قصه ناتمام
رسم شده است که برای بعضی فیلمها پیش از ساخت، موقع ساخت و پس از ساخت، سر و صدا راه میاندازند و برای سانسور و توقیف شدنش، جنجال به پا میکنند. قطعاً مخالف سانسورها و توقیفهای بیمنطق، سختگیرانه و سلیقهای هستم اما این مجوزی نمیشود که سازندگان این فیلمها با هر شرایطی، در شمایل قهرمانان ماجرای توقیف و سانسور ظاهر شوند که باید تلاششان را دید و به هر روی ستود. بعضی فیلمها در سینمای ما با فریب دادن و نانِ موضوعات داغ و حساس را خوردن، لگدی میزنند بر اندک اعتمادهای باقیمانده مخاطبان سینما و مخاطب را بیش از پیش نسبت به فیلمهای سینمای ایران صاحب موضع دفعی میکنند. خانه دختر به نظرم از همین نوع فیلمهاست.
اصلا این هم بماند که برایم سوال است چطور ممکن است یک موضوع حساس مقطعی ناگهان به جایگاه دغدغه فیلمساز رسوخ کرده و از تجربههای زیستی وی عبور کرده و به فیلم تبدیل میشود. همه چیز با این سرعت اتفاق میافتد. سئوال اینجاست چگونه یک فیلم پیش از دیده شدن میتواند فیلم شجاع یا قابل توجه یا قابل تحسینی باشد. بعضی میگویند: انگشت گذاشتن روی موضوعات حساس، قابل تقدیر است. یعنی اگر شما فیلمساز متوسط یا بدی هم باشید، به صرف پرداختن به موضوعات داغ و حساس، میتوانید دیده شوید. این چیزی جز موجسواری بر احساس جامعه است؟ چیزی شبیه همان کارگردانهایی که با سوژههای روز موجسواری میکنند، فلانی از فلانی دلخور میشود و جامعه دلسوزانه نسبت به او سمپات میشود در این شرایط یک کارگردان فرصتطلب سریعاً مصاحبه میکند و میگوید او را در جدیدترین فیلمم بازی خواهم داد. فارغ از اینکه اصلا فیلمی در کار باشد یا نه، یا حتی شخص با فیلم مورد نظر آقای کارگردان، سنخیتی داشته باشد یا نه، ناخوداگاه کارگردان چه با تحقق بخشیدن به موضوع و چه بدون تحقق نبخشیدن به آن، در بین عموم محبوبیت کاذبی کسب میکند.
اما درباره خانه دختر هم گفته میشود به خاطر سانسور، فیلم ناقص شده و چند دقیقه مهم از آن حذف شده است. فارغ از اینکه من راجع به آنچه که دیدهام و اثری که روبرویم قرار گرفته نظر خواهم داد و این دلسوزیها برای کارگردانی که فیلمش ناقص شده وظیفه من نیست، بیاییم بررسی کنیم که آیا اگر خانه دختر دچار این سانسور گفته شده، نمیشد لزوما اثر خیلی بهتری بود.
