جستجو در سایت

1401/02/21 00:00

دنیای سوجی

دنیای سوجی

  

نخستین فیلم احسان بیگلری، قدرت اصلی‌اش را در قدم اول از شخصیت‌های خود و در قدم بعدی از کارگردانی بسیار اندازه‌ی فیلمسازش می‌گیرد. برای یک فیلم اولی، چنین طراحی و پیاده‌سازی میزانسنی قدمی بسیار موفق به حساب می‌آید، حال آنکه انتخاب خوب بازیگران و قدرت بازیگری از آن‌ها، نوعی کیفیت باورپذیر به شخصیت‌ها می‌بخشد و آن‌ها را از چنگال فیلمنامه‌ی نه چندان عمیق و جالب فیلم می‌رهاند. 

موقعیت کلی حاکم بر روابط و جهانِ «برادرم خسرو» شباهت انکارناپذیری به شاهکار جاودانه‌ی عباس معروفی، «سمفونی مردگان» دارد. جدال ناصر (ناصر هاشمی) و خسرو (شهاب حسینی) در فیلم، شکل مدرن شده‌ی همان کشمکش «سوجی» و «اورهان» است. خسرو دقیقا به مانند سوجی جوانی هنرمند و با استعداد است که تحت ظلم شرایط سنتی خانواده‌اش مجبور به ترک خانه می‌شود. خانواده‌ای که به مانند خانواده‌ی سوجی که کتاب‌های شعرش را آتش زدند، نامه‌ی دانشگاه فرانسه‌‌ی خسرو را از بین بردند و اعتماد به نفسش را زیر پا له کردند. ناصر نیز همان اورهان پلید است که جا پای پدر گذاشته و در مقام سرپرستی تمامیت‌خواه و دیکتاتور، در صدد کنترل کردن اطرافیانش بر آمده. او دقیقا به مانند اورهان که سعی می‌کرد تا با استفاده از نهاد قدرت – در آن داستان نظام وظیفه - سوجی را از میدان به در کند، برادرش را تهدید به تیمارستان می‌کند و در نهایت مثل اورهان که مغز چلچله به خورد برادرش داد و باعث دیوانگی‌اش شد، ناصر نیز با خوراندن قرص‌های خواب به خسرو رسما اقدام به قتل او می‌کند. چنین شباهت‌های زیاد و پر تعدادی بین یک اثر ادبی و یک فیلم، شائبه‌ی اقتباس آزاد بودن آن را تقویت می‌کند. حال آنکه هیچ جای تیتراژ فیلم به این موضوع اشاره‌ای نشده و احتمالا هیچکس هم زیر بار آن نرود.

«برادرم خسرو» تصمیم دارد جدالی را تصویر کند که قدمتی به اندازه‌ی تاریخ دارد. جدال بین دو برادر که با خصوصیات متفاوت به جنگ با یکدیگر می‌روند و کشمکش آن‌ها از افکار و عقاید متضادشان نشئت می‌گیرد. در یک سوی این جدال ناصر جای می‌گیرد. دندان پزشکی موفق که به دستور پدر عشق موسیقی را در خود کشته و مطیع و فرمانبردار، خواسته‌های او را عملی کرده است. او تمام تمرکز خود را بر روی نگارش مقاله‌ی علمی جدیدش گذاشته و ورود برادر دو قطبی‌اش به زندگی او، سبب بروز تغییرات زیادی در نظم پادگانی خانه‌اش می‌شود. خسرو در مقابل، هیچگاه جلوی پدر دیکتاتور سر خم نکرده و زندگی خود را عکاسی و نوازندگی اختصاص داده است. او سمبل همه‌ی «سوجی‌»هاست. نماینده‌ی تمام هنرمندانی که درک نشدند و جامعه و سنت آن‌ها را به کام دیوانگی کشاند. همه‌ی جوانان با استعدادی که تحت ظلم نهاد ارتجاعی و توتالیتر خانواده‌های سنتی‌شان قرار گرفتند و چه بسا هنر خود را نیز به همراه بدنشان زیر خروارها خاک مدفون کردند. حتی سلیقه‌ی موسیقیایی خسرو تفاوت او با ناصر را فریاد می‌زند. ناصر به موسیقی کلاسیک و فاخر و اتوکشیده علاقه دارد، در حالی که خسرو با آن شوریدگی خاص خود موسیقی راک را می‌پسندد که عصیان و شورش در آن نقشی اساسی دارد. در این میان بیماری خسرو سبب شده تا روحیه‌ای شدیدا حساس داشته باشد و به گفته‌ی پزشکش چندین برابر دیگران در مقابل اتفاقات عصبی شود. با این وجود هر چه از فیلم می‌گذرد، انگار ناصر عمدا سعی می‌کند تا او را جری‌تر کند. تا جایی که انگار مشخصا ناصر از خسرو هم بیمارتر است، منتها با قرص و دارو سعی می‌کند همواره ادب بورژوایی و عصا قورت دادگی خود را حفظ کند و هیچکس از مریضی روح او مطلع نشود. 

