جستجو در سایت

1395/06/20 23:39

آقای فراستی پیری هم آدابی دارد / یادداشت انتقادی پویان عسگری درباره نقدها و ادبیات این روزهای مسعود فراستی

آقای فراستی پیری هم آدابی دارد / یادداشت انتقادی پویان عسگری درباره نقدها و ادبیات این روزهای مسعود فراستی
درباره «مسعود فراستی» که تحمل‌اش این روزها کار بسیار سختی است

سال گذشته همین موقع‌ها بود که یادداشتی در روزنامه «سینما» نوشتم با عنوان «آقای فراستی! فیلم‌های روز را روی دور تند نبینید». در واکنش به اشتباهات فاحش و غلط‌های خنده‌داری که مسعود فراستی و همراهانش در نقد «میان‌ستاره‌ای» کریستوفر نولان داشتند. الان که بعد از یک سال به آن یادداشت نگاه می‌کنم، در کنار تمام ویژگی‌های مثبت‌اش، یک محدودیت بزرگ دارد.

لحن نوشته زیادی محترمانه است. احتمالا آن موقع داشتم به این فکر می‌کردم که باب بحث را باز کنم و فراستی را قلقلک دهم تا چیزی بگوید و امکان مکالمه درباره سینمای معاصر جهان فراهم شود. اما همان‌طور که صرف بیان حقیقت در جای نادرست، معنای کذب محض می‌دهد و شنیده نمی‌شود، مسعود فراستی هم نه تنها در مواجهه‌اش با فیلم‌ها و سینمای جهان تغییری ولو اندک به وجود نیاورد که بیشتر و بیشتر هم شاخ و شانه کشید.

خوش خیال بودم و احساس می‌کردم که طرف مقابل منتقد است و به دنبال مکالمه. غافل از آن‌که او بی‌نیاز از مکالمه، تندتر و بی‌منطق‌تر از همیشه‌اش، در حال نفرت پراکنی است. چه در گفتار و چه در نوشتار. فاقد ویژگی‌ها و نشانه‌های منتقدانه در بررسی و نقد یک فیلم. برنامه جمعه گذشته «هفت» که درباره «سینمای اجتماعی» بود و به حرف پیرامون «فروشنده» اصغر فرهادی کشیده شد، اوردوز مسعود فراستی در لق‌گویی و خیالبافی بود. با همراهی فیلمساز عالی دیروز و معلم افتضاح جوجه‌های امروز! و منتقدی که همراهی با اصحاب کهف را رها کرده بود تا با لبخندی ژکوند گونه بر صورت، برایمان درباره منطق کمدی فیلمنامه «فروشنده» صحبت کند! منظورم این نیست که کسی حق ندارد «فروشنده» فرهادی را نقد کند.

هر فیلمی را باید نقد کرد و کار منتقد این است که امکانات و محدودیت‌های یک فیلم را دسته‌بندی کند و منظم به خواننده و مخاطب فیلم ارائه دهد. «فروشنده» هم در کنار تمام امکانات شگفت‌انگیزش که آن را در نسبت با سینمای ایران فیلمی خاص و متمایز می‌کند، واجد محدودیت‌هایی است که قابل اشاره است. حتی نوشته مستدل کسی که از «فروشنده» بدش می‌آید هم قابل بحث و جدل انتقادی است. به شرطی که درباره سینما صحبت کند. اما اینکه فکر کنیم مجاز هستیم از هر مزخرفی برای نقد فیلم استفاده کنیم و هر چه به ذهن‌مان می‌رسد بگوییم دیگر اوج حماقت/ شیادی و آدرس غلط دادن به مشتری است. مسعود فراستی سال‌ها است که دارد آدرس غلط به مشتری‌اش می‌دهد.

منتقدی با نثر بد (کاریکاتوری از نثر شمیم بهار) و فهمی ناقص و دمده و عقب‌افتاده از سینما. کسی که فکر می‌کند از تاریخ سینما مهمتر است و آدم‌ها در سرتاسر دنیا دست به سینه ایستاده‎اند تا او نظرش را درباره شاهکارهای تاریخ سینما ابراز کند. منتقدی که سال‌ها است قبل از غوره شدن، مویز شده و تماشاگران سینما که چه عرض کنم، حتی مرغ پخته توی دیگ را هم با اظهارات‌اش به خنده می‌اندازد. کسی که به کرات گفته «همشهری کین» اورسن ولز فیلم بدی است و حتی یک نوشته انتقادی در تایید و اثبات حرف‌اش ندارد. در همین برنامه چند شب پیش با صراحت اعلام کرد که «بانی و کلاید» آرتور پن و «راننده تاکسی» مارتین اسکورسیزی فیلم‌های بدی هستند. اما تابحال یک کلمه هم درباره این ادعای رادیکال چیزی ننوشته است.

