نگاهی به سینمای پل گرینگرس به مناسبت عرضه فیلم اتوبوس گمشده | دوربین، لرزش، هیجان

اختصاصی سلام سینما – آراد فرشچی: پل گرینگرس کارگردان و نویسندهی معروف هالیوودی حدود بیست سال قبل از اینکه فرمان هدایت یکی از بهترین مجموعههای سینمایی اکشن، دو فیلم از سه فیلم ابتدایی مجموعه «بورن»، را به دست بگیرد به عنوان خبرنگار برای شبکهی ITV استخدام شد و در همان حرفه به قدری موفق بود که در میانهی دههی هشتاد میلادی کتاب معروف «شکارچی جاسوس» را به همراه پیتر رایت، مامور و معاون سابق MI5، نوشت. اطلاعات درون این کتاب به قدری حساس و برای دولت بریتانیا افشاگرانه تلقی میشدند که بعد از مدتی این کتاب به دستور دولت وقت ممنوع شد و تا به امروز نیز با وجود گذر زمان و امکان استناد به قانون سی ساله دولت بریتانیا همچنان تلاش میکند تا چاپ و نشر این کتاب را محدود سازد.
بیشتر بخوانید:
فیلم The Lost Bus: هیجان یک فاجعه واقعی در اثری اکشن - درام
گرینگرس تنها چند سال بعد از نوشتن این کتاب و به کمک موفقیت و معروفیت حاصل از آن توانست اولین فیلم سینماییاش را به نام «زنده شده» (۱۹۸۹) با محوریت داستان واقعی سربازی در جنگ فالکلند که مرده پنداشته میشد اما در واقعیت زنده مانده بود و بعد از برگشت به بریتانیا از سمت همرزمانش و رسانهها به ترک خدمت متهم شد روایت میکرد. فیلم هر چند به موضوعی جنجالی در زمان خودش میپرداخت و از نظر کیفی فیلم بدی نیز محسوب نمیشد اما در زمان پخش موفقیت چندانی، به استثنای حضور در بخش مسابقه سی و نهمین دورهی جشنواره برلین، کسب نکرد و منتقدان هم روی خوش به آن نشان ندادند و احتمالا برای طرفداران گرینگرس کسل کننده بودن فیلم شوکه کننده خواهد بود. گرینگرس بعد از این فیلم بیشتر دههی نود میلادی را به نوشتن و ساخت فیلمهای تلویزیونی برای شبکههای ITV و BBC گذراند که از نظر کیفی کمی بهتر از «زنده شده» بودند. فیلم بعدی او «تئوری پرواز» (۱۹۹۸) نیز با وجود ایدهی مرکزی جذاب، بازیهای خوب کنث برانا و هلنا بونهام کارتر و شیمی میان آنها و البته لحن کمدی آنها به علت ضعف فیلمنامه و کلیشهای بودن آن نتوانست موفقیتی برای گرینگرس کسب کند.

اولین موفقیتها
بزرگترین موفقیت گرینگرس اما با فیلم بعدیش رقم خورد. «یکشنبهی خونین» (۲۰۰۲) به بخشی خونبار از تاریخ مبارزات ایرلندیها علیه حکومت انگلستان میپردازد که در آن سربازان بریتانیایی بیست و شش نفر از افراد غیرنظامی را در تظاهراتی آرام به گلوله بستند. فیلم در اولین نمایش در جشنواره ساندنس مورد توجه منتقدان و تماشاگران قرار گرفت، برندهی خرس طلای جشنواره برلین شد و مهمتر از آن توانست نگاهها را به کارگردان نه چندان جوان آن (گرینگرس در آن هنگام ۴۶ ساله بود) جلب کند که بعد از چند تلاش ناموفق یا نصفه و نیمه استعداد شگرف خودش را در استفاده از تدوین سریع و کارگردانی صحنههای شلوغ و اکشن در معرض دید بینندگان و دیگران سینماگران گذاشته بود و به همین دلیل توسط تهیه کنندگان مجموعهی «بورن» به عنوان کارگردان قسمت دوم و سوم این سهگانه انتخاب شد. دو قسمت بعدی مجموعهی بورن با نامهای «برتری بورن» (۲۰۰۴) و «اولتیماتوم بورن» (۲۰۰۷) با ریتم درونی و بیرونی سریعتر و استدیکم لرزان در مقایسه با قسمت اول، «هویت بورن» (۲۰۰۲) به کارگردانی داگ لیمان، احتمالا از بهترین آثار ژانر اکشن در دههی ابتدایی قرن بیستم هستند که هم جایگاه مت دیمون را به عنوان یک ستارهی اکشن تثبیت کردند و هم گرینگرس را به یکی از کارگردانان مهم هالیوود تبدیل.
