بیآلایش، در ابتدای راه
هوک اگرچه فیلمی است انسانی، صاف و ساده و قابل تأمل اما ضعفهایش در اجرا تبدیل به حجابی میان مخاطب و حسی که از فیلم میگیرد شده است. تقریباً بجز لحظاتی از بازی امیر جعفری و علیرضا جعفری در فیلم، بازی تمام بازیگران ضعیف است و اساساً فیلمساز نتوانسته است از آنان بازی خوبی بگیرد. اجرای برخی صحنهها بسیار تصنعی و بد است مثل صحنه دعوای شیروک با هم مدرسهای خود یا درگیری برادرش در ابتدای فیلم. در جایی دیگر، یک باره شاهد بزرگ شدن شیروک هستیم در حالی که بقیه شخصیتها تغییر چندانی در ظاهر نداشتهاند و گویی فقط پسرک در این سالها بر سنش افزوده شده است.
همچنین کمتجربگی و عدم پژوهش فیلمساز نیز در برخی صحنهها به چشم میآید. شخصی که قطع نخاع میشود و فقط چشمانش باز و بست میشود و سالهای درازی یک گوشه افتاده است، دیگر عضله و گوشتی برایش باقی نمیماند و تبدیل به پوست و استخوان میشود در حالیکه در صحنهای که شیروک مشغول حمام کردن برادرش هست میبینیم که برادرش هیچ تغییر و تحولی نداشته و فقط گردنش را کج کرده با همان بدن تنومند سابق! ضرورتی در وجود این سکانس نبود وقتی شرایط اجرای باورپذیر آن وجود نداشت. یا در صحنهای دیگر همین برادر که نمیتوانست کلید صندلی چرخدار را نگه دارد و طبیعی هم بود ناگهان دستانش سالم میشوند و خودش را به دریا میاندازد. ضعفهایی از این دست در فیلم موج میزند و مشخص است که کارگردان در ابتدای مسیری سخت و طولانی است.
اما آنچه هوک را قابل تحمل میکند نگاه انسانی و اخلاقی آن به بسیاری از مقولات است که برگرفته از جهانبینی سازنده آن است. در این میان مهم آن است که حسین ریگی بداند برای ادامه این مسیر لازم است تکانی اساسی به وضعیت فرم و تکنیک آثارش بدهد.