از سوی دیگر میترا (هنگامه قاضیانی) همسر ناصر و فرزندشان که از زندگی خشک و بی‌روح در خانه‌ی او خسته شده‌اند، مشخصا به سوی خسرو گرایش پیدا می‌کنند. ناصر هم نسبت به فرزند خود و هم میترا با سبعیت رفتار می‌کند و فیلمساز روند اتفاقات را طوری می‌چیند که بیننده هر لحظه بیشتر و بیشتر به سمت خسرو متمایل شود. خسرو با ورودش تمام قوانینی که ناصر طی سال‌ها در خانه‌اش نهادینه کرده و تاج قدرتی که بر سر گذاشته را فرو می‌ریزد. او که خود کودکی خوبی نداشته با برادر زاده‌اش ارتباط گرمی می‌گیرد تا شاید مانند پدر و پدربزرگش نشود. ارتباط او با میترا اما کلیدی‌تر است. هر دو از ناصر ضربه خورده‌اند و به همین دلیل میترا جزو معدود کسانی‌ست که خسرو را با وجود بیماری‌اش درک می‌کند. در دو سکانس‌ مهم و قرینه‌ی هم، نخست میترا سلیقه و نگاه هنرمندانه‌ی پیشین خسرو را به یادش می‌آورد و سپس خسرو نیز شجاعت او پیش از ازدواج با ناصر را یادآوری می‌کند و آن را با زمان حال که حتی از رانندگی نیز می‌ترسد، مقایسه می‌کند. 

فیلم اما می‌توانست بسیار درخشان‌تر و به یاد ماندنی‌تر باشد، اگر در کلیت کار عمیق‌تر جلوه می‌کرد. «برادرم خسرو» با وجود تم روانشناسانه‌اش، از عمیق نشدن رنج می‌برد و روایت آن در سطح دست و پا می‌زند. منتقدین بسیاری در زمان اکران فیلم در جشنواره، به درستی به خاصیت آموزشی بودن فیلم اشاره کردند. خاصیتی که لطمه‌ی جبران ناپذیری به پیکره‌ی فیلم وارد می‌آورد و آن را به یک فیلم آموزشی/شعاری از نحوه‌ی برخورد با بیماران دو قطبی نزدیک می‌کند. اگر بیگلری از زبان شاعرانه‌تر یا نگاه ژرف‌تری در پرداخت شخصیت خسرو و نوع نگاهش به پدیده‌های اطراف و زخم تلخی که در وجودش کهنه شده و حال قرار است سر باز کند، استفاده می‌کرد، یقینا با فیلم بهتری طرف می‌شدیم. با این وجود در همین شکل فعلی نیز «برادرم خسرو» یک سر و گردن از اکثر آثار سینمای ایران جلوتر است.