مروری بر سینمای جنگی ایران در دوره جنگ ایران و عراق

اختصاصی سلام سینما – آریا قریشی (سردبیر وبسایت سلام سینما) | سینمای ایران بهسرعت به حمله نیروهای بعثی به کشور واکنش نشان داد. از همان اولین ماههای وقوع جنگ تحمیلی شاهد آغاز تولید فیلمهای جنگی در کشور هستیم. اولین فیلمهای این دسته در سال 1360 روی پرده رفتند.
بیشتر بخوانید:
آرامش در ناآرامی؛ راهکارهای مدیریت اضطراب جنگ
5 فیلم جنگی جدید که تبعات مخرب جنگ را نشان میدهند
جریانهای اولیه
اولین مورد جالب در این زمینه فیلم جنجالی «برزخیها» به کارگردانی ایرج قادری و با حضور مجموعهای از فوقستارههای قبل از انقلاب (محمدعلی فردین، ناصر ملکمطیعی، سعید راد، محمدعلی کشاورز و خود قادری) هستیم. این فیلم قبل از تعرض نظامی عراق به خاک ایران تولید شد و داستانی خیالی را پیرامون روزهای ملتهب وقوع انقلاب به تصویر میکشید. «برزخیها» در مورد گروهی از مجرمان است که در روز پیروزی انقلاب از زندان فرار میکنند. آنها به روستایی مرزی رفته و میخواهند از کشور خارج شوند اما پس از تجاوز یک ارتش بیگانه به خاک وطن، تصمیم میگیرند از فرار صرفنظر کرده و در عوض از خاک خود دفاع کنند. تجاوز نظامی عراق به ایران در فاصله ساخت و اکران «برزخیها» باعث شد تا سازندگان فیلم میاننویسی را با این مضمون در ابتدای فیلم قرار دهند که حمله نظامی عراق به خاک ایران نشاندهنده درک درست آنها از تحولات سیاسی ایران در آن ایام بوده است. «برزخیها» یک فیلم عامهپسند و قهرمانپرورانه بهشیوهای متعارف بود که اکرانش با جنجالهای فراوان و حملات گسترده افراد نزدیک به نگاه رسمی روبهرو شد. این واکنشها در نهایت به توقیف فیلم قادری انجامید و برخی از بازیگران آن دیگر فرصت حضور در فیلمهای سینمایی را پیدا نکردند. هر چند «برزخیها» علیرغم اکران کوتاهمدت با اقتدار به پرفروشترین فیلم سینمای ایران در سال 61 تبدیل شد اما تاثیری بر مسیر حرکت سینمای جنگ در ایران نداشت.
جریان رسمی سینمای جنگی در ایران با فیلم «مرز» (جمشید حیدری، 1360) شروع شد. این فیلم هم از نظر نمایش مقاومت اهالی یک روستای مرزی در مقابل حمله ارتش دشمن یادآور «برزخیها» بود. «مرز» به فیلم موفقی در گیشه تبدیل شد و موجی از فیلمهای مشابه را به راه انداخت. این فیلمها را میتوان اولین جریان جدی فیلمهای جنگی در ایران دهه 60 دانست. این فیلمها عموما اکشنهایی بهسبک نمونههای آمریکایی بودند که داستان رشادتهای قهرمانهایی تیپیک را در مقابل دشمن خارجی نشان میدادند. مهمترین فیلم این دسته «عقابها» (ساموئل خاچیکیان، 1363) با بازی سعید راد و جمشید هاشمپور بود که حتی سالها پس از نمایش اولیه مجددا اکران میشد و هر بار به فروش خوبی دست پیدا میکرد؛ اتفاقی که باعث شد «عقابها» هنوز هم پرفروشترین فیلم تاریخ سینمای ایران محسوب شود. «پایگاه جهنمی» (اکبر صادقی، 1363) هم یکی دیگر از آثار موفق این دسته از فیلمهای جنگی محسوب میشود.
