جستجو در سایت

1396/06/28 00:00

یک کپی ناقص هالیوودی

یک کپی ناقص هالیوودی

 (در نوشته زیر بخشی از داستان فیلم لو می رود)

رامبد جوان، این روزها بین مردم به‌دليل داشتن یکی از موفق‌ترین برنامه‌های تلویزیونی، یعنی خندوانه محبوب است. خبر وصلت او با نگار‌جواهریان، دیگر بازیگر محبوب سینمای ایران‌مان نیز چندوقت پیش تیتر رسانه شده بود. حالا این زوج سینمایی، فیلمی را ساخته‌اند به اسم «نگار» که برخلاف سایر ساخته‌های رامبد جوان، فیلمی کمدی به حساب نمی‌آید. فیلمي جدی در ژانر هیجانی و اکشن که به نوبه خود در سینمای کشورمان تک محسوب می‌شود و بررسی آن سخت‌تر. نگار در ساختارش خواسته است فیلمي هیجانی به سبک هالیوودی باشد ولی در واقعیت شاید نزدیک به ۵۰ درصد در تحقق این راه موفق بوده و خیلی از موارد استاندارد چنین ژانری را رعایت نکرده است. البته رعایت نکردن موارد استاندارد، یک اثر سینمایی را خوب نمی‌کند و گاهی ساختارشکنی نيز در این منطق جواب می‌دهد. ولی این ساختارشکنی فقط در چارچوب بدنه سینمای ایران اتفاق افتاده و در روایت فیلم، اشکالات زیادی به چشم می‌خورد تا نگار را به يك اثر بی‌نظیر سینمایی تبدیل نکند.

روایت فیلم چیست؟ 

فیلم، با بازسازی یک صحنه جنایی آغاز می‌شود. صحنه قتل آقای ولیان که در ساعت ۱۰ شب در یکی از روزهای آذر کشته شد. (تاکیدی که روی این ساعت و روز قتل می‌شود ناخودآگاه تماشاگر هوشمند را یاد آغاز کتاب مکوت بهرام‌صادقی که این روزها دستمایه فیلم‌های خوبی در سینمای ایران شده می‌اندازد). فیلم توضیح می‌دهد که تا چند وقت پیش، همه فکر می‌کردند ولیان خودکشی کرده و به تازگی بعد از گذشت نزدیک به ۴۰ روز، راز جنایت قتل او کشف شده‌است. نگار دختر او (با نقش‌آفرینی نگار جواهریان)که رابطه بسیار خوبی نيز با پدرش داشته، برخلاف مادر افسرده‌اش (با بازی افسانه بایگان)، باور ندارد که او خود کشی کرده و به دنبال چرایی این مساله است. در این گیر و دار، خانه آن‌ها که در معامله‌اي قبل مرگ پدر به گرو گذاشته بود از آن‌ها گرفته می‌شود و مادر و دختر به اصرار شوهر خاله نگار (با بازی آتیلا پسیانی)، مجبور به نقل مکان به خانه خاله نگار می‌شوند. نگار خواستگاری به اسم پیمان (با بازی محمدرضا فروتن) دارد که همکار پدرش نيز هست. ولیان در جوانی سوارکار بوده و بعدها وارد بازار خریدو فروش اسب شده و آن‌گونه که به نظر می‌رسد در اواخر عمر خود با عده‌اي خلافکار همکاری کرده تا چند اسب ترکمن را به کشورهای دیگر صادر کنند. آن‌طور که پیمان می‌گوید، این همکاری به اشتباه صورت گرفته ولی در هر صورت ولیان را وارد بازی خطرناکی کرده و طرف حساب آن‌ها کله گنده‌ای به اسم بهتاش(با بازی مانی‌حقیقی) است که نزدیک به هشت میلیارد تومان به ولیان بدهکار است. نگار رویاها و خیال‌های عجیبی در ذهنش می‌بیند و بعد از مرگ پدرش دچار توهماتی شده که خودش معنی دقیق آن‌ها را نمی‌داند. غافل از اینکه این توهم‌ها داستان مرگ پدرش را روشن می‌کنند.