گرینگرس در فاصلهی ساخت قسمت دوم و سوم «بورن» فیلمی به نام «یونایتد ۹۳» (۲۰۰۶) را در مورد یکی از هواپیماهای ربودهشده در روز یازده سپتامبر ۲۰۰۱ ساخت، پروازی که سرنشینان آن بر تروریستها غلبه کردند اما در نهایت به خاطر ارتفاع پایین یکی از تروریستها توانست با کوبیدن آن بر زمین همهی سرنشینان را بکشد اما تبدیل به تنها پرواز ربوده شدهی آن روز شد که به هدف خود نرسید. «یونایتد ۹۳» یکی از تحسینشدهترین آثار آن سال و در حد و اندازههای یک فیلم هالیوودی تا حد ممکن نزدیک به واقعیت بود که در دو رشتهی بهترین کارگردانی و بهترین تدوین (هر سه تدوینگر فیلم قبلا در دو فیلم مختلف با گرینگرس همکاری کرده بودند و با مدل تدوین او آشنا بودند) در هفتاد و نهمین دوره اسکار نامزد شدند.

تثبیت حضور در هالیوود
بعد از ساخت دو فیلم بورن با یکدیگر، گرینگرس و مت دیمون در سال ۲۰۱۰ و در فیلم «منطقه سبز» براساس کتاب زندگی امپراتوری در منطقهی زمردین نوشتهی خبرنگار واشینگتن پست راجیو چاندراسکارن همکاری کردند. «منطقهی سبز» از منظر کارگردانی صحنههای اکشن، استفاده از دوربین استدیکم و تدوین تند، همگی از شاخصههای فیلمی از پل گرینگرس، توسط بسیاری از منتقدین، از جمله راجر ایبرت که صحنههای اکشن فیلم را حتی بهتر و واقعیتر از مجموعهی بورن میدانست، تحسین شد. برخی اما فیلم را به دلیل آنچه برخی تلاش برای سفیدشویی حمله آمریکا به عراق، نمایش مثبت و قهرمانانهی سیآیای مورد نقد قرار دادند و از طرفی دیگر عدهای آن را یک فیلم ضدآمریکایی چپگرایانه نامیدند.
پس از «منطقهی سبز» گرینگرس به سراغ فیلم «کاپیتان فیلیپس» (۲۰۱۳) براساس داستان واقعی ربودهشدن یک کشتی و خدمهاش توسط دزدان دریایی سومالی و آزادسازی آنها توسط یگان ویژه نیروی دریایی آمریکا رفت. این بار و برخلاف فیلمهای قبلی گرینگرس فیلمی با حداقل ریسک سیاسی و شبیه به بسیاری از آثار بیوگرافیک سینمای هالیوود ساخت. نتیجهی کار اثری نسبتا محافظهکارانه اما بسیار موفق و تحسین شده بود، فیلم شش نامزدی اسکار کسب کرد و برای اولین بار فیلمی به کارگردانی گرینگرس نامزد جایزه بهترین فیلم شد اما فیلم آن شب دست خالی از مراسم بیرون آمد.

بازگشت به بورن و فیلمنامهنویسی
بعد از ناامید شدن مدیر استودیوی یونیورسال از فیلم «میراث بورن» (۲۰۱۲) به کارگردانی تونی گیلروی و بازی جرمی رنر، تهیهکنندگان بودجه و آزادی عمل لازم برای ساخت قسمت بعدی بورن با نام سادهی «جیسون بورن» (۲۰۱۶) را در اختیار گرینگرس و مت دیمون گذاشتند و حاصل کار فیلمی پرفروش با صحنههای اکشن خوب اما داستانی کلیشهای و شخصیتهایی تکراری بود که بازگشت خوبی برای پل گرینگرس نویسنده نبود خصوصا به توجه به اینکه آخرین فیلمهای گرینگرس به عنوان نویسنده فیلمهای تحسین شدهی «دوشنبه خونین» و «یونایتد ۹۳» بودند.
