پنج فیلم مهم و برتر جان فورد / فیلم کلاسیک و قهرمان های نوین
اختصاصی سلام سینما - جان فورد را میتوان در زمرهٔ مهمترین کارگردانان سینمای آمریکا به شمار آورد. فورد بهعنوان یکی از فیلمسازانی در سینمای آمریکا شناخته میشود که فیلمهایش بهنوعی شرح تاریخ سیاسی و اجتماعی جامعه آمریکاست. فیلمسازی که در دورههای مختلف فیلمسازی خود، عقاید متفاوتی را بسط میدهد؛ اما همیشه یک راستگرا باقی میماند.
معامله بزرگ اسکورسیزی و اسپیلبرگ به نفع سینمای جهان
دوره اول فیلمسازی او که عموماً با وسترنهایش شناخته میشود، امروز مورد هجمههای نژادپرستانه علیه سرخپوستها قرار میگیرد. اتفاقی که نه فقط در فیلمهای آن دوره فورد که در عموم وسترنهای آمریکایی میتوان ردش را گرفت. اما فورد بهمرور اعتدالگراتر میشود. خصوصاً در دوره متأخر فیلمسازیاش دیگر خبری از آن وسترنهای ملیگرای نژادپرستانه نیست و چنین رویکردی جای خود را به لطافت فیلمی مانند «مرد آرام» یا قهرمان نوین «جویندگان» میدهد. به بهانه تولد استاد مسلم سینمای کلاسیک، پنج فیلم مهم او را مرور کردیم.
خوشههای خشم- grapes of wrath
«خوشههای خشم» اقتباسی است از داستان جان اشتاینبک چپگرا که حاصلش هم مسلماً فیلمی با مواضعی چپگرایانه است. اینکه فورد راستگرا از یک رمان چپی اقتباس میکند و در نهایت فیلمی وفادار به مواضع اشتاینبک را نتیجه میبخشد، از جمله دلایل اهمیت «خوشههای خشم» است.
«خوشههای خشم» همچنین نسبت مستقیمی با فیلم مهم دیگر فورد یعنی «چه سرسبز بود دره من» پیدا میکند. دو فیلمی که هر دو مواضع مشترکی دارند و یک ایدهٔ مترقی را دنبال میکنند؛ اینکه گاهی وقتها برای حفظ خانواده، بهجای آنکه اعضای خانواده به هم نزدیک شوند، باید از هم فاصله بگیرند تا آن هسته مرکزی باقی بماند. تا وقتی کنار هم بمانند و از دنیای جدید و مواجهه با آن بترسند، چیزی تغییر نخواهد کرد و اتفاق وقتی میافتد که اعضای خانواده از هم فاصله بگیرند و با دنیای جدید و پدیدههایش مواجه شوند، آنگاه با فهم دنیای جدید بهتر از آن هسته مرکزی محافظت میکنند.
فیلم داستان خانوادهای را در بحران اقتصادی آمریکا تعریف میکند. پسر خانواده بهتازگی از زندان آزاد شده و وقتی به خانه بازمیگردد متوجه میشود که خانوادهاش باید زمینشان را ترک و به کالیفرنیا مهاجرت کند.
چقدر دره من سرسبز بود - How Green Was My Valley
دروازه ورود به جهان تغزلی «چه سرسبز بود دره من» که بیاغراق یکی از بهترین آثار کارنامه فیلمسازی جان فورد است، واکاوی مناسبات درون فیلم و منبع اجتماعی آنها بیرون از فیلم است.
«چه سرسبز بود دره من» محصول سال ۱۹۴۱، همسال با «همشهری کین Citizen Kane» اورسن ولز بهنمایشدرآمده است و در اسکار آن سال این فیلم جان فورد است که برنده جوایز اصلی میشود و اورسن ولز و «همشهری کین» هیچ جایزهای نمیگیرند. اما این دو فیلم همپای یکدیگر آثار بسیار مهمی هستند، چه در بافتار سینمای کلاسیک آمریکا و چه در ریختشناسی جامعه آن سالهای ایالت متحده و از نظراتی بسیار به یکدیگر شبیه هستند. اینها فیلمهایی هستند که الگویی جدید برای زیست آمریکایی ارائه میدهند. خود ولز که بسیار متأثر از فورد است اذعان میکند که برای ساخت «همشهری کین»، بیش از چهل بار «دلیجان» فورد را دیده و البته مواضع او نسبت به تمدن هم یادآور درونمایه آثار متأخر جان فورد است.
«چه سرسبز بود دره من» یک ملودرام خانوادگی است. درباره یک خانوادهٔ حومهنشین که دارند وارد مناسبات زندگی صنعتی میشوند و این مسئله، بنیانهای خانواده را در هممیشکند و از نو میسازد. خانوادهای با یک مادر مدبر و پدر و پسرانی که در معدنکار میکنند و اتفاق ناگواری که در معدن میافتد باعث میشود، هرکدام راه جدایی در پیش بگیرند. مانند «خوشههای خشم» باز هم پیشنهاد فورد دور شدن اعضای خانواده برای حفظ هستهٔ مرکزی آن است و این دقیقاً یعنی زیست نئوآمریکایی که در آن فردیتگرایی جای پایبندی به بنیانهای خانواده را میگیرد.
