ضرورت ساخت «50 کیلو آلبالو» چه بوده است؟
هرچه فکر می کنم، نمیفهمم که ضرورت ساخت فیلم «50 کیلو آلبالو» چه بوده است و جایگاه آن در میان دیگر ساختههای مانی حقیقی کجاست؟ آیا صرف این اتهام که او فیلمی برا ی گیشه و فروش ساخته است، کافی است؟
از نظر من، مانی حقیقی یک فیلمساز سیاسی است، سیاسی به معنای منتقد و مخالف وضغ موجود؛ سینمای او در پیوند با سینمای موج نو ایران در دهههای ۴۰ و ۵۰ شمسی ـ و اختصاصاً سینمای پدربزرگش، ابراهیم گلستان ـ به نوعی سمبولیسم یا سخن گفتن در لفافه که در ادامه توضیحش خواهم داد، گرایش دارد. از اینروست که به رغم آنکه مانی حقیقی همواره وجود اینگونه سمبولیسم را در فیلمهای خود انکار میکند، در کارهایش از جمله «پذیرایی ساده» و «اژدها وارد میشود» عامدانه دارای دو خصلت تأویلپذیری و معناهای چندگانه و چندلایهاند.
ایدهی ساده، اما درخشان و هوشمندانهی «پذیرایی ساده» چیزی نیست مگر هجو سفرهای استانی رئیسجمهور مهرورز در دههی هشتاد:لیلا و کاوه، زن و مردی متمول با کیسههای پر از پول به جادههای کوهستانی کردستان میروند تا پولها را که معلوم نیست از کجا آمده است ـ چیزی شبیه پول نفت در مملکت ما که پولی بادآورده و بدون پشتوانهی تولید است ـ بین مردم تقسیم کنند. نتیجه، اما، نه مهرورزی به مردمی ظاهراً تنگدست، که تحقیر شرافت و کف نفس آنهاست. برخی سکانسهای فیلم از جمله صحنهی مشاجرهی کاوه با یکی از اهالی بومی بر سر جنازهی نوزاد مردهاش و نیز خاکسپاری جسم بیجان نوزاد به دست کاوه در شبی خوفناک و بیپایان بیتردید همچون متون ادبیات معناباختگی (ابزورد) بیرحم و تلخ و پوچانگارانه استیصال انسانی را که توهم قدرت و عقل دارد، در برابر مرگ و نیستی به تصویر میکشد.
در «اژدها وارد میشود» قتل یک مارکسیست ـ لنینیست تبعیدی در قشم و ورود ساواک به این مساله همراه با اعتقادات بومیان دربارهی یک گورستان متروک دستمایهای شده است برای اینکه مسالهی تاریخنگاری معاصر ایران بازیگوشانه به پرسش کشیده شود. در بخشی از روایت مستندگونهی فیلم صادق زیباکلام و سعید حجاریان در مورد نقش مقتول و برخی شخصیتهای فیلم در مبارزات انقلابی سخن میگویند؛ اما کلید فهم فیلم در معنای اصطلاح «هزوارش» است که پژوهشگر برجسته جناب تورج دریایی مطرح میکند، تنها کسی که در این جعل تاریخ با روایت فیلم همدست نمیشود و به شأن آکادمیک خود وفادار میماند. هزوارش در متون پهلوی به واژههایی اطلاق میشود که به زبان آرامی و به خط پهلوی نوشته میشدهاند و این واژهها را به هنگام خواندن با معادل فارسی میانهی آنها بیان و قرائت میکردهاند. پس هزوارش یعنی نوشتن چیزی و خواندن چیزی دیگر؛ چیزی شبیه سنتهای تمثیلی و تأویلی رازورزانهی عرفانی و اسطورهای و دینی، سنتی که اصلیترین تبلور آن در تاریخ اندیشهی بشر در نظام سلسلهمراتبی نوافلاطونی به چشم میخورد. و مانی حقیقی هم چیزی را که به قول خودش یک داستان واقعی بوده است، نوشته است تا چیز دیگری خوانده شود؛ متنی تمثیلی را تولید کرده است که به رغم ظاهر ساده و بیپیرایهاش، به شدت محتاج واگشایی و تأویل است.
با اینهمه، ساختار فیلم «50 کیلو آلبالو» نه هزوارشگونه است و نه یک روایت منتقد وضع موجود. اگر در «پذیرایی ساده» و «اژدها وارد میشود» وارونههای تأویلی در خدمت گفتن یک ناگفتنیاند ـ همچون نوشتههای وارونهی تیتراژ «پذیرایی ساده» ـ در «50 کیلو آلبالو» همه چیز در خدمت این ایده است که دستگیری دختر و پسر جوان نامحرم و ازدواج تحمیلی و مصلحتی آن دو نهایتاً به یک عشق ناب و تشکیل خانوادهی ایدهآل بینجامد و بدین ترتیب، «50 کیلو آلبالو» سرشار است از کلیشه و بازتولید اسطورههای ایدهئولوژیک؛ از اسطورهی جاودانهی عشق در نگاه اول (یا همان تصور سطحی از عشق و رابطه بهمثابه یک اتفاق که خودش باید بیفتد) و تقابل سادهانگارانهی عشق / پول گرفته تا کلیشههای مبتذل جنسیتی از جمله علاقهی زنان به مرد بزنبهادر و غیرتی و در عین حال، کمحرف در مقابل مرد ایرانیِ فرنگرفتهی بیغیرتشده و نیز زنی که از جانب شوهرش «زنیکه» خوانده میشود و عاشقانه خم به ابرو نمیآورد و ... همهی این کلیشهها و افسانهها که به نحو غیرانتقادی در فیلم تعبیه شده است، آن هم در کار فیلمسازی که تحصیلاتش در فلسفه و مطالعات فرهنگی بوده است، از «50 کیلو آلبالو» روایتی ایدهئولوژیک میسازد که به رغم مخالفتهای برخی نهادهای حاکم، به شدت به تثبیت وضع موجودِ مد نظر آنها گرایش دارد. بنابراین، اگر به دیگر ساختههای مانی حقیقی این نقد وارد است که با همهی پیشتازیهای سیاسیشان، به نوعی سمبولیسم تأویلیِ متافیزیکی گرایش دارند، «50 کیلو آلبالو» روایتی نیندیشیده و نسنجیده و غیرانتقادی برای عبور از برخی خطقرمزهاست که تنها به آرایش غلیظ بازیگران زن (راستی «آرایش غلیظ» از فیلمهای مورد علاقهی مانی حقیقی است!) و بسط یک سوژهی ادیپی در قالب رابطههای مثلثی منجر شده است. و من امروز به عنوان علاقهمند همیشگی سینمای مانی حقیقی نمیتوانم با مسامحه بنویسم که «50 کیلو آلبالو» دارای سوژهای است که حرام شده است، بلکه باید بگویم که فیلم از مسیرهای میانبر و بیراههرویهای درخشان ساختههای انتقادی این کارگردان دور شده و به تکراههی تثبیتشدهی جریان اصلی (mainstream) مدافع و حافظ وضع موجود منحرف شده است، فیلمی فاقد بازیگوشی و هوشمندی که به رغم ظاهر کمدی و طنزش بسیار عبوس و بدخلق است.