حتی میتوان نگاه دیگری به این امر داشت، یعنی خریدن خدمات مردانگی از طرف یک زن اما آنچه کارلا به دنبال آن است خریدن علاقه و محبت و عشق پل از دادن پول و مسکن به اوست.
این تصور اما دیری نمیپاید که با نیاز کارلا برای دزدیدن فایل ساختمانی یکی از همکارانش که دائما در حال اختلاس است به هم میخورد، کارلا از پل میخواهد در قبال دینی که به او دارد فایل را بدزدد، این اتفاق نشان میدهد که حتی کارلا نیز برخلاف آنچه نشان میدهد برای کسب منفعت سوءاستفاده از پل را مجاز میشمرد، به نوعی این اتفاق تداعی گر روابط متقابل اجتماعی است به این معنا که کارلا برای پل کاری انجام داده است پس پل نیز باید برای کارلا کاری انجام دهد، این شکل از نگاه که جزو بدیهیات جامعه مدرن است نحوه اعمال افراد را بر اساس سود و زیان شخصی هر فرد دستهبندی میکند، میتوان گفت در این رابطه هر فرد میتواند شخص دیگری را برحسب ضعف او استثمار کند، این اتفاق در ادامه نیز میافتد زمانی که پل با طلبکاران قدیمی خود مواجه میشود و میفهمد که آنها نقشه سرقت بزرگی را در سر دارند کارلا را مجبور میکند در ازای کاری که برای او انجام داده وی را از طریق توانایی لب خوانی همراهی کند تا بتواند از نقشه رئیسش سر دربیاورد، در مقابل کارلا نیز او را مجبور میکند دوباره در شرکت کار کند، در اینجا نحوهی ارتباط کارلا و پل کاملاً بر حسب نیازهای شخصی و بهرهکشی از یکدیگر شکل میگیرد.
یکی از نکات مهم در روند فیلم بحث انگیزه و عملکرد افراد است، انگیزه کارلا علاقه به پل و تلاش برای جذب او به خود است اما انگیزه پل کاملاً وجهی مادی دارد، پل به دنبال دزدیدن پول های رئیسش است که خود او نیز این پولها را با سرقت از بانک بهدست آورده است، این تفاوت انگیزه اما باعث تعارض دو فرد نمیشود بلکه سبب عملکرد یکسان آن دو میشود، بااینحال به دلیل آنکه انگیزه کارلا بیشتر جنبه معنوی دارد رفتارهای وی غیرقابلپیشبینی میشود اما پل که تنها به دنبال سرقت پولها است هیچگاه خدشهای بر کارش وارد نمیشود و با تمام قدرت هدفش را دنبال میکند حتی نقشهای برای فرار بدون کارلا نیز میکشد، عملکرد پل با توجه به هدفش کاملاً مصداق رویکرد ماکیاولی است، بااینوجود در انتها آنچه سبب همراه شدن پل و کارلا میشود فداکاری و وفادار بودن کارلا به نجات پل است.
اشارهای که اودیار در انتهای فیلم به دستگیری شخصیت افسر ناظر پل است که مشخص میشود همسرش را به قتل رسانده، او که در تمام طول فیلم تلاش نسبت به بازگشت پل به سوی بزهکاری هشدار میداد در انتها مشخص به جرم قتل دستگیر میشود، این شیوه از نگاه به معنای آنکه هیچ کس بیگناه نیست (یکی از مسائل مورد تاکید اودیار در آثارش) را میتوان براعت اخلاقی کارلا و پل از جرم سرقت پولها دانست.