کلمنتاین محبوب من- My Darling Clementine
میتوان در مقابل باقی وسترنهای استاد، به «کلمنتاین محبوب من» محصول سال ۱۹۴۶ عنوان شاعرانهترین وسترن جان فورد را داد. وسترنی با تم انتقامجویانه و با حضور هنری فوندا که با بازی در سه فیلم «خوشههای خشم»، «آقای لینکلن جوان» و «کلمنتاین محبوب من» تبدیل به قهرمان آمریکای نوین فورد میشود و از این نظر در مقابل جان وین که آن قهرمان اسطورهای دنیای قدیم فیلمهای فورد است، قرار میگیرد.
«کلمنتاین محبوب من» داستان مردی را تعریف میکند که برادر جوانش به قتل میرسد. او برای انتقامگیری از قاتلان، کلانتر جدید آن شهر میشود و در قامت کلانتر شهر باید در مقابل خانواده شروری که مسبب مرگ برادرش بودهاند، بایستد.
«کلمنتاین محبوب من» که فیلمنامهاش بارها مورد تمجید و ستایش قرار گرفته، از جمله فیلمهایی از فورد است که تمرکزش را بر تحول شخصیتها میگذارد. شخصیتهایی که بهواسطه قرارگرفتن در کنار هم و درگیرشدن با نبرد میان خیر و شر، هرکدام تغییر میکنند و بدل به انسانهای نوین میشوند.
مرد آرام- the quite man
جان فورد این بار در سال ۱۹۵۲ پشت دوربین یک کمدی رمانتیک میایستد که از جمله مهمترین فیلمهای تجدیدنظرطلبانهٔ او محسوب میشود. فیلمی که در آن قهرمان اسطورهای جهان کهنه یعنی جان وین در هیبت یک مشتزن آمریکایی که در یک مسابقه باعث مرگ رقیب خود شده و اوضاع روحی خوبی ندارد، بعد از سالها به سرزمین مادری خود یعنی ایرلند مهاجرت میکند. ایرلندی که سرزمین مادری خود فورد هم هست.
او در روستای مادری خود با دختری آشنا میشود. داستان آشنایی این دو بهانهای میشود تا فورد در بستر یک کمدی رمانتیک جهان کهنه را در لوای روستای مادری و آداب و رسومش در برابر جهان نوین، فرهنگ آمریکایی که مرد با خود به روستا آورده است، در مقابل هم قرار دهد.
«مرد آرام» از نظر تکنیکی هم در شمار بهترین آثار فورد قرار میگیرد. فیلمی که بعد از گذشت اینهمه سال کماکان سرپا و جذاب است و اجرای زوج جان وین و مارین اوهارا که هرکدام نماینده جذابیتهای مردانه و زنانه سینمای کلاسیک هالیوود هستند، در آن بهیادماندنی است. فیلمی که میتوان را آن را در کنار «خوشههای خشم»، از جمله بهترین فیلمهای غیر وسترن جان فورد بزرگ دانست.
جویندگان- the searchers
«جویندگان» در نیمه دهه پنجاه ساخته شده. درست در زمانی که سینمای آمریکا در آستانهٔ ورود به ساحت خودآگاهی خود است. به این معنا که خود ژانرها برحسب «ژانر» بودنشان تغییراتی را از سر میگذرانند و دچار تحول میشوند. «جویندگان» وامدار آثار گریفیث است چه از نظر ساخت و شیوه اجرا و چه از نظر مضمونی و نگاه نژادپرستانه. بگذارید یادداشت را با یادآوری آن نمای مشهور قاب در قابی تمام کنیم که بارها در تاریخ سینما تکرار شده و خصوصاً کارگردانان مدرنی چون تارانتینو بارها در فیلمهایشان به آن ادای دین کردهاند. همان نمایی که «جویندگان» جان فورد با آن آغاز میشود.
«جویندگان» یکی از آن دسته فیلمهای فورد است که در نزاع میان کابوی/ تمدن و سرخپوست/ توحش میگذرد. همانطور که گفتیم در فیلمهای دوره اول، فورد در تلاش است تا نسبت میان سفید پوستان و سرخپوستان را مشخص کند و به مخاطبش نشان دهد که باید به یکسری چارچوب پایبند باشد وگرنه همه چیز از بین میرود. ایدهای از آن دوران قدیم که دقیقاً بهواسطه همین تعلق خاطرش به جهان کهنه مهم به نظر میرسد.
«جویندگان» آینهٔ جهان و تمدنی است که انسان قرن بیست و یک از آن گذر کرده و با وسترنهای فورد میتواند به خاطرش آورد و البته در میان آثار فورد دقیقاً نقطهٔ مهم تجدیدنظرطلبی او نسبت به سرخپوستها و آن نگاه نژادپرستانه است. جایی که فورد بزرگ تغییر موضع میدهد. جایی که احساستان ادواردز (جان وین) نسبت به برادرزادهاش که سالها اسیر سرخپوستهاست و ناگزیر محکوم به مرگ، باعث میشود تا بر قاعده کهن پا بگذارد و دختر را نکشد.