نقد فیلم زن و بچه | بدترین فیلم سعید روستایی

[هشدار: در بخش کوتاهی از این مطلب نکته مهمی از داستان فیلم لو میرود. آن قسمت با عبارت «هشدار اسپویل» مشخص شده است. در صورتی که فیلم «زن و بچه» را ندیدهاید آن قسمت را نخوانید.]
اختصاصی سلام سینما – آریا قریشی: «زن و بچه» ادامه تلاش سعید روستایی برای یک تغییر مسیر تدریجی در کارنامهاش است. از یک طرف، فیلم تازه سعید روستایی ادامه مسیری است که با «برادران لیلا» و تمرکز بر شخصیتهای زن به جای فضای مردانهتر فیلمهای قبلی شروع شده بود و از سوی دیگر، اینبار او تلاش کرده بیشتر به طبقه متوسط نزدیک شود و فضاهایی متفاوت با فیلمهای قبلیاش را محور کار قرار دهد. آیا افت فیلم ناشی از این تغییر مسیر است یا تلاش ناکام برای همگام شدن با برخی از جریانهای روز؟ علت هر چه که باشد، «زن و بچه» عقبتر از آثار قبلی روستایی میایستد.
بیشتر بخوانید:
واکنش منتقدان سرشناس به فیلم زن و بچه سعید روستایی
نقد فیلم زن و بچه: وقتی منطق در سینما قربانی احساس میشود
نقد فیلم زن و بچه | درامی خفهکننده که نفس را بند میآورد
«زن و بچه» داستان پرستاری مجرد بهنام مهناز (پریناز ایزدیار) است که همراه با دو فرزند و مادرش (فرشته صدرعرفایی) در یک خانه زندگی میکند. او با فردی بهاسم حمید (پیمان معادی) وارد رابطه شده و قرار است با یکدیگر ازدواج کنند. حمید اصرار دارد که این ازدواج هر چه زودتر سر بگیرد درحالیکه مهناز نیازمند زمان بیشتری است. چالشهای پیشِ روی مهناز جوری به یکدیگر گره میخورند که منجر به واقعهای غیرمنتظره میشوند؛ حادثهای که زندگی تمام شخصیتها را تغییر میدهد.
چهارمین فیلم بلند سعید روستایی اصلیترین ضربه را از آشفتگی فیلمنامهاش میخورد. این تشتت البته در هر سه فیلم قبلی او هم، کمتر یا بیشتر، به چشم میخورد اما در اینجا با چندپارهترین فیلمنامه روستایی روبهروییم. در وهله اول، «زن و بچه» از طولانیبودن بیدلیل مقدمهاش رنج میبرد. درحالیکه تقریبا در یکسوم ابتدایی این فیلم نسبتا طولانی (با زمانی حدودا 135 دقیقهای) اتفاقی کلیدی نمیافتد و این مدت بیشتر صرف معرفی فضا و خردهتعلیقهایی بیکارکرد میشود، بهنظر میرسد میشد با کوتاهکردن این مقدمه با فیلم منسجمتری روبهرو بود. این مقدمه (بهخصوص از نظر رفتوآمد میان نقطهنظرات افراد مختلف) از منظر استراتژیک هم اشتباه است. بهعنوان مثال در این مدت فیلم چیزی حدود یک ربع بهکلی از مهناز فاصله گرفته و وضعیت فرزند مهناز، علیار با بازی سینان محبی، را در مدرسه نشان میدهد. تصویری که از علیار میبینیم پسری پررو، کاسبمسلک، لاابالی و قلدر است که بهسختی میتواند حسی از همدلی در تماشاگر ایجاد کند. با توجه به اینکه مهناز در بخش مهمی از فیلم در حال دفاع از علیار در مقابل دیگران است، این میزان تاکید بر شرارتهای علیار (حتی اگر این رفتارها را با یادآوری اینکه سایه پدر بالای سر او نبوده توجیه کنیم) به ضرر فیلم تمام میشود و دفاعیات بعدی مهناز را رفتاری غیرمنطقی جلوه میدهد. اتفاقا استراتژی مناسب برای ایجاد همدلی بیشتر با شخصیت اصلی فیلم این بود که ما هم بهتدریج و همراه با مهناز متوجه برخی از رفتارهای علیار شویم.
