جستجو در سایت

1398/02/25 00:00

منطق یا احساس؟

منطق یا احساس؟

  

به دنیا آمدن چهارمین اثر سینمایی محسن عبدالوهاب در اوج سادگی می خواهد حرف بزرگی بزند و موفق هم می شود، داستان فیلم اگر چه سوژه تازه یی به حساب نمی آید اما کوشش عبدالوهاب برای قصه تعریف کردن آن هم در بستر ملودرام و در موازات آن پرداختن به مسائل اجتماعی و فرهنگی جامعه و تغییراتی که در میان نسل ها بوجود آمده، سبب شده است تا به دنیاآمدن به فیلمی تبدیل شود که خواسته اش تحلیل مسولیت پذیری و عدم مسولیت در یک خانواده باشد. به دنیا آمدن درباره یک زوج است به نام فرهاد(هدایت هاشمی) و پری(الهام کردا) که برسر بچه دار شدن یا نشدن(فرزند دوم) اختلاف نظر دارند و همین اختلاف باعث می شود زندگی آن ها با مشکلاتی روبرو شود.  

این اختلاف که هم می تواند ساده یا بغرنج به نظر بیاید تبدیل به یک بحران شده است و زندگی چهارده ساله ی این زوج را تحت شعاع قرار داده است و حالا این زن و شوهر در موقعیتی قرار گرفته اند که خودشان خوب یا بد را تشخیص می دهند اما این جامعه است که نمی گذارد آن ها تصمیم نهایی را برای بچه دار شدن بگیرند، به صورتی که پری از بچه دار شدن راضی است اما دلیل هایی که برای آن می آورد نمی تواند راضی کننده باشد، از سوی دیگر فرهاد که از پس زندگی اش برنمی آید و همچنین نمی تواند یک سلام کردن ساده را به پسر دوازده ساله خود یاد بدهد، دلایل های منطقی تری برای به دنیا نیاوردن این بچه به ما ارائه می دهد، اما عبدالوهاب در این فیلم در اوج سادگی البته در پیچیدگی هایی که در خط روایی داستان وجود دارد می خواهد به مخاطبش چیزی را گوشزد کند که مهم ترین  بخش فیلم است، پری می خواهد از واقعیت های زندگی فرار کند و از حرفه ی بازیگری اش عقب بماند تا یک بچه دیگر به دنیا بیاورد و آن را بزرگ کند ، این احساس مادرانه یی که پری در آن قرار گرفته است برای فرهاد هم شیرین است اما دیالوگ هایی که فرهاد در رابطه با مخالفتش برای بچه دارنشدن در فیلم ارائه می دهد یک حرف کلی و شعارگونه به حساب می آید چرا که در فیلم می بینیم رابطه یی که فرهاد با پسرش کیان دارد فراتر از رابطه ی یک پدر و پسر است، کیان که هنوز خیلی مانده تا بالغ شود با پدرش حرف از عاشقی می زند و فرهاد هم از او به عنوان یک حامی دفاع می کند، خب فرهاد چرا دیگر نمی تواند پدر باشد؟ در چند دیالوگ می شنویم که فرهاد از پس هزینه های زندگی بر نمی آید اما در جای دیگر می بینیم کیان معلم در خانه دارد، کلاس ویلن و کلاس زبان می رود و از سایر امکانات هم برخوردار است ، فرهاد که می تواند همچین امکاناتی را برای کیان فراهم کند چرا از به دنیا آمدن فرزند دومش می ترسد؟ او حتی نگران افزایش جمعیت کره زمین است اما به دلخوشی های همسرش و دنیای مادرانه او ذره یی اهمیت نمی دهد. فرهاد به شدت از مسولیت پذیری دوباره در جایگاه یک پدر وظیفه شناس ترس دارد چرا که او هنوز نمی تواند کیان را درک کند و اینکه او را آن گونه که می خواهد تربیت کند ، فرهاد یک پدر دلسوز است اما تغییراتی در میان نسل ها بوجود آمده است که بلوغ زود رس مهمترین آنهاست که در فیلم به خوبی به آن اشاره شده و از طرفی دیگر فرهاد به عنوان کسی که در امور مسائل اجتماعی پژوهش می کند می فهمد که الان برای بوجود آوردن یک بچه وقت مناسبی نیست، فرهاد با هوشیاری این حرف ها را می زند، اما در آن سو پری قطب مثبت قصه را تشکیل می دهد و او معتقد است که همه چیز جفت و جور می شود ، دیالوگ های پری فقط می تواند خودش و آدم های اطرافش را قانع کند . اما این دیالوگ ها همه احساسی اند و نمی تواند دلیل محکمی برای به دنیا آوردن یک بچه باشد. با مختصات شخصیتی که ما از فرهاد می بینیم او در بیشتر مواقع یک مرد خانواده دوست است که می خواهد با چنگ و دندان زندگی اش را نگه دارد و به فکر خانه دار شدن است، او به عشق در قبال همسرش معتقد است، اگر که در پایان می بینیم که پری می تواند حرفش به کرسی بنشاند و فرزندش را به دنیا بیاورد از سوی دیگر می بینیم که فرهاد هم به کارش ادامه می دهد و در قبال مسئولیت اجتماعی اش ایستادگی می کند.

به دنیا آمدن به خوبی توانسته قصه تعریف کند و مخاطبش را تا پایان فیلم نگه دارد، مهمترین عامل فیلم هم همین است که ارتباط بین مخاطب و فیلم ایجاد می شود و اینکه در بیشتر سکانس ها مخاطب هم می تواند اظهار نظر کند یا دلش برای احساسات پری می سوزد یا اینکه دلیل های منطقی فرهاد را قبول می کند، پایان فیلم هم نتیجه گیری می شود که آیا احساسات مهم است یا منطق ؟ که انگار احساسات در بیشتر مواقع مهم تر از منظق است. بازی های درخشان هدایت هاشمی و الهام کردا مهم ترین برگ برنده فیلم محسوب می شود.

عبدالوهاب بدون آنکه بخواهد با فرم بازی کند و در روایت داستانش پیچیدگی خاصی را وارد کند فیلمی جمع و جور با قصه یی سرراست با شخصیت هایی که مصداق بیرونی دارند، ساخته است.