نقد سریال Eyes of Wakanda؛ جرقهای دوباره در دنیای Black Panther

ترجمه اختصاصی سلام سینما - نگار رعنایی: آخرین حضور بازیگری چادویک بوزمن فقید به چهار قسمت از سریال انیمیشنی (What If) برمیگردد؛ اثری از دیزنی پلاس که سناریوهای جایگزین و احتمالی دنیای سینمایی مارول را بررسی میکند. مرور پنج سال پرآشوب گذشته برای مارول پرسشهای بسیاری را برمیانگیزد: چه میشد اگر مدیران دیزنی مارول را مجبور نمیکردند تا برای پر کردن سرویس استریمشان، پشت سر هم سریال تولید کند؟ اگر کووید-۱۹ و اعتصابات صنفی نویسندگان و بازیگران تولیدات را دچار اختلال نمیکرد؟ اگر کوین فایگی، رئیس مارول، زودتر متوجه میشد که سریالها به رهبرانی مستقل نیاز دارند، نه فقط تیمی زیرمجموعه؟ و شاید مهمتر از همه: چه میشد اگر چادویک بوزمن از دنیا نرفته بود؟
بیشتر بخوانید: نگاهی انتقادی به انیمیشن سریالی Eyes of Wakanda
مرگ ناگهانی بوزمن در سن ۴۳ سالگی، به دلیل ابتلا به سرطان روده، شوکی عمیق به هواداران و بهویژه مارول وارد کرد. او قرار بود چهره جدید دنیای مارول بعد از پایان «انتقامجویان: پایان بازی» (Avengers: Endgame) باشد؛ جایی که تونی استارک و بلک ویدو جان باختند و کاپیتان آمریکا بازنشسته شد. موفقیت شگفتانگیز «پلنگ سیاه» (Black Panther) نه تنها در گیشه، بلکه در تأثیر فرهنگیاش، باعث شده بود تچالا و سرزمین واکاندا به سرعت در دل مخاطبان جا باز کند. صحنهای که تچالا در «پایان بازی» از درگاه عبور میکند و به میدان نبرد بازمیگردد، شاید پرشورترین واکنش تماشاگران را به همراه داشت.
گرچه مشکلات دیگر مارول از بین نمیرفتند، اما حضور بوزمن بهعنوان شخصیتی محبوب و کاریزماتیک میتوانست بسیاری از این ضعفها را پوشش دهد؛ همانطور که رابرت داونی جونیور در سالهای ابتدایی مارول این نقش را ایفا میکرد. فیلم «واکاندا برای همیشه» (Wakanda Forever) در نبود او، با وجود موفقیت مالی، نتوانست به همان اندازه هیجانانگیز و الهامبخش باشد و عطشی که برای شناخت بیشتر واکاندا در میان مخاطبان وجود داشت، فروکش کرد.
اما حالا، در سالی که مارول به شیوه قدیمی خود بازمیگردد و با وجود انتشار سریالهایی مانند «مرد عنکبوتی محله باصفای شما» (Your Friendly Neighborhood Spider-Man)، «دردویل: تولد دوباره» (Daredevil: Born Again) و «آیرونهارت» (Ironheart)، انیمیشن «چشمان واکاندا» (Eyes of Wakanda) یکبار دیگر مخاطبان را به دنیای واکاندا بازمیگرداند، البته نه در زمان حال، بلکه قرنها و حتی هزاران سال پیش از حضور تچالا در دنیای فعلی مارول.
بازگشت به ریشههای واکاندا
این مجموعه که توسط تاد هریس کارگردانی شده و با مشارکت تهیهکننده اجرایی رایان کوگلر ساخته شده، هر قسمت را در یک برهه زمانی متفاوت روایت میکند. با اینکه یک نسخه از «پلنگ سیاه» نیز در داستان دیده میشود، تمرکز اصلی بر نیروهای اطلاعاتی مخفی واکاندا، یعنی «هاتوت زرازه» یا همان «سگهای جنگی» است؛ گروهی که نخستین بار در کمیکهای دهه ۹۰ میلادی خلق شدند.
