جستجو در سایت

1400/11/19 00:00

یک شروع امیدوار کننده

یک شروع امیدوار کننده

شب طلایی شروعی خوب و امیدوارکننده برای یوسف حاتمی‌کیا به حساب می‌آید. مهم‌ترین چیزهایی که او از ابراهیم حاتمی‌کیا آموخته است و به خوبی در نخستین فیلمش شب طلایی می‌توان دید، تکنیک و روی آوردن به سینمایی قصه‌گوست. شب طلایی مخاطب را خسته نمی‌کند و با قصه پرکشش، بازی‌های خوب، شوخی‌ها و رگه‌های کمیک خود، می‌تواند لحظات سرگرم‌کننده‌ای را برای تماشاگر رقم بزند. 

این فیلم اگرچه از الگوهای قدیمی که معمولاً عامه‌پسند هستند پیروی می‌کند و در قصه و شیوه روایت، حرف تازه‌ای برای گفتن ندارد اما تکنیک و فرم اثر آن قدر خوب از آب درآمده که مخاطب را پس نمی‌زند. شاید اشکالی که برخی به فیلم می‌گیرند این باشد که چرا کل فیلم در یک لوکیشن اتفاق می‌افتد و گویی در حال تماشای تئاتر هستیم. این مشکلی است که دامن بسیاری از فیلم‌سازان ما را گرفته است و علت آن غالباً نبود امکانات و بودجه است. در این اثر اما با توجه به اینکه کارگردان نخستین اثرش را ساخته است و بسیاری از افراد به یک فیلم اولی اعتماد نمی‌کنند و هزینه زیادی در اختیار او قرار نمی‌دهند، شاید یک اجبار هم پشت آن بوده است که فیلم‌ساز جوان، نخستین فیلمش را چنین بنویسد که نیاز به لوکیشن‌های متعدد و پرهزینه نباشد تا بتواند در اولین گام، توانایی‌های خود را به اثبات برساند و از سویی دیگر، سراغ وزنه‌ای نرود که از بلند کردن آن مطمئن نیست.

شب طلایی با اینکه حفره بخصوصی در طول داستان ندارد اما در پایان فیلم، تمرکز دوربین روی گلدان این برداشت را تقویت می‌کند که فرامرز شمش‌های طلا را در گلدان جاسازی کرده و در حال خارج کردن آن از خانه است اما این سؤال ایجاد می‌شود که چرا گلبرگ سکوت می‌کند و چیزی درباره اینکه فرامرز هم جای طلاها را می‌دانسته به کسی نمی‌گوید. پاسخی که می‌توان از فیلم دریافت کرد این است که گلبرگ عاشق فرامرز است و این علاقه مانع از آن می‌شود که پای او را به میان بکشد اما مگر علاقه و دلسوزی او به مادرش سبب و انگیزه اصلی برداشتن شمش‌ها نبوده است؟ و مگر با این سکوت او، پدر و مادرش و حتی کل اعضای فامیل از چاله به چاه نمی‌افتند و دچار مشکل و گرفتاری نمی‌شوند؟ پس چرا همچنان گلبرگ سکوت می‌کند تا فرامرز حق مادرش را هم با خود ببرد آن هم بدون آن که روی خوشی به گلبرگ نشان داده باشد و او را بخشیده باشد تا لااقل مخاطب این امکان را محتمل بداند که بعدا شمش‌ها بازخواهد گشت. این پایان‌بندی گنگ شاید تنها موردی باشد که حاتمی‌کیا می‌توانست بیشتر روی آن کار کند.