سقوط کیمیایی
برخی از کارشناسان سینما معتقد هستند که سالهاست دوران کیمیایی تمام شده و برخی دیگر همچنان به او وفادار هستند و سینمای کیمیایی را میستایند. من شخصا جزو دسته اول هستم اما همیشه این عینک بدبینی را با خود به همراه ندارم، بخصوص زمانی که زمزمههایی مبنی بر متفاوت بودن خائن کشی شنیده شد و گروه بازیگری کاملا متفاوتی نیز همراه با آقای کارگردان بود. با این وجود باید بگویم که خائن کشی صرفا یک ادای دین بازیگران مشهور و جدیدتر سینما به کیمیایی است، آنها خواستند در فضایی فیلمفارسی وار با کیمیایی کار کنند و احتمالا همهشان میدانستند که در فیلم بدی بازی میکنند؛ ولی این اتفاق باید میافتاده و حاصلش نیز خائن کشی شده است.
خائن کشی فیلمی است پر زرق و برق، با کلی ستاره سینمایی و دکورهای پرهزینه. علی اوجی به عنوان تهیه کننده فیلم ظاهر شده و احتمالا آن مونولوگی که در دقایق پایانی هم سر میز به صورت لوطی وار تکرار میکند، یکی از جایزههای تهیه کنندگیاش بوده تا مثلا شبیه به بهمن مفید در قیصر در بیاید. بگذریم از اینکه علی اوجی در کنار سایر بازیگران فیلم آنقدر بد بازی میکند که اجرای تک نفرهاش شبیه یک مضحکه است تا یک سکانس به یادماندنی.
خائن کشی در زمان دکتر مصدق میگذرد، گروهی از بانک ملی پول میدزدند (یا به قول خودشان قرض میگیرند) تا آن را به دولت بدهند. کیمیایی قصد ندارد این ماجرا را باز کند و رمزگشایی این واقعه عجیب و غریب اقتصادی- تاریخی را به خود تماشاگر واگذار میکند. این گروه طرفدار مصدق، پس از ربودن پولها، در یک خانه پناه میگیرند و یکی از آنها هم زندانی میشود. ماجرا از اینجا به بعد درباره این گروه و پولهای ربوده شده است و البته یک سری خرده داستان هم در این بین روایت میشود که مثل پیام بازرگانی میآیند و میروند.
افرادی که در این گروه قرار میگیرند هیچ پیشینهای ندارند، برخی از آنها هم که قرار است به روایت قصه خود بپردازند در دقایق پایانی این کار را میکنند. این کاراکترها عاشق همدیگر هم میشوند و لابد به خیال کارگردان، تماشاگر قرار است این عشقها را باور کند و با آنها همسو بشود. اصلا مشخص نیست چرا فلانی عاشق فلانی میشود و همه چیز در سطحیترین حالت خود قرار دارد.
دیالوگهایی از جنس کیمیایی در فیلم وجود دارند که انگار بین بازیگران تقسیم شده تا هرکس به نوبه خودش، چهار تا دیالوگ نوشته شده به دست کیمیایی داشته باشد. دیالوگها زمانی که ادا میشوند هیچ تاثیرگذاری ندارند و کنش و واکنشی از سمت دیگر کاراکترها هم نمیگیرند. بازیگران صرفا آنها را روی هوا میگویند و سپس بقیه به صحبتهای عادی خود میپردازند!
عبارت بازیگران آمد و باید یادآور شد که این گروه پرستاره، یک به یک در فیلم خراب کردهاند. برخی از آنها مانند سارا بهرامی و امیر آقایی سعی کردهاند در منجلابی که گیر کردهاند بهتر دست و پا بزنند اما در نهایت هیچ یک نمیتوانند یک بازی خوب ارائه کنند. افرادی مثل سام درخشانی نیز در فیلم وجود دارند که تصور میکند اگر صدایش را بیخ گلویش بیندازد و کلفت کند، دیگر وارد یک نقش جدی شده است. درخشانی و رضا یزدانی فاجعه تیم بازیگری هستند و مدیری هم با اینکه از باقی نقشهای جدی که بازی کرده بهتر است اما زمانی که میخواهد کمی احساساتی شود، به باتلاق فرو میرود.