فیلم بعدی این کارگردان به اسم «۲۲ جولای» (۲۰۱۸) که احتمالا قدرنادیدهترین اثر او نیز هست به همان سبک و شیوهی گرینگرسی حملات ۲۲ جولای ۲۰۱۱ توسط چند جوان راستگرای افراطی علیه دولت، سازمان جوانان حزب کارگر و مردم بیگناه نروژ را به تصویر میکشد. فیلم با وجود کیفیت بالا، حضور در بخش مسابقهی ونیز و پخش توسط نتفلیکس نتوانست موفقیت فیلمهای قبلی گرینگرس را چه در فصل جوایز و چه در جذب مخاطب تکرار کند و البته شاید بخشی از مشکل آن زمان دو ساعت و نیمه آن و نمایش صحنههای تراژیک و خونین به شکلی واقعگرایانه بود.
در «اخبار جهان» (۲۰۲۰)، فیلمی تاریخی-وسترن با محوریت سفر یک دختر نوجوان بومی و یک کهنه سرباز جنگ داخلی آمریکا، گرینگرس بار دیگر در کنار بازیگر اصلی فیلم «کاپیتان فیلیپس»، تام هنکس قرار گرفت و نتیجهی آن فیلمی زیبا با بازیهای خوب و البته فیلمبرداری متفاوت از دیگر فیلمهای این کارگردان بود که برای داریوش وولسکیِ فیلمبردار نامزدی اسکار را به ارمغان آورد.
به تازگی نیز فیلم «اتوبوس گمشده» (۲۰۲۵) که اولین فیلم غیر انیمیشنی متیو مککانهی بعد از ۶ سال است از این کارگردان به صورت استریم منتشر شده است و بازگشتی است به فرم کارگردانی و تدوینی مورد علاقهی او که در ادامه کمی در مورد آنها صحبت خواهیم کرد.

دوربین، لرزش، هیجان
احتمالا مهمترین شاخصهی بصری فیلمهای سینمایی گرینگرس استفادهی او از دوربین لرزان روی دست و نحوهی این کار است. اگر از علاقهمندان فیلمهای مربوط به پشت صحنهی فیلمها هستید احتمالا کلیپ مربوط صحنهی مبارزهی درون حمام و سپس پریدن شخصیتها از یک بالکن به بالکن دیگر که مربوط به فیلم «اولتیماتیوم بورن» را که بارها و بارها از شبکههای مختلف پخش شده است دیدهاید. این صحنه تنها یکی از دهها صحنهی پیچیده و پرتنشی است که گرینگرس، بازیگران، بدلکاران و تیم فیلمبرداری او به این شیوه فیلمبرداری کردهاند. یکی از مهمترین اصول گرینگرس در استفاده از این شیوه دقت او به این موضوع است که دوربین لرزان او نباید به گونهای باشد که توجه مخاطب را از اصل پرت کند و یا اینکه او از این شیوه برای پوشاندن نابلدیاش در دکوپاژ استفاده نمیکند بلکه یکی از کارگردانانی است که به درستی این مدل حرکت دوربین را در دکوپاژش بگنجاند و در عین حال که توانسته هیجان را با کمک دوربینش به مخاطب القا کند و او را کاملا درون صحنه ببرد، تمامی آنها را به دقتی مثالزدنی کارگردانی کرده است و میزانسنهایش را به گونهای طراحی کند که مخاطب اطلاعات را به صورت کامل از آنها دریافت کرده و تمرکزش را از دست ندهد.
کریستین تامپسون و دیوید بوردول در مقالهای که در مورد استدیکم به نام Unsteadicam Chronicles نوشتهاند به صورت مشخص به دوربین و تدوین سریع فیلم «اولتیماتوم بورن» پرداختهاند و حتی آن را با «هویت بورن» نیز مقایسه کردهاند و در این مطلب دوربین بیش از حد لرزان و شاتهایی با ترکیببندیهای به ظاهر ناقص فیلم را به عنوان بخشی از فرآیند تکامل استدی کم از زمان آبل گانس و آثار سینما-واریته برشمردهاند و البته از تاثیر سینمای هنگ کنگ و برخی از فیلمهای تونی اسکات و اولیور استون نیز در این سبک و این فیلم سخن گفتهاند.
