جستجو در سایت

1396/11/17 00:00

جنگ قصه نمی‌خواهد...

جنگ قصه نمی‌خواهد...

جنگ قصه نمی‌خواهد...

جنگ، زل که‌ می‌زنم به واژه‌اش، کمی ترسناک می‌شود، نه اصلا ترسناک هست. اصلا خوانده نمی‌شود، هرچه بیشتر زل می‌زنی کمتر می‌فهمی‌اش، کمتر نفست بالا می‌آید... موسیقی کشدار که روی صحنه‌های آرامش می‌نشیند بیشتر غرق می‌شوی و کمتر می‌فهمی‌اش...«جنگ»

روایت واقعیتی که درست همینجا کنار گوشت اتفاق افتاده، با آدمهایی مثل پدر و عمویت، این همه واقعی و این همه رنج‌آور، نفست را که بالا نمی‌آورد هیچ، حسی بزرگ از تهوع تمام وجودت را پر می‌کند. دلم پیچ می‌رود و دلهره‌ای عجیب و ناشناخته درونم را پر می‌کند، حسن که از نوشابه به جای آب حرف می‌زند خنده‌ام که نمی‌گیرد هیچ، بغضم پررنگتر می‌شود، فکر می‌کنم اگر مثل علی دوربینم می‌شکست آن‌هم در آغاز چه می‌کردم! تصور خلیل و‌مجید بودن که وهمی‌ست بیهوده...

تنگه ابوغریب بهرام توکلی عزیز که حالا به جرأت می‌توانم بزرگ شده برایم، فرای تصوری‌ست که ازجنگ می‌توان داشت، که اصلا تصور نیست، خود جنگ است.

شروع آرام کنار آب‌هویجها و‌شوخی‌های اغلب فیلم‌های دفاع‌مقدسی، نوید پن‌های بینظر توکلی‌وار روی دیوارهای پرزجر دوکوهه را نمی‌داد.

ولی توکلی دوربینش را آنقدر آرام و آنقدر مطمئن توی کانال خاکی و‌خاکریزهای پرانفجار صحنه جنگی می‌چرخاند که فکر می‌کنی کنار مجید قمقمه آبی دستت گرفته‌ای و افسوس که حتی قطره‌ای نصیبت نمی‌شودآنچنان می‌دوی و نفس می‌زنی که کارگردان هم توان کات زدن را از دست می‌دهد. 

سینمای دوست داشتنی و آشنای توکلی اینبار آنقدر آرام خشونت را توی خرخره‌ات فرو‌می‌کند که تقلای فریادی هم خفه می‌شود. 

جنگ.... تنها راهی که می‌توان جنگ را این‌همه درست نمایش دهی همین است که تنگه ابوقریب می‌کند، که همراه شوی و نه ناظر این نمایش باشی که نمایش برایش توهین بزرگی‌ست.

فیلمبرداری بینظیر خضوعی‌ابیانه و بازی‌های روان و درست بازیگران را که کنار بگذاری مبهوت اعجاب روایت مدرن فیلم می‌شوی، روایتی که بدون قصه‌ای غلو شده همه آنچه که باید را می‌گوید، که جنگ قصه نمی‌خواهد!

فیلم با تمام قدرتش در نمود واقعیت تبدیل به مستندی جنگی هم نمی‌شود، با جسارت تمام جلو می‌رود و یک سینمای ناب می‌سازد، سینمایی با تمام عناصری که می‌تواند درام خلق کند، شخصیت‌هایی که همه قهرمان می‌شوند بدون آنکه سفید مطلق باشند یا یک فداکار مظلوم، انسان... فقط انسان که خاطره می‌گویند و بغض می‌کنند و فریاد می‌زنند. از نماهای حزن‌انگیز دست نوازش به سر کودکان جنگ زده و فرمانده‌های مقدس‌گرا هم خبری نیست، اینجا همه چیز واقعی‌ست، آنقدر واقعی که به قول مجید-جواد عزتی- هرکی بیشتر بترسه زودتر میمره! اینجا خبری از واژه‌های برادر خدا حفظت کنه و شربت شهادت را نوشید و پیکر مقدس نیست، تاکید می‌کنم اینجا همه چیز واقعی‌ست!!!

جسارت بهرام توکلی را در تغییر ژانرهای مداوم و البته موفق بودن در همه آنها تقدیر می‌کنم، به جرأت «تنگه ابوقریب» بهترین فیلم جنگی‌ست که در فضای جنگ ساخته شد. و عجیب آنجا که هیچ کدام از خاکریزها و تانکها و هلیکوپترها شبیه آنهایی نیست که تا امروز می‌دیدیم، هیچ دیالوگ، یا ابزاری از آنچه که باید باشد بیرون نمی‌زند و هیچ شخصیتی مقدس‌مآب.

و قهرمان خلق می‌شود، بی آنکه روی صحنه‌ی اسلوموشنی تیر را توی فرق دشمن خالی کند یا دستی در هوا تکان بخورد و یا....

قهرمان ساده‌تر و واقعی‌تر از آنچه فکر کنی درست در یک لحظه تیر توی سرش می‌خورد.

قهرمان شبیه دیوانه‌ای روی خاکریز دست و پا بسته زل می‌زند به آسمانی که قرمز است.

قهرمان شبیه همه سیاه‌لشگرهای بازیگر جنازه‌اش روی زمین افتاده است.

قهرمان خلق می‌شود به همین سادگی، و همین سادگی تمام سختی و‌پیچیدگی فیلمنامه‌ای‌ست که بدون هیچ اما و اگر از آغاز تا پایان زندگی‌اش می‌کنی. و همه‌ی اعجاب همین است که توی فضایی که برایت ساخته شده راه ‌می‌روی و نفس می‌کشی و بغض می‌کنی، که فیلمنامه‌های مدرن و هنر امروز بیش از پیش نیازمند فضاسازیست.

فضایی که درست توی تهران ۱۳۹۶ پرتت کند میان آتش و خون سال ۱۳۶۷.... همین و بس.




فیلم های مرتبط

افراد مرتبط