ضربان قلب من ایستاده است
دوراهی زندگی
ضربان قلب من ایستاده است، داستان مرد جوانی (توماس) را روایت میکند که یک دلال خشن مسکن است، توماس در کودکی تحت تأثیر مادر پیانیستش وقت خود را صرف آموختن موسیقی می کرده اما با مرگ مادر وی مجبور میشود در کنار پدر خود که او نیز دلال مسکن بوده کار کند و موسیقی را فراموش نماید، توماس شبی به صورت اتفاقی استاد قدیمی مادرش را میبیند و آن مرد از توماس میخواهد که برای شرکت در امتحان آکادمی موسیقی خود را آماده کند این اتفاق سرآغازی میشود بر تردیدهای توماس میان انتخاب موسیقی با الزامات خشن شغلش
فرانسه جزو آن دسته از کشورهایی است که معضل مسکن همواره بخشی از مشکلات کشور بوده، به خصوص افزایش شمار مهاجرین همواره به این مشکل دامن زده است، همین مسائل باعث گشته فساد مالی در این بخش بسیار گسترده باشد، اودیار به دلیل نوع نگاه خاص خود به جامعه فرانسه در اغلب آثارش اشارات نیشداری به این معضل میکند، در ضربان قلب من ایستاده است شغل توماس دلالی مسکن بوده که بنا بر اقتضا او و همکارانش همواره روش های خشنی را برای کسب سود بیشتر به کار می برند، این شیوه از زندگی و امرارمعاش نخستین اشاره مستقیم اودیار به مسئله پول در فیلم است اما آنچه به سرعت مسیر فیلم را تغییر میدهد یادآوری گذشته از سوی توماس و ایجاد کشمکش درونی در وی است، توماس در کارش موفق عمل میکند، درآمد خوبی دارد و بین همکارانش از محبوبیت زیادی برخوردار است بااینحال از زندگی خود آنگونه که باید راضی نیست و اغلب اوقات خود را صرف وقتگذرانی های خشن با دوستانش میکند همین امر باعث میگردد او بهمحض روبه رو شدن با فردی از گذشته (استاد موسیقی مادرش) دوباره به یاد آنچه آرزو داشته بیفتد و دوباره به دنبال موسیقی برود.
این انتخاب اما آن گونه که به نظر میآید ساده نیست، توماس از یک سو مجبور است مشکلات کاری خود و پدرش را حل کند و از سوی دیگر دائما همین افراد (پدر و همکارانش) او را برای ترک موسیقی و صرف وقت بیشتر روی کار تحتفشار قرار میدهند، در این میان تنها کسی که او را به نوعی همراهی میکند دختر چینی است که حتی نمیتواند به فرانسه صحبت کند، دختر قصد دارد توماس را برای آزمون آماده کند اما همین همراهی نیز به شکل دوستانه نیست بلکه با نیت دریافت پول شکل میگیرد، بااینوجود بازهم وی تنها مشوق توماس برای تمرین کردن است هرچند که آنها حتی نمیتوانند کلمهای با یکدیگر صحبت کنند، در اینجا باید به نگاه ظریف اودیار به مقوله زبان مشترک اشاره کرد، توماس، دوستانش و پدرش همگی میتوانند با یکدیگر صحبت کنند اما از یافتن زبانی مشترک عاجزند چرا که روابط آنها بر پایه نیازهای مالی و سود و زیان تعریف شده است و به همین خاطر به محض آنکه توماس اندکی در اولویت های خود تغییر ایجاد میکند نه پدرش و نه همکارانش که تنها به کسب پول بیشتر فکر میکنند درک مشترکشان از مسائل را از دست میدهند، به بیانی دیگر اولویت مشترک آنها در ابتدای فیلم یعنی تحصیل پول بیشتر باعث درک متقابل آنها از یکدیگر میشود اما به محض تغییر اولویت اشتراک فهم علیرغم اتفاق زبان از بین می رود، درحالیکه توماس و دختر چینی با وجود عجز از ارتباط زبانی منظور یکدیگر را به خوبی میفهمند.
نکته مهم دیگر در فیلم نوع نگاه افراد به مقوله پول است، برای توماس پول وسیله به دست آوردن خواستههایش است اما برای همکاران و پدرش پول خود یک هدف بوده که بقیه تفریحات، دل مشغولیها و دغدغهها باید در ردههای بعدازآن قرار بگیرد، اشارهای که سامی به سرگرمی خود در بازی با ماکت همراه فرزندانش دارد اما بعدازآنکه مقدار کافی پول کسب کرد یا دغدغه فابریس برای پیدا کردن دخترهای زیبا و مقایسه این دغدغهها با علاقه توماس به پول گویای همین نکته است، برای این افراد آنچه حائز اهمیت بوده کسب پول بیشتر است و پس از آن مهم نیست چه کاری انجام دهند.
