یک زندگی شبحی

نقد فیلم داستان یک روح
بعضی از فیلم ها مخاطب خاص دارند و بعضی دیگر مخاطب عام دارند؛ درباره فیلم یک داستان شبحی باید گفت این فیلم مخاطبان خاص به خصوصی دارد! مخاطبانی که با دیدن فیلم با احساسی بیش از لذت بردن و تحسین مواجهند آنها از جایی به بعد در فیلم غوطه ور خواهند شد.
فیلم داستان زوج جوانی به نام سی ( کیسی_افلک ) و ام ( رونی_مارا ) است.
"ام" در ابتدای فیلم می گوید از کودکی هرگاه قصد ترک جایی را داشته نوشته ای را در آن محل پنهان می کرده تا اگر روزی بازگشت آن را پیدا کند اما "سی" که این کار را بیهوده می بیند می پرسد تا به حال به سراغ چیزهایی که جا گذاشته ای برگشتی و "سی" می گوید نه
از نماهای آغازین فیلم متوجه می شویم که "ام" به دنبال خانه می گردد و "سی" غرق در کار آهنگ سازی است و علاقه ای به جابه جایی ندارد و شیمی خاصی بین "ام" و "سی" برقرار است شبی "ام" و "سی" با صدای پیانو از خواب می پرند اما عامل صدا را نمی یابند آنها به اصرار "ام" نهایتا عظم نقل مکان می کنند که روز بعد "سی" در اثر تصادف می میرد...
نمای برخواستن شبح "سی" از تخت بیمارستان با پارچه ی سفیدی روی سرش ابتدا مرا به این فکر انداخت که نکند با یک هجو یا پارودی فیلم های اشباح مثل کاسپر مواجهم تصمیمی حساس که می توانست فیلم را در پرتگاه جوک شدن بیاندازد ولی نینداخت و به جای آن تصویری را که در خاطرات کودکانه نسبت به اشباح داشتید ویران می کند و از نو بنا می کند.
روح "سی" که دلتنگ خانه و همسرش بوده به خانه باز می گردد و شاهد بازگشت اندوهبار همسرش به خانه است.
یادتان می آید از غوطه ور شدن در فیلم گفتم... صحنه ی کیک خوردن "ام" پنج دقیقه ی تمام طول می کشد کیک خوردن اندوه بار و عصبی "ام" شما را همراه او در تلخی و سنگینی این بار شریک می کند و صداهای بیرون از خانه با غلبه به سکوت داخل خانه تلخی این تنهایی را گوشزد می کند و نهایتا به "ام" حالت تهوع دست می دهد و کیک هایی را که خورده بالا می آورد و فیلم با موسیقی متن فوق العادش پیش می رود.
این از آن صحنه هایی است که برای مخاطب عام و حتی بسیاری از مخاطبان خاص ملال آور است و حتی چنین صحنه هایی می تواند قاتل فیلم باشد اما این صحنه آنقدر با بازی استادانه رونی مارا بی نقص پیش می رود و فراز و فرود احساسات "ام" را به زیبایی نشان می دهد که حداقل برای من جایی برای انتقاد باقی نمی گذارد آن هم یک سکانس پنج دقیقه ای از خوردن کیک!!!
روح "سی" در کنار پنجره با روح یک نفر دیگر در خانه روبرو به شکلی تلپاتی گونه صحبت می کند و می فهمد او در انتظار بازگشت کسی است ولی حتی فراموش کرده کسی که منتظرش است کیست که حاکی از زمان طولانی منتظر بودن است. نهایتا ام از خانه می رود اما قبل از رفتن به رسم عادتی که داشت در کاغذی چیزی می نویسد و آن را در شکاف دیوار می گذارد و روی آن را می پوشاند. شبح که کنجکاو است "ام" چه چیزی در کاغذ نوشته جسته و گریخته تلاش می کند کاغذ را از دیوار در بیاورد.
زندگی شبح "سی" مثل کودکی که گذر زمان را در آغاز به آهستگی تجربه می کند و هرچه بزرگتر می شود گذر عمر را سریع تر می بیند ناگهان سرعت می گیرد آدم های مختلف پای در خانه می گذارند و می روند و ما این بار روحی تنها را می بینیم که دلایلش برای ترساندن دیگران را درک می کنیم روحی که سیاهی روی پارچه که حکم چشم هایش را دارند انگار دریچه ای به سیاهچاله ای از اندوه هستند حجم اندوهی که نگاه او به شما منتقل می کند به شکل اعجاب آوری ویران کننده است.
تلاش های او برای در آوردن کاغذ از دیوار ادامه دارد و درست لحظه ای که کاغذ را می یابد با جرثقیل خانه را که دیگر متروک شده ویران می کنند و او نمی تواند داخل آن را بخواند به جای خانه و خانه های اطراف، حال برج های سربه فلک کشیده همه جا را احاطه کرده اند او به بالای برج می رود و خود را به شکلی عجیب به پایین می اندازد و انگار این بار به جای حرکت به جلو به سرآغاز زمین بر می گردد زمینی که خانواده ای می خواهند در آن خانه بسازند اما سرخپوستان آنها را می کشند و البته کودکی که مثل "ام" چیزی از خود به جا می گذاشت این ایده ی به جا گذاشتن یک یادگار، یک فکر، یک قطعه موسیقی، یا حتی یک نوشته هم توسط ام (یک تکه کاغذ) ، هم توسط سی (یک ترانه عاشقانه)، هم توسط این دختر بچه در دل فیلم گنجانده شده و همانطور که یکی از ساکنان خانه هدفمند بودن یا نبودن به جا گذاشتن هر اثری آن هم وقتی که همه چیز نهایتا محکوم به فنا است را به بحث گذاشته انگار فیلم هم سراسر آبستن این فکر است.
با گذشت زمان شبح، خود و همسرش را می بیند و پازل ابتدای فیلم تکمیل می شود و ما می فهمیم میان زوج بر سر رفتن و نرفتن اختلاف است و سرانجام وقتی مرد تن به رفتن می دهد صدای کلیدهای پیانو را می شویم ولی این بار می دانیم شبح خسته و غمگین و شاید عصبانی آینده او عامل صداست که این دور بی شباهت به فیلم بین ستاره ای نولان نیست.
شبح حتی خود را وقتی که شبح شده هم می بیند و دوباره به سراغ دیوار می رود و وقتی با یادگاری همسرش در دیوار مواجه می شود پایان می گیرد و احتمالا به همان جای بهتری که در بیمارستان برابرش گشوده شد و روح همسایه به آنجا رفت می رود.
اما این سوال را به جا می گذارد آیا به جا گذاشتن اثری در این دنیا لازم است؟
فیلم یک زندگی شبحی بی شباهت به درخت زندگی ترنس مالک نیست از آن دست فیلم هایی است که باید با تمام حواس به تماشای آن نشست و حتی برخی حواس را در طول دیدن آن کشف کرد!
فیلم یک زندگی شبحی تجربه حیرت انگیزی است که آن را به مخاطبان جدی سینما توصیه می کنم تا شما هم مجذوب پارچه ای با دو لکه سیاه شوید و صد البته در دل فیلم غوطه ور بمانید!!