بی مایگی

"تک خال" از همان دست فیلمفارسی های به روز شده ای است که نمونه شان را بارها در سینمای گیشه پسند ایران و حتی در سال های اخیر دیده ایم.
ترکیب بازیگران آشنا و نسبتاً ثابت این دست فیلم ها این بار تکانی خورده و با اندکی تغییر بازیگرانی چون شبنم قلی خانی به جمع بازیگرانش اضافه شده اند اما همچنان سطح کیفی فیلم در همان سطح قابل انتظار باقی مانده است و حتی بازی این بازیگر نیز نسبت به بازی های معمولش دچار افت گردیده است.
"تک خال" بزرگ ترین ضربه را از لاغری بیش از اندازه ی فیلمنامه اش خورده است. فیلمنامه به معنای واقعی کلمه هیچ نقطه عطف، نقطه بحران و هیچ تعلیقی ندارد و هر آنچه هم که در چنته دارد تکراری، قابل پیش بینی و کلیشه ایست و ذره ای مخاطب را به وجد نمی آورد؛ به بیانی دیگر اشکال فیلم هایی از این دست آن است که عموماً قالب روایی و داستانی مشابهی دارند و "تک خال" نیز دقیقاً از همین الگو پیروی می کند بنابراین شخصاً نمی توانم درک کنم که مخاطب به چه علتی می تواند به سراغ تماشای چنین فیلمی برود و آیا حتی چنین فیلمی جنبه ی سرگرمی دارد؟ آیا ممکن است مخاطبی با دیدن آن سرگرم شود و احساس کند وقتش به بطالت سپری نشده است؟ به هر حال حتی فیلمهایی هم که به قصد سرگرم کردن مخاطب ساخته می شوند باید المان هایی را برای رسیدن به مقصودشان داشته باشند اما «تک خال» حتی از این عناصر نیز بی بهره است.
مسئله ی نخ نما و کلیشه ای مرد خیانتکار آن هم با این فرم و شکل تکراری بارها و بارها دستمایه ی ساخت چنین فیلم هایی قرار گرفته و فیلمساز حتی از داستانهای فرعی مهیج تر و یا ایده هایی جذاب تر به منظور بسط این ایده ی اولیه اش بهره نگرفته و می توان اذعان داشت که فیلم در همان مرحله ی طرح اولیه باقی مانده و پیشرفتی نمی کند. درواقع یک طرح ساده، نخ نما و تکراری بی آن که شاخ و برگی به آن اضافه شود جلوی دوربین رفته و با دیالوگ هایی سردستی و نه چندان خلاقانه روایتش را جلو می برد.
نکته ی دیگری که آن را به امتیازهای منفی فیلم اضافه می کنم تقبیح زنان است. زنان در فیلم کم هوش، بی عقل و ساده به تصویر کشیده شده اند و علیرغم موقعیت مناسب فرهنگی، اجتماعی و تحصیلی شان در مقابل مردان نابخردانه و همچون کودکی نابالغ رفتار می کنند. حتی شیوه ی انتقامجویی آن ها از مردان نیز دم دستی و فکرنشده است و نه تنها در مردانِ داستان که در مخاطب نیز هیچ گونه هیجانی ایجاد نمی کند!
شخصیتی در فیلم وجود ندارد و آدم های قصه تیپ هایی تکراری و بارهادیده شده هستند که مخاطب چشم بسته می داند قرار است که کنش هایی داشته باشند و در مقابل رویدادهای درام چه برخوردی از خود نشان دهند. شیوه ی رفتاری، گفتاری و حتی طرز تفکر شخصیت ها با مناسبات طبقاتی و فرهنگی آن ها همخوانی ندارد. مسعود (پوریا پورسرخ) به لحاظ شخصیتی از خصوصیات شغلی یک پزشک جراح فاصله ی زیادی دارد. لادن (سحر قریشی) به عنوان یک مهندس معمار علاوه بر تهی مغز بودنش نحوه ی گفتار جالبی ندارد و طرز صحبت و کلمات انتخابی اش بیشتر به دختران فرارکرده از منزل یا اشخاص بزهکار شبیه شده است. فیلم از این منظر در گودال نقصان شخصیت پردازی می افتد و طبیعتاً تا انتها نمی تواند از این گودال بیرون بیاید.
فیلم به رغم ریتم تند و بی داستانی اش سکانس اضافی کم ندارد. از موقعیت های لوس و شوخی های خنک شخصیت های مختلف که ارتباطی به لحن فیلم ندارد تا بار ملودرام تقلبی که در نهایت تأثیری هم بر مخاطب نمی گذارد چه برسد به ایجاد چرخشی در روند روایت پردازی!
"تک خال" بیش از پرداختن به داستان، فرم و شیوه ی روایت پردازی اش فیلم "بریز و بپاش" است! فیلم طراحی صحنه پرخرج، لباس های پر زرق و برق، ویلا و اتومبیل های گران قیمت و اگرچه در نهایت ادعای بزرگی مطرح نمی کند اما ساختار جمع و جوری ندارد و مایه ی اصلی درام شیوه های تکرارشونده ی انتقامجویی چند زن است که برای ادب کردن مردی که با همه شان رابطه داشته دست به یکی می کنند و سوال این جاست که آیا چنین بودجه ای را نمی شد صرف ساخت فیلمی با پلاتی پرمایه تر، داستانی قوی تر و روایتی منسجم و خوش ترکیب کرد تا دست کم مخاطب پس از تماشای آن احساس کند چیزی عایدش شده و دچار احساس پوچی نشود؟