این اکشنهای جنگی که بهواسطه تعقیبوگریزهای فراوان و تاکید بر قهرمانان عمیقا فردگرا شناخته میشوند، عموما از نظر فنی حرف چندانی برای گفتن نداشتند و تبعات نبود تجهیزات فنی در آنها به چشم میخورد. جدا از آن، مدیران وقت سینمای ایران دل خوشی از این آثار نداشتند. آنها دنبال شکل ویژهای از فیلمهای جنگی بودند که تفاوت جنگ ایران و عراق را با جنگهای دیگر نشان دهد. فیلمهایی که ذکر شدند از نظر داستانی تفاوت چندانی با فیلمهایی مثلا در مورد جنگ جهانی دوم نداشتند. محدودیتهایی که مدیران وقت سر راه سازندگان و ستارگان این قبیل آثار قرار دادند بهتدریج باعث کمرنگشدن آن جریان شد.
فیلمهای ویژه جنگ ایران و عراق
در عوض در همان سالها جریان جدیدی در سینمای جنگی ایران پا گرفت که عموما توسط فیلمسازان جوان و تازهکاری ساخته میشدند که خود تجربه حضور در جبهههای جنگ را داشتند و بنابراین از آن نگاه تکبُعدی و کلیشهای فاصله میگرفتند. رسول ملاقلیپور با اولین آثار نقش مهمی در تثبیت این جریان داشت. فیلمهایی مثل «نینوا» (1362)، «بلمی بهسوی ساحل» (1363) و از همه مهمتر «پرواز در شب» (1365) پایهگذار تصویری عرفانی و مذهبی از نیروهای ایرانی بودند که بعدها توسط فیلمسازانی چون ابراهیم حاتمیکیا به تصویر شاخص جنگ در سینمای ایران بدل شدند. ملاقلیپور در آثار اولیهاش بر شباهت میان رزمندگان ایرانی و شهدای کربلا تمرکز میکرد. پایانبندی «پرواز در شب» و نحوه شهادت شخصیت اصلی یکی از واضحترین نمونهها بود که آشکارا برداشتی از ماجرای شهادت حضرت ابوالفضل (ع) در کربلا بود.
جریان ویژه سینمای جنگی در ایران بیشتر از کنشها و تعلیقهای بیرونی، سفری را به عمق وجود رزمندگان نشان میداد. شخصیتهای این فیلمها از شرایط جنگی بهعنوان فرصتی برای سفری معنوی به درون استفاده میکردند. جنگ بهمثابه نوعی سیر و سلوک و فرار از خواستههای پوچ دنیوی در این فیلمها خودنمایی میکرد. بهجای تارومار کردن دشمنان، ویژگیهایی همچون ایثار و شهادتطلبی به مضامین برجسته این آثار تبدیل شدند.
این جنس از شخصیتپردازی در دو فیلم «دیدهبان» (1367) و «مهاجر» (1368) به کارگردانی ابراهیم حاتمیکیا مهمترین نمودهایش را پیدا کرد. این دو فیلم حاتمیکیا از جنبههایی با آثار ملاقلیپور تفاوت داشتند. اول اینکه اگر ملاقلیپور جلوهای مذهبی و اساطیری به حضور نیروهای شجاع ایرانی میداد، حاتمیکیا بیشتر روی روحیه عرفانی شخصیتهای کلیدیاش تاکید میکرد. تفاوت دوم در این بود که ملاقلیپور علیرغم توجه به درونیات رزمندگان از خلق کشمکشهای بیرونی هم غافل نمیشد اما فیلمهای حاتمیکیا تقریبا بهتمامی به سفر درونی شخصیتها میپرداختند. فضای جبهههای جنگ در «دیدهبان» و «مهاجر» فضایی غیرزمینی بود که در آن آدمهایی تکافتاده در حالوهوایی روحانی غوطهور بودند.
