ساندرا بولاک به فیلم های هنری روی آورده است

ترجمه اختصاصی سلام سینما
مانند فیلم اخیر جان کراسینسکی یعنی «یک مکان ساکت» (که بیش از حد نیز به آن بها داده شد) که در آن موجوداتی پس از آخرالزمان به زمین حمله کرده بودند و با استفاده از حس شنوایی خود اکثر ساکنان زمین را کشته بودند ، حالا «جعبه ی پرنده» را داریم که در آن باز هم موجوداتی پس از آخرالزمان به زمین حمله می کنند اما این بار تنها انسان هایی را می کشند که توانایی دیدن داشته باشند. تنها کسانی جان سالم بدر می برند که یا کور باشند یا اینکه از چشم بند استفاده کنند. این برای یک فیلم هیولایی بسیار ضعیف هم ناپسند است که یک فیلم از ایده ها و تصاویر فیلم های دیگر در ژانر وحشت استفاده کند و هیچ چیز جدیدی نتواند به آنها اضافه کند.
تنها شوکی که در این فیلم وجود دارد ، نقش آفرینی «ساندرا بولاک» است که به نظر می رسد دست از هنرنمایی در فیلم های هیت و مشهور (امیدوارم موقتی باشد) کشیده باشد. در این فیلم او نقش زنی به نام «مالوری» را برعهده دارد که در سکانس افتتاحیه فیلم ، با دو فرزندش که چشم آنها را نیز مانند خود پوشانده ، در رودخانه ای در حال حرکت هستند تا قایقی برای فرار پیدا کنند. او به فرزندانش هشدار می دهد که اگر چیزی ببینند ، کشته خواهند شد. حالا سوال ها آغاز می شوند : آنها در حال فرار از چه چیزی هستند ؟ مقصد آنها کجاست ؟ چرا جعبه ای را با خود حمل می کنند که درون آن پنج پرنده است ؟
معمولا هر ستاره ی فیلمی که دستمزد میلیون دلاری دریافت می کند ، پس از مدتی از فیلم های فرمالیته هالیوودی دلزده می شود و به سراغ هنر ، تحسین منتقدان و احترام به نفس می رود. بنابراین آنها به دنبال کارگردان های خارجی می روند زیرا این کارگردان ها دارای هنری در فیلمسازی هستند که گاهی مانند آنها را کسی ندیده است. این کار به آنها ثابت می کند که می توانند بازی کنند ، حس غرور برای آنها به ارمغان می آورد و به آنها یادآوری می کند که هنوز زنده هستند. این اتفاق برای بازیگران زیادی از جمله جین فوندا ، تام کروز ، نیکول کیدمن ، جولیا رابرتز ، برد پیت و ... افتاده است و حالا باید بازیگر بسیار ثروتمندی بنام ساندرا بولاک را نیز به این لیست اضافه کنیم.
کارگردان این فیلم ، یک فیلمساز مغرور لهستانی بنام «سوزان بیر» است که کارش در زمینه فیلمنامه ، توسعه کاراکترها ، سرعت و تداوم مخصوصا در زبان انگلیسی بسیار ضعیف است. فیلم فاقد هرگونه سکانس بندی روایت خطی است تا جایی که شما نمی دانید کجا و در چه سالی داستان روایت می شود. یک فلش بک به 5 سال قبل در فیلم وجود دارد که در آن ساندرا بولاک وحشت زده ، مجرد و باردار را می بینیم که به همراه خواهرش (سارا پولسن) در مسیر رفتن به مطب دکتر برای معالجه است. ناگهان آخرالزمان اتفاق می افتد ، مردم به خیابان ریخته و برخی از آنها از شدت وحشت دست به خودکشی می زنند. زن دیگری برای کمک به سوی آنها می شتابد که توسط یک هیولا کشته می شود و شوهرش «جان مالکوویچ» با ساندرا بولاک برای گرفتن انتقام از آن موجودات تنها می گذارد.
کلیشه های بسیاری از فیلم های مشهوری مثل یک مکان ساکت یا آثاری از «نایت شیامالان» مانند «واقعه» ، «بامداد مرگ» و دیگر آثار مشهور این ژانر به وام گرفته شده است. در عین تعجب ، سکانس سوپرمارکت عینا از فیلم «غبار» اثر «استفان کینگ» به طرز شرم آوری کپی شده است.
بنظر می رسد مردمی که از ترس دست به خودکشی می زدند ، قبل از این کار به هیولاها نگاه می کردند. پرنده ها تنها موجوداتی در دنیا هستند که به انسانها اطلاع می دهند چه زمانی آن موجودات فرا می رسند. با اینکه هیولاها هیچ وقت به تصویر کشیده نمی شوند (ایده ی پشت آن ، این است که اگر آنها را ببینید دیوانه می شوید) ، سوال من این است که چه کسی برای دیوانه شدن به هیولا نیازمند است وقتی به سینما آمده تا «جعبه پرنده» را ببیند.
منبع : Observer
مترجم : وحید فیض خواه