جستجو در سایت

1401/09/15 00:00

کودکی رویا

کودکی رویا

  زمان آرماگدون به نویسندگی و کارگردانی جیمز گری به غایت اندیشه‌ورزانه به موضوع تربیت و آموزش پرداخته و مهم‌تر آنکه رویا، میزان وفاداری و اهمیت به آن را از جوانب متعدد بررسی کرده است. در مواجهه اول با این اثر شدیدا به یاد فیلم «دیوار» پینک فلوید ساخته آلن پارکر و نویسندگی راجر واترز افتادم. اگرچه مفهوم و انتقاد این دو اثر در قامت یک رسانه با یک دیگر بسیار متفاوت است اما هر دو از یک ساختار در حال انتقاد هستند و آن "چگونگی مواجهه با رویا و تاثیر آموزش در پرورش آن" است. آنچه که باید در فیلم «زمان آرماگدون» مورد مداقه قرار گیرد، عناصر بهم پیوسته سازنده یک اپوزیسیون خانوادگی است. لحظه‌ای که بعد از تنبیه جسمانی، پال زمزمه می‌کند: از پدرش متنفر است، از خانواده و خانه‌ای که ساخته متنفر است، روانشناسانه‌ترین لحظه فیلم است. 

*اسکیزوفرنی 

ارتباط پال با پدر بزرگش از جوانبی یک ارتباط شیمیایی است. آنچه که پدر بزرگ، با بازی آنتونی هاپکینز، در پال می‌بیند با آنچه پدر و مادرش از او انتظار دارند متفاوت است. از سوی دیگر سکانسی را به یادآورید که پدر بزرگ برای پال از چگونگی آزار و اذیت مادرش توسط دیگران می‌گوید و او صداهای پدربزرگ را در سرش زمزمه می‌کند. آیا رویا مقدمه‌ای بر اسکیزوفرنی است؟ منشا یا تعریف جامع و مانعی برای این بیماری روانی مشخص نشده اما تنه داستان به عدم‌توجه به خواسته‌های فردی پال، مقایسه ناخواسته با تِد، برادرش، تعویض مدرسه او، نقشه برای سرقت از مدرسه جدید به بهانه فرار از خانه و رسیدن به رویا، ارتباط و ترس از پدرش و... باعث خواهد شد ذهن مخاطب به چرایی و چگونگی تربیت روانی کودک جلب شود. از سوی دیگر سکانس پایانی، ترک مدرسه، انزوا گریزی پال که همراه با تِرَک بک دوربین و تداعی ذهنیات او از خانه، مدرسه پیشین و... است نشانه‌ای از چگونگی رفتار او در آینده خواهد بود. البته مکاشفه یوحنا در عصر جدید یا به تعبیری پایان دنیا آنجا اتفاق می‌افتد که ما رویاهای دیگران را نادیده بگیریم و تنها به خواسته‌های خود و انتظار خود از دیگران توجه کنیم. این برداشت از نام اثر «زمان آرماگدون» مواجهه‌ای است با قداست پروری اجباری. این که مثلا بگوییم پدر و مادر یا خانواده به خودی خود قدیس هستند و باید به عنوان یک بزرگتر یا حتی کسانی که مارا پرورش می‌دهند آنها را ارج نهیم و مقدس بشماریم، تعبیری غلط است. در جهان امروز همان‌طور که تعریف مرد و مردانگی تغییر کرده است و مرد به کسی گفته می‌شود که بی‌هیچ چشم‌داشتی تعابیر یک زن از رویا و خواسته‌هایش را مرتفع سازد؛ خانواده تنها به افرادی گفته نمی‌شود که نیازهای بدوی فرد را تامین کنند. دنیا زمانی پایان می‌پذیرد که با رفتار ناخواسته و پر از عقده خود فرزندانمان را که از رویا و آرزو سرشاراند دلمرده و افسرده کنیم. اسکیزوفرنی ناشناخته باقی می‌ماند مادامی که مردها و زن‌های حاصل یک تربیت غلط، سعی در انتقال غلط‌تر آن به فرزندان خود داشته باشند.

*روان درمانی

به بازدید پال از نقاشی‌های کاندینسکی دقت کنید، حتی لحظه‌ای که معلم نقاشی از گوگن و رنگ‌های تند به‌کاربرده‌ شده توسط او می‌گوید پال رویای خود را به روی کاغذ آورده و در جهان خود سیر می‌کند. "از زمین به پال" برخورد جالب توجه معلم با پال را در نظر بگیرید آن را درکنار برخورد معلم مدرسه پیشین با دوست سیاه‌پوستش و حتی خود پال قرار دهید، این دو برخورد حاصل یک تربیت، اندیشه، علم و علم گریزی است. اگر چه لحظه تاسف بار برای پال و توجه به تربیت او سکانسی است که پدرش از میزان بالای هزینه‌ها در مدرسه جدید او می‌گوید و درحال سرزنش کردن مادر است؛ اما تصمیم پال برای سرقت کامپیوتر از مدرسه و آخر گردن گرفتن یک عمل ناهنجار توسط دوست سیاه‌پوستش، حاصل یک چرخه تربیتی غلط از سوی جامعه است که تنها و تنها خانواده مسئولیت آن را برعهده دارد. مرگ پدر بزرگ به واسطه سرطان استخوان در بیمارستان آن هم لحظه‌ای که افراد خانواده درحال گریستن برای او هستند لحظه پایان جهان است. پال در سکانس‌های بعد رویاهایی در سرش تداعی می‌کند که پدربزرگ در حال گفت‌وگو با او است اما پدربزرگی که دیگر در جهان نیست، با رویایی که دیگر انگیزه‌ای برای مرتفع ساختن آن نباشد یکی شده. اگر فیلم پینک فلوید سیستم آموزشی در غرب را تحت تاثیر قرار داد، باید فیلم جیمز گری نیز سیستم تربیتی را تحت تاثیر قرار دهد اما چرا این‌گونه نخواهد شد؟ در پاسخ باید نوشت که تاثیر رسانه‌ای یک درام روانشناسانه، که به منظور روان درمانیِ منتهی به اصلاح تربیتی است به مراتب از یک رسانه‌ای که قبل از مدیوم سینما انتقادش را لابه‌لای ترانه‌هایش عنوان می‌کند، بیشتر است. استفاده رسانه‌ای از هاپکینز و هتوی شاید به دیده شدن و انتشار بیشتر فیلم کمک کند اما هرگز میزان تاثیرگذاری یک قصه را افزایش نخواهد داد. «زمان آرماگدون» فیلمی به غایت ارزشمند از نظر روانشناسی است که مدیوم سینما را به خوبی برای نشر قصه‌اش انتخاب کرده و باید به عنوان یک فیلم مهم در سال 2022 شناخته شود. 

نویسنده: علی رفیعی وردنجانی


فیلم های مرتبط

افراد مرتبط