توماس باآنکه از اطرافیانش موفق تر است اما کلید آزادی و موفقیتش را نه در داشتن پول بلکه در موسیقی میبیند، پیش از آنکه توماس دوباره به سمت موسیقی برود ضعف فرمانبرداری از دیگران تمام شخصیت وی را تحت سلطه داشت، توماس در برابر هرزگی های فابریس به او کمک میکرد و علاقه خود را به الین همسر فابریس سرکوب میکرد اما نقطه رهایی او که همان بازگشت به سوی علاقه قلبیاش بود باعث میگردد بتواند به الین ابراز علاقه کرده و با او ارتباط برقرار کند، توماس در برابر پدرش نیز این اتکا به تصمیم خود را به دست آورده و زمانی که پدرش از او کمک میخواهد برخلاف دفعات پیش که خواسته او را عملی میکرد این بار دست به کاری می زند که خودش آن را میخواهد نه پدرش.
در این میان اما توماس نیز طبق معمول نگاه اودیار معصوم و بیگناه نیست، هرچند که برای دیگران پول هدف مهمی است برای توماس وسیله رهایی از قیدوبند وظایف پدر و پسری بوده و تلاش میکند کریس دوستدختر سابق پدرش را با پول راضی کند که نزد پدرش برگردد و از او به جای توماس مراقبت کند.
اودیار در ضربان قلب من ایستاده است، نشان میدهد که موفقیت و خوشبختی یک انسان آنگونه که به نظر میآید تنها در گرو مسائل مادی نیست، اودیار کشمکشی میان علاقه شخصی با خرد جمعی را به نمایش میگذارد که در آن فرد خوشحالی درونیاش را موفقیت در علاقه خود یعنی موسیقی میبیند درحالیکه جامعه و اطرافیان موفقیت وی را در پیروزی شغلی و رفاه مادی میبینند.
پیامبر
همهچیز برای فروش
پیامبر تحسینشده ترین اثر اودیار و آغاز توجه وی به مقوله مهاجران است که در واپسین فیلم او دیپان عنصر اصلی داستان را تشکیل داده، پیامبر داستان جوان عربی به نام مالک الجبنا است که بر اثر درگیری با پلیس 6 سال زندانی میشود، وی در روزهای نخست زندان مجبور به آدمکشی برای گروه مافیا درون زندان میشود و همین اتفاق آغاز راه او برای تشکیل باند مافیایی خود وی طی سالهای بعد است.
پیامبر را میتوان فیلمی متفاوت در کارنامه اودیار دانست، این فیلم نه تنها اوج هنرمندی وی در انطباق فرم و محتوا است که لحن گزنده و اعتراضی آن نیز تا به این فیلم در سایر آثار اودیار بیسابقه است، اودیار در پیامبر فرانسه را درون یک زندان به تصویر میکشد که در چنگال گروههای مختلف مافیایی به دام افتاده و سیستم واقعی حاکم بر آن نیز سازوکار مافیا هست، حتی مسئولین زندان که در ظاهر عهدهدار اداره زندان هستند هم گوشبهفرمان مافیا میباشند.
در ابتدای فیلم مالک معرفی میشود که همراه با وکیل هم نژاد خود در حال صحبت است، وکیل مالک تنها توضیحی که به وی میدهد میزان سالهای حکمش بوده و بعد از او میخواهد فرمی را امضا کند که بتواند به عنوان وکیل مالک از دولت پول دریافت کند، وکیل مالک بیآنکه ذرهای عطوفت نسبت به شرایط مالک به خرج دهد یا او را به تلاش های خود امیدوار کند صرفاً به دنبال کسب درآمد از مالک است، این صحنه نخستین کنایه اودیار به سیستم حاکم است.
در ادامه با مالک همراه میشویم که 50 فرانک پول خود را درون کفشش پنهان میکند اما در هنگام بازرسی بدنی یکی از افسران پول را ضبط کرده و به او میگوید درون زندان جایی برای خرج کردن پول وجود ندارد، این حرف به نظر میآید مقررات زندان است اما بلافاصله بعدازاین حرف افسر مصاحبه از مالک میپرسد که چگونه قصد دارد مخارج خود را در زندان تأمین کند! این پرسش برخلاف حرف افسر قبلی واقعیت زندانی است که مالک به آن آمده، مالک میبایست برای زنده ماندن در زندان پول به دست بیاورد.