قسمت نخست در سال ۱۲۶۰ پیش از میلاد و در کرت میگذرد، جایی که یکی از اعضای سابق این گروه مقدار زیادی ویبرانیوم «فلزی غیرقابل تخریب و افسانهای» را میرباید و از واکاندا میگریزد. پس از آن، ویبرانیوم در سراسر جهان پراکنده میشود و هر قسمت به مأموریتی جدید برای بازگرداندن این فلز ارزشمند در گوشهای از دنیا میپردازد. از نبرد تروا، جایی که یک سرباز واکاندایی در کنار آشیل و اولیس میجنگد، تا چین در سال ۱۴۰۰ میلادی، هر بخش بُعدی تازه از حضور مخفیانه و تأثیرگذار واکاندا در تاریخ بشریت را نشان میدهد.
گرچه اغلب داستانها خارج از مرزهای واکاندا رخ میدهند، اما هر مأمور و هر روایت، تصویری ژرفتر از معنای وطن برای آنها و اهمیت حفظ اسرار آن ترسیم میکند. درعینحال، فناوری پیشرفته واکاندا که در فیلمها ستایش شده بود، در این سریال حتی جلوتر از حد انتظار به تصویر کشیده شده؛ مانند تلفنهای پیامرسان باستانی، هواپیماها و قطارهای سریعالسیر در قرون وسطی! البته این موضوع، تناقضهایی با خط زمانی فیلمها ایجاد میکند: اگر واکاندا در قرن چهاردهم چنین پیشرفته بود، چطور در «انتقامجویان: جنگ ابدیت» (Avengers: Infinity War) نتوانست بدون کمک، تانوس را شکست دهد؟
نقطه درخشان سریال چشمان واکاندا: انیمیشن و اکشن
جایی که «چشمان واکاندا» بیش از هر چیز میدرخشد، در سبک بصری و نحوه استفاده از انیمیشن برای نمایش سکانسهای اکشن است. طراحی شخصیتها چشمنواز و متمایز است؛ با ویژگیهای اغراقشده صورت، زاویههای تند، و شناسایی واضح هر فرد، چه شخصیت اصلی باشد و چه فرعی. مبارزات نیز که خوشبختانه تعدادشان کم نیست، با روانی، وضوح و هیجان فراوان به تصویر کشیده شدهاند.
در فیلمها، شخصیت بلک پنتر، چه با بازی چادویک بوزمن و چه با لیتیشیا رایت، در هنگام مبارزه عمدتاً با CGI ساخته شده بود تا حرکتهایی فراتر از توان انسانی را ممکن سازد. اما در قالب انیمیشن، این آزادی عمل بیشتر شده و مأموران واکاندایی (و دشمنانشان) با نقض قوانین فیزیک میجنگند، جاخالی میدهند، میپرند و میدوند. داستانها شاید در برخی قسمتها کمی سطحی و از نظر مضمون تکراری باشند، اما کیفیت بالای صحنههای اکشن، این کاستی را جبران میکند.
پایان یک عصر؟ یا شروعی تازه؟
دیزنیپلاس هر چهار قسمت «چشمان واکاندا» را بهصورت همزمان منتشر کرده؛ روشی که معمولاً برای پروژههایی بهکار میرود که شرکت اشتیاق زیادی برایشان ندارد، مثل «اکو» (Echo) یا «آیرونهارت» که در دو بخش عرضه شد. با این حال، بازگشت شخصیت شوری (با بازی لیتیشیا رایت) در فیلم آینده «انتقامجویان: روز قیامت» (Avengers: Doomsday) نشان میدهد که واکاندا هنوز بخشی جداییناپذیر از آینده دنیای سینمایی مارول باقی خواهد ماند.
اما با استراتژی جدید مارول که بر «کمتر، اما بهتر» متمرکز است، شاید «چشمان واکاندا» آخرین پروژهای باشد که تمرکز اصلیاش بر این جهان است، البته حداقل برای مدتی.
در جهانی که چادویک بوزمن هنوز زنده بود، بدون تردید بسیاری از چیزها حالت متفاوتی داشت. شاید ماندن بیشتر در واکاندا در فهرست اولویتها قرار نمیگرفت، اما این انیمیشن نشان میدهد که این سرزمین هنوز رازهای فراوانی در دل دارد که بدون حضور او، کمتر فرصت آشکار شدن یافتهاند.