فیلمنامه ضعیف که بد بودن آن طبعا متوجه کیمیایی است، کاری کرده که این گروه بازیگران حتی اگر بخواهند هم نتوانند به خوبی در فیلم ظاهر شوند. گریمهای بد هم به این نکته اضافه کنید و برای گواه این ادعا به فرهاد آئیش بنگرید که پتانسیل تبدیل شدن چهرهاش به مصدق را بسیار دارد و سطحیترین و دم دستیترین گریم روی صورتش پیاده سازی شده است
موسیقی فیلم هم شبیه به آثار دفاع مقدسی ساخته شده و هیچ سنخیتی با حال و هوای تهران قدیم و آن روزها ندارد. موسیقی که نه ضرباهنگی دارد و نه گوشنواز است در لحظههای اکشن (شما بخوانید مثلا اکشن) فیلم پخش میشود که کاملا یادآور زمان شهید شدن افرادی مثل جواد هاشمی در آثارش است. صحنههای اکشن در آثار سینمای ایران بسیار نادر هستند و ناپختگی در طراحی این صحنهها در فیلم خائن کشی هم وجود دارد؛ استانداردهایی که در اینجا رعایت شده با فیلمهای هفتاد سال پیش جهان برابری میکند و استفاده مکرر از صحنههای آهسته و کشدار کردن این سکانسها، آنقدری روی اعصاب است که کل هیجان لازم را از تک تک این نماها بزداید.</p>
تنها نکته مثبتی که در خائن کشی میتوان پیدا کرد، طراحی صحنه و لباس کار است که فضاسازی را به درستی انجام داده و برخلاف اکثر کارهای قبلی کیمیایی که در زمان گذشته رخ میداد، سوتی خاصی در آن دیده نمیشود. پرقدرت بودن این بخش از فیلم کاری کرده که لااقل ظاهر خائن کشی جذاب باشد و بتوان از کاغذ کادوی دور آن لذت برد. هرچند باید گفت که مساله دکورسازی چندان دیگر در دنیا مرسوم نیست و هنوز سینمای ایران است که برای خلق یک لوکیشن فوری به ساخت دکور برای آنجا دست میزند تا از جلوههای ویژه استفاده کند.
فیلم خائن کشی قرار بوده یک بازگشت جانانه برای کیمیایی باشد و او را دوباره احیا کند اما تنها تبحری که در فیلم وجود دارد، کمترین ارتباط را هم به شخص او دارد. بازیگران تقریبا نسل جدیدی که در فیلم هستند، به کیمیایی و سینمای خاص او ادای دین کردند که در اثرش حاضر شدند و انگاری که خواستند دورهم باشد تا در یک فیلمفارسی بازی کنند. خائن کشی برای آنها شوخی به نظر میرسد و برای تماشاگر هم احتمالا همین حس را به دنبال خواهد داشت چرا که بیشتر از اینکه فیلم یک اثر درام سیاسی به نظر بیاید و یا حتی بخواهد به ژانر اکشن تنه بزند، شبیه به یک کمدی از آب در آمده است. اواخر فیلم که کمی رنگ و بوی سیاسی فیلم پررنگتر میشود، خیلی دیر است و همین سکته ناقص هم نمیتواند شوکی به جنازه فیلم خائن کشی که تا دقیقه ۱۰۰ به بدترین شکل ممکن پیش رفته، وارد کند.
پی نوشت: چندین سال پیش درباره دیگر ساختههای کیمیایی هم این نکته را گفتم که مسعودخان بهتر است فیلم ساختن را کنار بگذارد و هنوز هم همین اعتقاد را دارم. او فیلمساز بزرگی بوده که متاسفانه بنا به دلایل مختلف نتوانسته در چند سال اخیر کاری از پیش ببرد و یا درجا زده و یا عقب گرد کرده است. هرچند همانطور که گفته شد، سینمای او طرفداران خاصی دارد و همین دسته هم میتوانند از خائن کشی لذت ببرند؛ حتی اگر من و امثال من نتوانیم بفهمیم که چطور این کار را میکنند!