بعد از حادثه کلیدی اوضاع از این هم بدتر میشود. هر چند واکنشهای احساسی یک شخصیت بعد از وقوع بحرانی بزرگ در زندگی بهخودیِ خود کاملا قابل درک است اما موضع فیلم در قبال این رفتارها مهم است. زمان زیادی بعد از حادثه کماکان مهناز را فردی کاملا اسیر عواطف میبینیم که حتی ذرهای بهسمت هضم شرایط تازه حرکت نکرده است. او مدام سعی میکند به دیگران عذاب وجدان بدهد (چرا؟) و رفتارهایی کاملا غیرمنطقی در پیش میگیرد. مدام هم از دیگران شاکی است که چرا هیچکس حال او را درک نمیکند و به حرف او گوش نمیدهد. آنچه وکیل مهناز در سکانسی از فیلم در مورد تفاوت میان اخلاق و قانون بیان میکند بهعنوان آنتیتز رفتارهای مهناز قابل توجه است. واقعیت این است که حتی اگر از نظر احساسی شرایط مهناز پس از تغییر زندگیاش را درک کنیم، باز هم برخی از رفتارهای او نهتنها احتمالا با قانون هیچ کشوری در دنیا قابل پذیرش نیستند بلکه از نظر اخلاقی هم بهسختی میتوان توجیهشان کرد (صرفا بهعنوان یک نمونه، حمله مهناز به مدیر مدرسه را در نظر داشته باشید). در این دقایق است که اشتباه ذکرشده در استراتژی اتخاذشده برای مقدمه فیلم خود را نشان میدهد. استفاده از روایت اول شخص برای نزدیکشدن بیشتر به مهناز و سپس آگاهی تدریجی از اتفاقاتی که پیرامون او در حال رخدادن است بسیار کارآمدتر بود اما روستایی ترجیح داده تا مدام از نقطهنظر مهناز فراتر رود و بسیاری از حوادث را زودتر از مهناز به ما بفهماند. این رویکرد باعث میشود تا در بخش عمدهای از «زن و بچه» نگاه ما به برخی از آدمها و رویدادها کاملا با مهناز متفاوت باشد و این امر فرایند همذاتپنداری با قهرمان ماجرا را مختل میکند.
آنچه ذکر شد تنها یکی از دوگانگیهای فیلم است. در سبک اجرایی، روستایی گاه سعی میکند خاطرهای از مهارت همیشگیاش در مدیریت میزانسنهای شلوغ را یادآوری کند اما این سکانسها، خلاف نمونههای موثرتری مثل «متری شیش و نیم»، بهسختی به کار پیشبرد درام میآیند. بهعنوان مثال میتوان به جایی اشاره کرد که چوب کبریتی در قفل در مدرسه گیر میکند و باعث ناتوانی دانشآموزان در خروج از مدرسه (و ناکامی والدین در ورود به آنجا) میشود. نمایی از بالا که ازدحام دانشآموزان و والدین را در دو سوی در مدرسه نشان میدهد یکی از این نماهای پرجمعیتی است که روستایی همواره به نمایش آنها علاقه داشته است اما عملا کارکردی در عمقبخشیدن به درام ندارد و صرفا نوعی نمایشگری بهنظر میرسد. ضمن اینکه حتی این نما هم در ادامه موارد قبلی قرار گرفته و بخشی از استراتژی اشتباه فیلم در زمینه شخصیتپردازی است.
دوگانگی دیگر به نحوه نمایش زنان برمیگردد. خود روستایی در جشنواره کن گفته بود اصطلاح «زن و بچه» از یک نوع تفکر میآید و او قصد داشت این عبارت (و بهتبع آن این تفکر) را زیر سوال ببرد (متن صحبتهای روستایی را میتوانید در این لینک مطالعه بفرمایید). در خود فیلم هم نشانههایی از رویکردی انتقادی نسبت به تفکر مورد بحث میبینیم. از این جنبه بهنظر میرسد «زن و بچه» در مورد جامعهای است که در آن همه به کار یکدیگر کار دارند، مردان به زنان به چشم ابزار نگاه میکنند، حتی یک پسر نوجوان هم بر اساس مفاهیمی چون «غیرت» رفتار میکند و همین غیرتداشتن و نگاه ابزاری است که مشکلات بعدی را ایجاد میکند. فیلم همچنین انتقاداتی نسبت به نظام قضایی ایران مطرح کرده و جنبه مردسالارانه آن را مورد بحث قرار میدهد.