فیلمنامه ای در ظاهر خلاقانه

فیلم نگار، یک مشکل اساسی دارد و آن‌هم ضعف فیلمنامه است. فیلمنامه‌ای که زیر بسیاری از المان‌ها و عناصر مثبت پنهان شده و به همین جهت شاید کمتر ایرادش به چشم بیاید. دادن فضای سورئال به فیلم، جذابیت آن را در آغاز بیشتر می‌کند ولی رفته رفته اعصاب تماشاگر را خورد می‌کند، یا گاهی خنده‌دار می‌شود. فضای سورئال چارچوب خاص خودش را دارد و اگر «دیویدلینچ»، یا دیگر کارگردان‌های به نام، وارد آن می‌شوند می‌توانند با استفاده از این فضا مخاطب را به چالش بکشند نه اینکه گمراه کنند. گمراه بودن تماشاگر نگار تا آخر فیلم نيز پابرجاست و سرنخ درستی به او داده نمی‌شود. انگار که فیلمنامه‌نویس چند ایده خام برای ساخت چنین داستانی داشته و یا از آثار بین‌المللی دیده و آن‌ها در فیلمنامه بدون دستکاری آورده است. خلاقیت فیلمنامه نيز محدود به عنصر «اسب» در داستان می‌شود که آن هم به‌هيچ وجه خوب از آب در نیامده است. جسارت و نوآوري در فیلمنامه موج می‌زند ولي فارغ از آن، نگار بسيار بي‌منطق، اعصاب خردكن و پر از سکانس‌های شلخته‌اي است كه بعد از اتمام فيلم براي مخاطب خستگي و بيهودگي به ارمغان می‌آورد. خاطرم هست خود فیلمنامه‌نویس، در یک نشست خبری درباره یکی از معاهای بی‌منطق فیلم (رسیدن چک به دست نگار از عام رویا) گفته بود:‌« من نمي‌دانم كه چك، چگونه به دست نگار آمده و نمي‌دانم منطق اين را چگونه ثابت كنم!» وقی فیلمنامه‌نویس خودش داستان را دقیقا نمی‌داند از تماشاگر چه انتظاری هست؟ نگارمنطقي ندارد كه بخواهد ثابت كند. اين بي‌منطقي، تنها به تمامي داستان فيلم مربوط نمي‌شود. چگونگی پیدا کردن رمز گاوصندوق و تسلیم شدن ناگهانی بعضی کاراکترها پیش نگار و تبدیل شدن نگار، از دختری ساده به یک رزمی‌کار و هفت‌تیرکش و دیالوگ‌های مصنوعی پیمان و رابطه عاشقانه بین این دو که همگی بی‌منطق و یخ خلق شده‌اند همچنین برخلاف نام فیلم، از نظر من نگار فیلمی درباره او نیست. نگاه فیلم به زن قهرمان در لایه سطحی بسیار رنگ و بوی فمنیسیمي دارد. اما اگر واقعیت را در نظر بگیریم، نگار بدون روح پدرش هیچی نیست و این پدر اوست که راه را به وی نشان می‌دهد و نگار روباتی است که توسط خاطرات پدرش کنترل می‌شود و یا هرجا که می‌خواهد برود، دست به دامن پیمان می‌شود. فقط اواخر فیلم است که خودش دست به کار شده و ناگهان تبدیل به یک زن قهرمان می‌شود.

کاراکترها و بازیگرها

بازیگران فیلم خوب انتخاب شده‌اند. علیرضا‌بخشی، در نقش ولیان نقش پدر دلسوز و حامی دخترش را خوب بازی می‌کند و افسانه بایگان در نقش کوتاهی که دارد می‌تواند به‌خوبي یک مادر روان‌پریش که معشوقش را از دست داده را به تماشاگر نشان دهد.

انتخاب نگار جواهریان، به‌طور حتم به مثابه رامبد جوان در پشت دوربین بوده ولی این‌بار جواب داده و جواهریان ریزجثه در نقش زني بزن‌بهادر، تضاد جالبی را ساخته که به مذاق بعضی شاید خوش نیاید. در این بین، محمدرضا فروتن و مانی‌حقیقی نمره قبولی نمی‌گیرند. مانی حقیقی که اين اواخر تیپ اشخاص پولدار و منفی را بازی می‌کند، آن‌قدر مصنوعی و گنگستری این نقش را ايفا كرده که گاه باعث خنده می‌شود تا تاثیر گذاشتن. محمدرضا‌فروتن نيز با قیافه آرام و تن صدایی که دارد، برای ادای دیالوگ‌های قلمبه و به ظاهر پیچیده انتخاب شده تا نقش یک عاشق روان‌پریش را بازی کند.متاسفانه نتیجه رضایت‌بخش نیست. مونولوگی که در انتهای فیلم، توسط او ادا می‌شود و بسیار هم طولانی است، یکی از بدترین سکانس‌های نگار محسوب می‌شود. پسیانی نیز به سبب نقش تک‌بعدی و بدون تاثیری که در فیلم دارد، نتوانسته کارش را به خوبی پیش ببرد که در این مورد، مقصر بیشتر فیلمنامه شلخته است تا خود بازیگر.

نگار را ببینیم یا نبینیم؟

اما آیا این دلایل باعث می‌شود نگار فیلم بدی به‌حساب بيايد؟ باید گفت که خیر. همان‌طور که قبل‌تر گفته شد، این ضعف‌های فیلمنامه در المان‌های دیگر پوشانیده شده است؛ چرا که سایر عناصر فیلم بسیار خوب از آب در آمده‌اند.

فیلمبردای فیلم، حس هیجان و تعلیق را به تماشاگر می‌رساند. موسیقی متن بی‌نظیر آنبه‌طور كامل روی سکانس‌ها و لحظات فیلم نشسته و از همه مهم‌تر، تدوین فیلم به خوبی مرز بین دنیای خیالی و واقعی نگار را تفکیک کرده و باید اذعان داشت که کار بسیار سختی برعهده تدوینگر اثر بوده و از آن سربلند بیرون آمده است. در کنار این موارد، جلوه‌های ویژه و صحنه‌های اکشن فیلم در دنیای سینمای ایران که متاسفانه از این نظر خالی و پوچ است، غنیمتي محسوب می‌شود؛ به‌خصوص وقتی که می‌بینيم خوشبختانه تصنعی ساخته نشده و خوب پرداخته شده‌اند.

مخاطب ایرانی از نظر سینمایی دچار سوء تغذیه است و این فیلم، حداقل کمی ذائقه‌ ما را بهتر مي‌کند و برای فیلم ایده‌آلی که آقایون انتظار دارند، آماده می‌شویم.

موفقیت یا عدم موفقیت این تجربه در گیشه می‌تواند خیلی چیزها را در آینده سینمای ایران تغییر دهد. اما مشکل اینجاست که نگار به‌خاطر رامبد جوان و پیشینه کمدی و محبوبیت او ممکن است بیش از حد بفروشد و نمی‌توان این موفقیت را ملاک اصلی برای آینده این سبک فیلم قرار داد. ساخت فیلم‌های اینچنینی در سینمای تکراری ایران ضروری با نظر می‌رسد و ریسک ساختن آن توسط رامبد جوان، بسیار ستودنی است


فیلم های مرتبط

افراد مرتبط