گفته میشود حذفیاتی که بر فیلم خانه دختر تحمیل شده است باعث شده نتوانیم فیلم را خوب بفهمیم و با آن ارتباط بگیریم. کسانی که این موضوع را مطرح میکنند احتمالا به این فیلم به مثابه معمایی نگاه میکنند که جدا شدن سکانسی از آن میتواند شبیه جدا شدن تکهای از یک پازل باشد که نبودنش و اثر نبودنش بر فیلم و فهم آن اثر خواهد گذاشت. در این باره چند نکته مطرح است. اول اینکه آیا این گونه طرح معما برای یک فیلم، اصلا درست است؟ آیا هدف سینما، پنهان کردن بخشهایی از اتفاقات فیلم و کشاندن مخاطب تا انتهای فیلم، برای کشف همان بخش پنهان شده است؟ در این باره رجوعی کنید به فیلمهای کارگردان مهم معاصر سینمایمان، اصغر فرهادی که در اکثر آثارش همین جزء پنهان شده وجود دارد. در آخرین اثر او «فروشنده» بحث پنهان شده، صحنه حمام و مساله تجاوز یا عدم تجاوز است. موضوع صرفا بر پایه «چه»های مطرح شده میگذرد. شما «چه» مربوط به این فیلمها را لو بدهید، دیگر فیلم سرپا نیست. چرا یک کارگردان «چگونه» را کنار میگذارد و به «چه» میچسبد؟ دوم آیا اساسا بر فرض موافق بودن با این گونه از طرح معما، این فیلم کارش را درست انجام میدهد؟ آیا روایت جذاب و سرپایی دارد؟ آیا با جابجا کردن زمانی وقایع، جابجایی منطقی و موفقی است؟ سومین نکتهای که مطرح است این است که آیا با حذف دقایقی از فیلم، فهمیدن منظور در نیمه اول فیلم و به خصوص دقایق اولیه، موضوع شوک برانگیز مرگ سمیرا به شکلهای مختلفی مشکوک و عجیب به تصویر کشیده میشود. راوی کاملا سرگردان و نامعین است. روایت نه توسط شخص معینی انجام میشود، نه دانای کل. کاملا در سکانسها، متفاوت و نامعین است. که البته در چند مورد ذهن بیننده را کمی درگیر میکند اما به نظر عامدانه، بلافاصله به پاسخ میرساند و رها میکند.
اما فیلم با یک تغییر زمانی کلیشهای به گذشته برمیگردد و بدین ترتیب نیمه دوم فیلم شروع میشود. در نیمه دوم فیلم با زاویه روایت جدیدی که پیش میگیرد، همه نقاط تاریک قصه یکی پس از دیگری روشن میشوند و در صحنهای که میتواند آغاز یک قصه باشد، در اسلوموشنی ناشیانه، صحنه رستاخیز خیابانیِ مبهمی به تصویر کشیده میشود که در آن همه آدمها به جز نامزد سمیرا با بازی حامد بهداد، در حالی که فلو شدهاند، مشغول دویدن به نقطه خاصی هستند. در این لحظه مبهم، فیلم در میان بهت و ناباوری تماشاگران به پایان میرسد. بدون اینکه قصه سر و شکل داری روایت شده باشد و بدون اینکه ارتباطی با فیلم برقرار شده باشد. فیلم با یکی از دوستانِ سمیرا شروع شده و با نامزد سمیرا بسته شده است. موضع کارگردان چیست؟ کارگردان با چه کسی است؟ مسالهاش چیست؟ مسالهاش سمیراست؟ مسالهاش باکره بودن یا نبودن است؟ مسالهاش تجاوز به محارم است؟!
بله، اتفاقی که بعضی به عنوان مجهول فیلم از آن یاد میکنند و سراسر فیلم کارگردان با چشمک و اشاره دارد بهش اشاره میکند احتمالا همین مساله خط قرمزی تجاوز به محارم است. موضوعی که کارگردان با نشان دادن شخصیت پدر و خواهر سمیرا پس از مرگ سمیرا و غیرعادی بودن رفتار آنان میخواهد طرح کند اما گویا خود به مجهولی تبدیل شده که ذهن برخی را بیهدف خاصی به خود مشغول میدارد. حرف پایانی که میتوان زد این است که فیلمساز کاری جز طرح ناقص سوژه (خیلی قبلتر از طرح مساله) انجام نداده است و در همین بستر هم دچار آشفتگی است و حتی نمیداند چگونه باید قصهاش را روایت کند طوری که قصه پس از مرگ سمیرا میتواند شکل بگیرد را هم با بیسلیقگی و بیمسالهگی ابتر و ناتمام میگذارد و خود به سمت نامعلومی فرار میکند!