هر چند تمام نکات ذکرشده قابلبحث و ارزشمند هستند اما مشکل این است که این الگو تقریبا فقط در برخی از دیالوگها خودنمایی میکند و اگر سیر کنشها را در نظر بگیریم «زن و بچه» به عکس خود تبدیل میشود! تقریبا تمامی شخصیتهای زن کلیدی فیلم یا همدست شرایط میشوند، یا آنقدر سستعنصر هستند که با کوچکترین فشار یا وسوسهای وا میدهند، یا در اتخاذ تصمیمهای منطقی ناتواناند. در راس همه خود مهناز قرار دارد که در طول فیلم مشخص میشود شناخت درستی از «هیچکدام» از اطرافیانش ندارد و این او را بیشتر یک زن سادهانگار جلوه میدهد و نه یک زن مستقل. در مقابل بحران پیشآمده هم او تقریبا غیرمنطقیترین تصمیمات ممکن را میگیرد بدون اینکه ذرهای به تبعات اقداماتش فکر کند. میتوان مادر او و خواهر کوچکترش مهری (سها نیاستی) را نیز در این زمره قرار داد که همگی تصویری اسیر چنگ عواطف لحظهای را از زنان نمایش میدهند.
هشدار اسپویل
حتی در انتها هم روستایی هویت مستقل زن را نادیده گرفته و او را به تنها بخشی از غرایز زنانهاش فرو میکاهد؛ انگار مهناز بهطور مستقل در بازگشت به زندگی ناتوان است و فقط در صورت قرار گرفتن کنار فردی دیگر است که میتواند از آن شخصیت غیرمنطقی پیشین فاصله بگیرد.
پایان خطر اسپویل
با این شکل نمایش شخصیتها، «زن و بچه» عملا دارد همان کلیشههای عموما غیرمحترمانه در مورد زنان را بازتولید میکند: اینکه مردان افراد منطقیتری هستند و (حتی اگر شرور باشند) بر اساس عقل تصمیم میگیرند و زنان افرادی کاملا احساسی که هرگز نمیتوانند عواطف خود را کنترل کنند. با این نگرش، «زن و بچه» خلاف ادعای روستایی و برخی از دیالوگهای منتقدانهاش اتفاقا به اثری مرتجعانه با نگرشی علیه زنان تبدیل میشود و این یکی دیگر از دوگانگیهای فیلم است.
در این میان نقطه قوت اصلی روستایی کماکان قابلیت او در تحت تاثیر قرار دادن لحظهای مخاطب است؛ خصوصیتی که حتی در فیلمهای قبلیاش هم باعث شده بود او بتواند برخی از نقاط ضعف عمده منطقی درامهایش را پشت احساساتگرایی و رویکرد ماکسیمالیستیاش مخفی کند. «زن و بچه» هم پر از سکانسهایی است که اگر بخواهیم صرفا با نگاهی احساساتگرایانه با آنها روبهرو شویم میتوانند ما را منقلب کنند. این همواره یکی از ویژگیهایی بوده که فیلمهای روستایی را جلوتر از بخش عمده درامهای اجتماعی سینمای ایران (که در برانگیختن هر گونه احساسی ناتوان هستند) قرار میدهد. شاید اینبار هم این استراتژی جواب دهد اما فیلمساختن فقط از روی احساس و غریزه بهندرت منجر به خلق فیلم یکدست و دارای چفتوبستهای محکمی میشود. روستایی در هر فیلمش ثابت کرده که فیلمساز مستعدی است اما نهتنها هنوز فیلمی بهطور کامل در حد استعدادش نساخته است بلکه در مسیر خطرناکی قرار گرفته است و اگر در فیلمهای بعدیاش فکری به حال مشکلات ذکرشده نکند ممکن است خیلی زود دیر شود!