مالک در زندان موردتوجه یک زندانی هموسکشوال (ریب) قرارگرفته و همین ماجرا بهانهای میشود تا مافیا کورسی که قصد کشتن ریب را دارند مالک را مجبور به این کار کنند و تلاش های او برای شانه خالی کردن از این کار نیز ناکام میماند چرا که قدرت اصلی زندان در دست لوچانی رئیس مافیا کورسی های زندان است.
قدرتی که لوچانی دارد و با آن مالک را مجبور به آدمکشی میکند همان چیزی است که مالک در طلب آن تن به هر کاری میدهد اما اشتباه او در محاسباتش آنجاست که تصور میکند این قدرت تنها از طریق داشتن پول کسب میشود.
لوچانی بهمرورزمان با عفو عمومی که از طریق نیکلا سارکوزی شامل حال اهالی مدیترانه میشود افرادش درون زندان را از دست میدهد و همین ماجرا سبب میگردد که مالک به دست راست لوچانی تبدیل شود، این اتفاق فرصتی است که مالک به دنبال آن میگردد تا بتواند کسبوکار خود را راه بیندازد اما بهمرورزمان لوچانی که متوجه این قضیه میشود مالک را تحتفشار قرار میدهد تا دست از کار خود بکشد، این ماجرا سبب آن میشود که مالک بفهمد تنها داشتن پول برای موفقیت کافی نیست بلکه او میبایست با استفاده از پول اعتبار و احترام به دست بیاورد.
یکی از نکات جالبتوجه پیامبر تاکید اودیار بر نحوه استفاده از پول است، در این فیلم اودیار نشان میدهد که چگونه پول بیپشتوانه قدرت خطرناک و آسیبپذیر است، مالک هرچند که در ظاهر پول به وسیله پول حاصله از قاچاق مواد مخدر توانسته است رفاه زیادی را برای خود در زندان ایجاد کند اما این رفاه به زودی با ورود رقبای قوی تر به خطر میافتد و مالک میفهمد که در چنین موقعیتی پول نمیتواند کمکش کند.
مالک از ابتدای ورودش به زندان حتی زمانی که برای لوچانی آدم میکشد یا زمانی که مانند یک خدمتکار برای او کار میکند دائما تاکید دارد که نه برای دیگران که برای خودش کار میکند اما زمانی که متوجه ساختار عریان قدرت میشود به طرف مقابل لوچانی (لاتیچ) میگوید که برای سزار لوچانی کار میکند، این تغییر برای مالک نقطه عطفی است چرا که فهمیدن شیوه عملکرد سیستم سرآغاز تغییر وی به سوی پیدا نمودن جایگاه در قدرت است.
اودیار در نقد سیستم از تاختن به دین نیز غافل نبوده است، مالک که متوجه نیاز خود به پیدا کردن حامی معنوی میشود بلافاصله به فردی که بسیار موردتوجه مافیا مسلمان است (امام) پول میدهد تا بتواند حمایت مسلمانان زندان را بخرد، نکته طنزگونه برخورد با این پول در جایی است که مسلمانان به خاطر حرام بودن پول مالک نمیخواهند آن را بپذیرند اما به دلیل توجیه مالک و قابلتوجه بودن پول حاضر به پذیرش آن میشوند.
پیامبر را میتوان بهترین اثر اودیار دانست، فیلمی که با لحنی گزنده سیستم حاکم بر فرانسه را نقد میکند، اودیار در این فیلم نشان میدهد که فرانسه تبدیل به کشوری در چنگال مافیا مهاجران شده است و نظام حکومتی نیز نظاره گر فاسد ماجرا است، در پیامبر اودیار نشان میدهد که چگونه در فرانسه پول و قدرت بر همه ارکان زندگی افراد سلطه یافته است.
ژاک اودیار را میتوان آخرین بازمانده وفادار به نظریه مؤلف دانست، آثار اودیار نگاهی موشکافانه به برشی از آدمها و زندگی در فرانسه دارد، در فیلم های اودیار پول، قدرت و فساد در تاروپود زندگی انسانها تافته شده و همه افراد جامعه به نحوی درون این دایره متصل قرار میگیرند، در آثار اودیار هیچ شخصی بیگناه و باانگیزههای معنوی انسانی نیست و همه افراد رابطه خود با جامعه و دیگران را برحسب نیازهایشان تعریف میکنند.