یکی دیگر از شیوههای گرینگرس در خلق تنش، کارکرد تنگناهراسی یا همان کلاستروفوبیا در میزانسن و داستان است، چه در همان صحنهی پیشتر اشاره شده در فیلم «اولتیماتوم بورن» که بخشی از آن در حمام و فضای داخلی یک آپارتمان کوچک رخ میدهد و چه فضای اصلی رخدادهای دو فیلم «یونایتد ۹۳» و «کاپیتان فیلیپس»، یکی هواپیما و دیگری کشتیای تجاری روی آب، همگی از بهترین نمونههای گرفتار شدن شخصیت و جدال او با محیط پیرامون نیز هستند. البته نباید نقش کارگردانی گرینگرس را در خلق این صحنهها نادیده گرفت و تنها آن را محدود فیلمنامهی کار کرد و دوربین و میزانسن را بیاثر دانست چرا که با این کار یکی از اصلیترین نقاط قوت گرینگرسِ کارگردان کماهمیت شمرده میشود.

حرفه: خبرنگار
از دیگر عناصر تکرارشونده در آثار این کارگردان، که از همان فیلم اول با اوست و تفاوتی هم نمیکند که او فیلمنامهنویس اثر بوده یا نه، توجه به مسائل سیاسی است. چه اثر به صورت مستقیم در مورد سیاست باشد و چه خبر یا اتفاقی باشد که باعث بحثهای سیاسی شده و یا حتی اثری تاریخی باشد، در تمامی این فیلمها میتوان نگاه و نظر سیاسی گرینگرس را به عنوان کارگردانی که برخی ممکن است در حد سازندهی اکشنهای ساده و خوش ساخت هالیوودی تقلیل دهند مشاهده کرد. «زنده شده»، «یکشنبه خونین»، «یونایتد ۹۳» و حتی فیلمهای کمتر تحویل گرفته شدهی «منطقه سبز» و «۲۲ جولای» را برای مثال میتوان به صورت مستقیم یا غیرمستقیم واکنشی به سیاست و تصمیمات سیاسی رهبران اروپا و آمریکا دانست.
مجموعهی بورن نیز شاید به استثنای قسمت آخر آن که چندان عمق و غنی داستانی سه قسمت قبل را ندارد، در کنار صحنههای اکشن درجه یک به تلاش سازمانهای جاسوسی آمریکایی برای زیرنظر داشتن شهروندان خود و پنهانکاری این موضوع، تا جایی که یکی از ماموران خود را میسوزانند، میپردازد. در واقع یکی از مواردی که باعث میشود شخصیت جیسون بورن به چیزی بیشتر از یک کپی دسته چندم از جیمز باند یا یکی از دهها مامور یاغی نمایش داده شده در فیلمها و سریالهای معمولی هالیوودی تبدیل شود نمایش متفاوت سازمانهای جاسوسی ایالات متحده، ماموران و اصول اخلاقی آنها است و البته نباید نقش مهم رابرت لودلوم را در نوشتن کتابهایی که منبع اقتباس این آثار بودند نادیده گرفت.
از طرفی در کنار این فیلمها مواردی چون «کاپیتان فیلیپس» با پرداختن به دزدان دریایی سومالی براساس یک کتاب ناداستان آن بخشی از علایق گرینگرس را نمایندگی میکنند که ریشه در گذشتهی خبرنگاری او دارند. نگاه سیاسی و ژورنالیستی این کارگردان به صورت کاملا در هم تنیدهای در تمامی فیلمهای او، حتی در جدیدترین اثر او «اتوبوس گمشده» دیده میشوند و در ضعیفترین آثار او نیز میتوان آن چیزی را که برخی دغدغهی سیاسی/ اجتماعی هنرمندان میدانند را به خوبی مشاهده کرد.
در فیلم «اتوبوس گمشده» گرینگرس ترکیبی خوب از ژانر فیلم فاجعه و بقا را در کنار پرداختن به مسئلهی آتشسوزیهای گسترده در آمریکا و تاثیرات عینی تغییرات اقلیمی در قالب یک فیلم سرگرمکننده و پاپ کورنی ارائه میکند. گرینگرس چه در فیلمهایی که به صورت مستقیم به سراغ واکنشهای سیاسی رفته است و چه در فیلمهایی مانند این کار به صورت غیرمستقیم نتیجهی سیاستها، اشتباهات و کمکاریهای سیاستمداران و تاثیرات گستردهی آنها را بر زندگی مردم عادی نشان میدهد تلاش میکند تا آنها در کنار کیفیت بالای سینمایی و یک اثر سرگرم کننده و گاه حتی پاپ کورنی در مقابل چشمان مخاطب بگذارد و براساس نتیجه و شواهد میتوان او را تقریبا در تمامی آن موفق دانست هر چند در نهایت هیچ کسی کامل نیست.