جستجو در سایت

1398/07/02 00:00

قهرمانِ "سرخ پوست"

قهرمانِ


دهه ی چهل است، یک زندان قدیمی که در مسیر توسعه ی فرودگاهی قرار گرفته باید تخریب شود و زندانی ها، نگهبانان وکارمندان آن به جای دیگری منتقل شوند. در این میان بعد از انتقال زندانی ها نگهبان ها بر اثر اشتباهی که پیش آمده متوجه می شوند یکی از زندانی ها در فرآیند انتقال گم شده است. 

"سرخ پوست" ساخته نیما جاویدی که خود فیلمنامه آن را نوشته است با چنین افتتاحیه ای آغاز می شود، "سرخ پوست"یک فیلم خطی سر راست است بدون پیچیدگی اما با رعایت تعلیق ها و گره افکنی ها، یک فیلم کلاسیک است. نگارنده تاکنون نقدی بر مخالفت این فیلم ندیده است و این حکایت از این دارد که "سرخ پوست" آشکارا مورد رضایت مخاطبان خاص و عام قرار گرفته یا دست کم مخالفتی جدی را بر نیانگیخته است در اینجا برخی از مشخصات این فیلم را از نظر می گذرانیم.

فیلمساز مانع اصلی این روزها ی فیلمسازی را از پیش پای خود برداشته است او زمان و مکان رویدادها را به جا و تاریخی انتقال داده است که حساسیت خاصی را بر نمی انگیزد، شخصیت های فیلم را خاکستری نموده و بیشتر به جنبه های درونی و شخصی آن ها پرداخته است و از تاکید بر موقعیت های سیاسی، اجتماعی، سازمانی آن ها پرهیز شده است.

منطق ساده حاکم بر روابط علی و معلولی یا کنشی و واکنشی روایت و شخصیت های فیلم درک داستان را برای مخاطب آسان می کند.

 قواعد فیلم کلاسیک از افتتاحیه، گره افکنی و گره گشایی را رعایت نموده است. از ابتدا، پایان فیلم را در نظر داشته و اگر چه پایان باز را برای آن رقم زده است اما نتیجه فیلم را پیچیده و دور از دسترس مخاطب قرار نداده است.

بدین ترتیب نیما جاویدی فیلمی ساخته که هدف اول سینما است یعنی ارایه سرگرمی جذابی که رضایتمندی را برای مخاطبی که ساعاتی به سینما آمده است را فراهم آورد، در اکران سودآور باشد تا سینما را بر پا های خود استوار کند و دخالت غیر سینمایی را کم کند. 

موضوع دیگری که فیلم را جذاب می کند زمان کوتاه مجموعه رویدادهای فیلم است نیما جاویدی با هوشیاری نشان داده است که می توان سیر تحول یک شخصیت را با انتخاب صحیح بازیگرها و ترتیب و توالی درست رویدادها به یک نیمروز کاهش داد سرگرد نعمت جاهد (نوید محمد زاده) در همین مدت کوتاه با چندگانه، ترفیع/سقوط، عشق/وظیفه و عدالت/ظلم، روبه رو می شود او با عواقب ناشی از فرار یک زندانی که می تواند آینده شغلی او را نابود کند و مددکار کریمی (پریناز ایزد یار) که می تواند عشق او یا شریک نابودی وی باشد و احمد سرخ پوستی که قرار است به ناحق به چوبه دار سپرده شود روبرواست او به ندای درونی و انسانی خود توجه می نماید، آگاهانه انتخاب می کند و عواقب آن را می پذیرد و از دل همین انتخاب ها است که قهرمان بیرون می آید. این چیزی است که مخاطب آن رادرک می کند و از آن لذت می برد.