این دسته از فیلمها عموما فروش بالایی نداشتند اما مدیران سینمای ایران از این نگاه استقبال و حمایت کردند. «پرواز در شب» و «مهاجر» هر دو جایزه بهترین فیلم را از جشنواره فجر به دست آوردند. ضمن اینکه استقبال پرشور منتقدان (بهخصوص از فیلمهای حاتمیکیا) در تثبیت این جریان نقش داشت. این موج در سالهای پس از جنگ هم با فیلمهایی چون «هور در آتش» (عزیزالله حمیدنژاد، 1370) و برخی از آثار دیگر حاتمیکیا و ملاقلیپور ادامه پیدا کرد که از مهمترینِ آنها میتوان به «سفر به چزابه» از ملاقلیپور اشاره کرد.
مردم عادی کجای ماجرا قرار داشتند؟
دسته دیگری از فیلمها هم در این سالها به زندگی مردم عادی در دوران جنگ پرداختند. «دو چشم بیسو» (محسن مخملباف، 1362) فیلمی در مورد باورهای مذهبی مردم و دستهبندیهای سیاسی بین افراد مختلف در دوران جنگ است که سعی میکند با یک دست چند هندوانه بردارد و در نهایت از عهده برداشتن هیچکدام هم برنمیآید! «دو چشم بیسو» را میتوان یکی از آغازگران جریانی در سینمای ایران دانست که بعدها به «سینمای معناگرا» موسوم شد. مخملباف چند سال بعد فیلم بسیار مهمتری با عنوان «عروسی خوبان» (1367) با محوریت داستان یک رزمنده ساخت که در جبهه دچار موج انفجار شده و پس از مرخصی از آسایشگاه روانی با جامعهای روبهرو میشود که شباهتی به آرمانهای او ندارد. مخملباف در «عروسی خوبان» به انتقاد از شرایط اجتماعی ایران در دوره جنگ پرداخت و یکی از اولین تصاویر را از رزمندگانی به نمایش گذاشت که بهنظر میرسید خارج از جبهههای جنگ جایی برای آنها وجود ندارد.
یکی دیگر از فیلمهای مهم این جریان، «پرستار شب» (محمدعلی نجفی، 1366)، در مورد یک پرستار زن مسیحی است که وظیفه مراقبت از یک رزمنده مجروح را به عهده میگیرد. «پرستار شب» علاوه بر پیشکشیدن بحث مهم حضور افرادی از ادیان مختلف در جنگ، در ادامه موج نمایش رزمندگان ایران بهعنوان چهرههایی عرفانی و معنوی قرار میگیرد.
اما مهمترین فیلمِ این دسته بیشک «باشو غریبه کوچک» (بهرام بیضایی، 1364) است. این فیلم که چند سال در توقیف به سر برد و سرانجام پس از پایان جنگ در سال 68 روی پرده رفت، همدلی و اتحاد مردم ایران را نشان میدهد و تاکید مهمی است بر تمامیت ارضی ایران و اینکه همه ما، با وجود همه تفاوتها، از یک آب و خاکیم. با این وجود نگرش صلحطلبانه فیلم در دوران اوج جنگ از سوی برخی از مدیران مخرب تشخیص داده شد و همین امر باعث شد تا یکی از مهمترین و تحسینشدهترین فیلمهای تاریخ سینمای ایران با تاخیری چند ساله رنگ پرده سینما را به خود ببیند.
در مجموع، سینمای ایران واکنشی چندبُعدی به وقوع جنگ مخرب با عراق نشان داد و اسنادی مهم از آن دوران در قالب فیلمهای سینمایی ثبت شد. هرچند بخش مهمی از فیلمهای تاثیرگذار ایرانی در حوزه جنگ پس از سال 67 ساخته شدند اما رجوع به نمونههای ذکرشده (و همچنین موارد دیگری که جایشان در این مطلب خالی است) میتواند به ما تصویری کلی از نگرشها و روحیات متنوع آن دوران سخت منتقل کند.