اصلا چرا راه دور برویم. همین آلفرد هیچکاک که اینقدر فراستی خودش را به او می‌آویزد و حتی برایش کتاب هم درآورده چه سهمی از نوشته‌های انتقادی آقای منتقد را شامل شده است؟ دوباره به سراغ کتاب «هیچکاک همیشه استاد» بروید و نوشته فراستی درباره هیچکاک را با بقیه نوشته‌های انتقادی قیاس کنید.نتیجه خنده‌دار است. انگار یک بچه 15 ساله بعد از دیدن 5 فیلم از هیچکاک این مطلب را نوشته. این تازه درباره فیلمسازی است که منتقد ادعا دارد سینما و جهانش را می‌شناسد! از طرف دیگر در برنامه چند هقته پیش «هفت» و در مواجهه با هوشنگ گلمکانی جوری درباره جریان انتقادی اواخر دهه شصت و تقابل‌اش با مجله فیلم صحبت می‌کرد که تو گویی مسعود فراستی، لوته آیزنر ایران بوده و کلی منتقد و فیلمساز تربیت کرده.

بی‌خیال پیرمرد! کجاست آن تاثیر؟ به جای کلی‌گویی و لفاظی و بافتن، با دست نشان‌مان بده میراث‌اش را. مجله «فیلم» با تمام گیر و گرفت‌هایش هنوز منتشر می‌شود و خوانندگان‌اش را دارد. اما جریانی که آنقدر با آب و تاب درباره‌اش صحبت می‌کردی چه نشانه و کارکرد امروزی‌ای پیدا کرده؟ چرا روی هوا حرف می‌زنی؟ خسته نشدی از این میزان توهم و لق حرف زدن؟ حوصله‌ات سر نرفت از اینکه ادای جوان‌ها را درمی‌آوری و ذره‌ای نشاط و چابکی جوانانه در سلیقه و پسند و معیارهای پوسیده‌ات نیست؟ والله که پیر بودن آدابی دارد و کلاس و تشخصی. به پیری منتقدان بزرگ بنگر. نگاه کن که چگونه دیوید تامسون هنوز در پیری، با اشتیاق درباره فیلم‌های جدید می‌نویسد و درباره فیلم‌های قدیمی کتاب درمی‌آورد. به رابین وود نگاه کن که چگونه از پس فرمول‌ها و الگوهای «نگرش انتقادی چپ» به تحلیل و تحسین سینمای تین‌ایجری آمریکا در دهه نود میلادی می‌رسد. یا پالین کیل افسانه‌‌ای که هیچکس در طول تاریخ به گرد پایش هم در طعنه و کنایه بار فیلم‌ها کردن، نرسیده اما تشخیص‌اش او را وادار می‌کند درباره فیلم‌های خوب و شاهکار معاصر هم اظهار نظر کند و نگوید که سینمای چهار دهه اخیر مزخرف است.

اما همان‌طور که میخ آهنین در سنگ فرو نمی‌رود، به کله‌ای که غرق در اوهام است و حساسیت‌های دمده‌ای دارد هم نمی‌شود چیزی اضافه کرد. شبیه به تونی مونتانا (آل پاچینو) برآشفته در انتهای «صورت زخمی» برایان دی‌پالما، مسعود فراستی هم سلاح نقد را به دست گرفته و با درشت‌گویی و بی‌منطق فریاد زدن، در حال ضایع کردن خود و جامعه منتقدان است. فراستی مبین انحراف در نقد فیلم فارسی است. یادآور فیلسوف شفاهی گنده‌گوی سال‌ها پیش که هایدگر و عرفان را با هم میکس می‌کرد و «شیک فلسفه» به خورد مخاطب می‌داد. مبین یک روحیه جهان سومی در مزخرف بافتن و قلبمه حرف زدن به منظور مهم جلوه کردن. مسعود فراستی، فردید «نقد فیلم» ایران است. کسی که تظاهر به فهم و دانش می‌کند اما مشت‌اش خالی از هر نوع منش و مشی انتقادی است. منتقد نمونه‌ای یک دوران که با اتمام‌اش، او هم به خاطرات خواهد پیوست. منتقدی «درنیامده» با میراثی نزدیک به صفر برای آیندگان و روحیه‌ای طلبکارانه‌ که هر چند سال یک‌بار در قالب منتقدی دیگر بازتولید خواهد شد. انتخاب و نگرش مسعود فراستی در سال‌های جوانی به اندازه کافی گویای شیوه و جهان‌بینی محدودش است و نیاز نیست که انقدر جوانی‌اش را به رخ ما بکشد. کسی که حتی در جوانی هم راه و رسم جوانی کردن را بلد نبوده، خوب است حداقل در پیری، فکری به حال الزامات و مقتضیات کهنسالی کند. «بازنشستگی» را برای همین وقت‌ها گذاشته‌اند.

 

منبع: سینما